تفاوت اصلی اقتصاد سرمایهداری با اسلامی
در روزهای گذشته گفتگویی از سوی آیت الله علوی بروجردی منتشر شد که وی در این گفتگو مدعی بود ما این موضوع را که شاخه سومی تحت عنوان اقتصاد اسلامی به عنوان یک مکتب اقتصادی مستقل وجود دارد را قبول نداریم. این سخن که با واکنشهای زیادی مواجه شد در حالی بیان شده که آثار زیادی درباره اقتصاد اسلامی در ایران و سایر کشورهای اسلامی منتشر شده و بسیاری از علما و اقتصاددانان به وجود این مدل اقتصادی