انقلاب اسلامی البته ساختاری را ترسیم کرد که توانست به مدت 41سال در برابر ساختار سازی غرب مقاومت کند. ساختاری بر پایه آموزههای اسلام. هرچند این ساختار هم از دست اندازیها و تجاوزهای سیاسی و فرهنگی در امان نماند، اما تلاش غرب برای به انزوا کشاندن آن نتیجه نداد و به امید خدا زین پس هم بی نتیجه خواهد ماند. غرب همیشه در تلاش بود که ساختارهای مخالف خود را، مخالف با انسانیت و امنیت تلقی کند و برای اثبات آن پولهای کلانی هم خرج کرد. وقتی غربیها دیدند که انقلاب اسلامی با تکیه به آموزههای دینی خود توانسته در برابر آنها قد علم کند، به جای جنگیدن با انقلاب به سراغ دین و مکتب رفته و آن را دشمن خود به حساب آورد.
در طول سالیان گذشته بر خلاف ادعای ساده لوحان داخلی، دشمنان انقلاب، دشمن اسلام بودند و هدف خود را نابودی آن قرار دادند. برای رسیدن به این هدف هم از تمام گزینه های فریبنده خود استفاده کرده و میکنند. گاهی به جنگ با کشور انقلابی ایران آمدند، گاهی به کودتا روی آوردند، گاهی نیروهای نیابتی خود در مرزهای ایران را فعال کردند، گاهی مسئولان، دانشمندان و مردم ایران را ترور کردند، گاهی با تشکیل گروههای تکفیری آنان را به جان انقلاب و مقدسات شیعه انداختند، گاهی اختلافات سیاسی، قبیلهای و مذهبی را بهانه نفوذ قرار دادند، گاهی با تحریم به مردم فشار آوردند و البته گاهی هم مذاکره کردند.
ساده لوحیست اگر مذاکرات را نشانه کوتاه آمدن آنها و قبول ادعای انقلاب اسلامی برای تغییر ساختار جهانی بدانیم. مذاکرات انجام شده در طول این چهل سال از مک فالرین گرفته تا برجام همیشه حکم چماق و هویج را داشته و لطف خداوند بوده که گاهی غربیها زمان مناسب استفاده از چماق را نمیدانستند، عجله کار دستشان داد و با به کارگیری بی مورد آن، ما را هوشیار کردند و این هوشیاری باعث سلب اعتمادمان به آنها شد. اما اینکه چرا برخی مدعیان روشنفکری در ایران قبول نمیکنند که مذاکره و مصالحه بهانهای است برای تجاوزگری و نابودی انقلاب و اسلام؟ پاسخی روشن ندارد. شاید این تعبیر خود ساده لوحانه باشد و نشان از ناآگاهی این روشنفکران باشد و ذهن ما را از «خودفروخته و خائن» بودن آنها خالی کند، اما خوش گمان بودنمان را نشان میدهد.
گوله برفی در سرازیری
همه چیز بر وفق مراد غرب بود و جنگش با مردم و انقلاب ما و اسلام ادامه داشت و همان ساختارهای قدیم را برقرار بود که ویروسی به نام کرونا البته از مدل کووید19 در این کره خاکی متولد شد. ساختارهای غربی که هرگونه خللی را در خود منکر میشدند، یکی یکی به چالش کشیده شدند. مردم تربیت یافته در غرب به همراه دولتهایشان رسوای میدان مبارزه با کرونا شدند و همه فهمیدند ساختارهای غربی هیبتی پوشالی دارند که قدرت ایستادگی در مقابل یک باد را ندارند چه رسد به طوفان. آنچه اتفاق افتاد ناامیدی مردم مغرب زمین از دولتهایشان و دولتهایشان از سازمانهای و اتحادیه های قاره ای و جهانی بود. هر کس کلاه خود را چسبید و اگر هم کمکی کرد نقدا پول آن را دریافت نمود. حکومتهایی که خود را ناظم جهان میدانستند به نوبت در حد توان خود زمینی، هوایی و دریایی دست به دزدی تجهیزات پزشکی کشورهای ضعیف زدند.آنچه که با اتفاقات اینچنینی در طول سالیان گذشته تفاوت دارد، آشکار بودن و نبودن آن است. بهانه تراشیهای گذشته اینبار جواب نمیداد. دروغهای رسانهای افشا شد. با فروکش کردن تلاطمهایی که سران کشورهای به اصطلاح قدرتمند ایجاد کرده بودند، مشخص شد حکومتهای غربی و رسانههایشان گرگی هستند در لباس میش؛ تا جایی که روشنفکران مدعی داخل هم کمی از مواضع خود عقب نشستند تا متهم به گنگی و گیجی نشوند. البته همانند همیشه رسانه های ما هنوز نتوانستند آنچه که در حال تغییر است را درست ببینند و تبیین کنند و در اختیار مردم جهان قرار دهند. فعلا مهمترین بحثها را در موضوع بیولوژیکی بودن یا نبودن این ویروس قرار دادهاند! در حالیکه بحث باید در مورد ساختارهای غرب ساز باشد و مردم جهان را به تغییر ساختار جهانی ترغیب کنند.
کرونا فرصتی در اختیار گذاشت تا بتوانیم از غرب آنچه که هست را ببینیم. آنچه که اگر بخواهیم در دو کلمه خلاصهاش کنیم باید بگوییم «ضعف انسانیت» در غرب. این به معنای فقدان رفتارهای انسانی در غرب نیست، به این معناست که ساختاری که مدنظر حکومتسازان و اندیشمندان و نظریه پردازان غربی بود در فراگیری یک ویروس ساده رنگ باختند و باز انسان غربی ماند با اندیشههای فطریاش. چه آنکه روی آوردن مردم به دعا و نیایش یکی از آنها بود.
تلاش برای حیات فکری
نئولیبرالیسم که از انسان ماشینی محرک و بی احساس میخواست، اینک برای حضور انسانی که دل بسوزاند و ترحم کند و مهربانی داشته باشد دستوپا میزند. بازهم انسانها ماشینی در نظر دولتمردان غربی هستند، اما متفاوت با قبل. حکومتهای غربی برای حفظ خودشان نیازمند انسانهایی با قلب واقعی هستند، وجودش را برای حفظ قدرت خود غنیمت میشمارند تا بتوانند با کمک آنها از این بحران فاصله بگیرند و بر آن فائق آیند. در حالی که این درخواست موقت سردمداران باید به مطالبه عمومی تبدیل شود. با وجود کرونا فهمیدیم ساختارها باید عوض شود و سیستمهای حکومتداری تغییر پیدا کنند. در همه کشورها خصوصا کشور خودمان باید اخلاق و انسانیت در راس امور قرار بگیرد و قیمت پیدا کند.همه ما امیدواریم که این بیماری با کمترین تلفات دست از سر انسانها بردارد، اما ترسی که به جان مردم کشورهای قدرتمند افتاده به این سادگی دست از سرشان برنمیدارد. آنها کسانی بودند که در پرتو دولتهای جنایتکار روزهای خوشی را سپری میکردند. برخی از شهروندان کشورهای درگیر کرونا همان کسانی هستند که در برابر هر جنایت دولتمردانشان سکوت کردند و قلبی از سنگ را همراه خود به این طرف و آن طرف میبردند. کودکان و زنان کشته شده کشورهای ضعیف را میدیدند و به کمترین اعتراضات در حد یک راهپیمایی چند ده نفره اکتفا میکردند و حالا با یک بیماری ساده نگران شدند.
آنها میدانستند که نفتشان و بنزینشان و زندگیشان مخلوط با خون مردم افغانستان، عراق و سوریه است که توسط داعش و امثال آن به دستشان میرسد، اما برایشان مهم نبود. مصرف کنندگان محصولاتی که سودش فشنگی میشود در قلب مردم مستضعف، بهرهمندان از عایدی فروش سلاح برای کشتار مردم استقلال طلب در جهان و لم دهندگان در سایهسار امنیتی که با کشتن مردان و اسیر کردن زنان و بی سرپرست کردن کودکان برای آنها تامین شده است، اکنون خطر را در کمین خود میبینند و حضور افریت مرگ را پشت در خانهشان احساس میکنند.
انسانهایی که حتی برای کشته شدن پانصد میلیون حیوان در آتش سوزی استرالیا ککشان نگزید و عین خیالشان نبود. حالا برای زنده ماندن التماس میکنند و برای اینکه چند روز بیشتر شکمشان سیر باشد و امکاناتشان فراهم باشد یکدیگر به خاطر اجناسی خاص را کتک میزنند. این بحثها البته نباید خودمان را به بیراهه بکشاند. نکند ما هم مانند آنها فکر کنیم، نکند مدام در پی محکم کردن روابط غیرانسانی تلاش کنیم.
تنها امید مردم جهان باز هم انسانیتی که در فطرتهای پاک وجود دارد میباشد. آنها به مردمی امید دارند که داوطلبانه برای کمک به همنوعان خود در لباس پزشک، پرستار، خدمتگزار و... حضور پیدا کردند. آنها فهمیدند آموزههایی که دولتهای غربی عمری با آن جنگیدند و جهانیان را از آن ترساندند، میتواند به کمکشان بیاید. نیازمندیهای روزگار کنونی یک عزم عمومی برای شناخت این آموزههاست که باید اتفاق میافتاد. مردم برخی کشورها وقتی حضور خیل عظیم جوانان ایرانی را برای هر نوع کمکی دیدند، آرزو کردند که این اتفاق هم در کشورشان بیوفتد و هموطنانشان برخلاف مسئولان فقط به قرنطینه و منع رفت و آمد فکر نکنند. این اتفاق افتاد اما نه در تمام کشورها، اما آن تحولی که انتظار می رفت رخ داد. اخلاقی که تفکر امانیستی با آن میجنگید در حال رشد است.
آیا بیداری ممکن است؟
هرچند این انسان به این سادگی بیدار نمیشود و دولتهای غربی پیش و بیش از آنکه بخواهند پولشان را برای تجهیز بیمارستانهای خود و مداوای مردمشان کنند، خرج رسانههای دروغسازشان میکنند تا نکند کسی متوجه هول و هراس آنها شود. اکنون وقت بهره برداری از رسانههایشان است که عمری از پولهای کلان ارتزاق کردند. حالا باید با فشار روز افزون حتی در قرنطینه خانگی مدام اتهام افکنی کنند، باز هم کشور ما را به چالش بکشند، توطئه کنند، دروغ بگویند، سیاه نمایی کنند، شایعه درست کنند و حکومتهای غربی را از نابود کردن انسان و انسانیت در غرب تبرئه کنند تا هم مردم ایران، هم مردم کشورهای کمتر آسیب دیده و هم مردم مغرب زمین خیال کنند اتفاقی نیفتاده... و البته در این میان سازمان ما و رسانه های انقلابی در همان حالت قبل که خوش خوابی بود دیده میشوند. اخبار متعددی در مورد کمکهای چند هزار دلاری در برخی کشورها به گوش میرسد و ساده لوحان را خام میکند در حالی که برخی از آنان دروغ است و تعداد مبتلایان و جانباختگان و وضعیت اسفناک بیمارستانها و کادر درمانی هم چیز دیگری میگوید. پیامهای متعددی که در فضای مجازی از این کمکها میگوید بدون نام و مشخصات و جعلی است و فقط در جنگهای رسانهای به کار میآید.حتی اگر دولتهای غربی در کشورشان پول پاشی هم بکنند نمیتوانند ایرادات ساختاری و فکری خود را کتمان کنند. ایراداتی که در کشور ما هم به نحوی دیگر دیده میشود، اما هنوز مسیر و هدفمان را به بیراهه نبرده است.
سهم رسانههای خودی
رسانههای انقلابی بدون آنکه درکی از شرایط و این فرصت سازنده داشته باشند، مشغول تولید اخبار معمول و متعارف خود هستند و برای فیش حقوقی فلان مجری و بازیگر مشغول بحث و جدل هستند... همیشه اصل و فرع را گم کردند. آن شور انقلابی کجا به کار میآید؟ نمیدانیم. میخواهند مبارزه کنند اما راهش را نمیدانند. مبارزه با پروپاگاندای رسانهای غرب نیازمند روشهای مناسب و تلاشهای رسانهای سازمان یافته است. بدون افراط و تفریط به شرط حضور صداقت و راستی.وحدت در نیروهای انقلابی خصوصا در کار رسانهای به هیچ وجه دیده نمیشود. دقیقا همان کلمه ای که نزد ما نامأنوس است وحدت اطلاع رسانی، نظم در تحلیل و همراهی برای ایجاد یک گفتمان جدید است، که فعلا امیدی به شکل گیری آن نداریم. در حالی که ما روزهای سختتر از کرونا را گذراندیم و کار آزموده شدیم. اما نتوانستیم خوب ظاهر شویم. رسانههای و سازمان ما نخواسته بزرگ باشد و بزرگ فکر کند. رسانههای ما دلخوش به رنک(rank) هستند و از تعدد سئو ذوق زده میشوند و فکر میکنند بزرگ هستند، در حالی که بزرگی کردن بلد نیستند.
اگر بنا باشد برای توسعه عقلمداری و رشد دینداری اتفاقی در جهان بیوفتد، باید توسط رسانههای انقلابی صورت بپذیرد. باید منصفانه به دیدن حقایق موجود در زندگی امانیستی بپردازیم و دست کمکی باشیم برای مردم جهان که توانی برای حرکت به سمت تغییر ساختارها ندارند و اگر توانی داشته باشند از محتوا خالی هستند و با رسم و رسوم بیان خواستههای به حق خود آشنا نیستند.
جریان اعتراضی جلیقه زردها نشان داد که انقلاب اسلامی توانسته خود را به مردم اروپا معرفی کند، ولی نتوانسته در محتوا کنارشان باشد. شاید این حرف برای خودمان هم به کار بیاید، زیرا محتوای انقلابیگری در رسانههای خودمان هم به وضوح دیده نمیشود. آموزههای رفتاری امام خمینی(ره) و تبیینات رهبر انقلاب در مورد اهداف و آرمانهای انقلاب و چگونگی جهانی شدن آن روی زمین مانده است و آن طور که باید به آن پرداخته نمیشود.
چالش اصلی
کشورهای قدرتمند از لحاظ نیروی انسانی مفید خود را در خطر میبینند. آنها مبتلایان را به چند ده میلیون نفر تخمین میزنند و آمار کشته شدگانشان را فاجعه آور توصیف میکنند. دولتهای مستأصل، خود را در ورطه نابودی دیده و هیچ امیدی جز رسیدن فصل گرما یا تولید واکسن ندارد. مسئولان غربی بیشتر به فکر ایدئولوژی خود هستند. همان که سالها خود را از آن دور میدانستند. آنها خود را درخت پوک و پوسیده ای میبینند که میتواند با یک ضربه نابود شود. بلوک شرق در کمین بلوک غرب! آنچه که هراس بیشتری برای سردمداران غربی دارد، قدرت پیدا کردن جریانهای مخالف است.بیش از آنکه از تلقات مردمش بترسد از هجمه بلوک شرق و ضربه توسط روسیه و چین میترسد. اگر قرار باشد به زیر آب رود، آنها را هم با خود به زیر آب میکشد، پس با قبضهای اقتصادی مانند دستور به خروج شرکتها در چین میخواهد او را هم از پا دربیاورد و بازهم رسانهای که چین را متهم اصلی معرفی میکند. ترس دوم غرب از تغییر دوره است. دورهای که در آن سلاطین هر کاری میکردند، انگار در حال تمام شدن است. طبقه پایین در حال تسلط بر طبقه بالاست. کشورهای جهان سوم تلفات کمتری دارند و البته جمعیت و نیروی جنگی بیشتری!
به طور مثال کشوری مانند یمن که چند سالی درگیر جنگ، محاصره و قحطی است، ابتلایی ندارد، پس برای پایین کشیدنش تلاش میکنند با سربازان خود کرونا را به یمن وارد کنند. حکومتهای غربی بیشترین توان خود را برای حفظ هیمنیه خود میکنند تا نکند جریان انقلابی از این ضعف چند ماهه استفاده و منافع او را به خطر بیاندازد. آنها با تلاش همه جانبه میخواهند پیروز میدان باشند، اما نه میدان مبارزه با کرونا بلکه میدان مبارزه با حقایق کرونا... حقیقتی که بر هیچ چیز تاکید نمی کند جز افول ساختار مادی غربی...
کرونا میرود و سیاهیاش بر روی مردمی میماند که عزمی بر تغییر حال خود و اندیشه خود و حکومتهای خود ندارند. تغییراتی که احساس میشود باید صورت بگیرد و ادامه پیدا کند تا ما را با واژه انسانیت مانوستر کند... دینداران در ارتقای دین خود، انقلابیون در اشاعه تفکرات انقلابی خود، اهل فضل و بذل و بخشش برای کمک به ضعفای مادی و معنوی، مردم مغرب برای تغییرات ساختاری و همه ما در حرکت به سمت انسان دوستی و ایجاد رابطه صمیمی با جهان هستی باید حرکت جدید و جدی داشته باشیم. قدر لحظات ناب را بدانیم و تمام احساساتمان را در همین دنیا و برای خلائق خدا خرج کنیم...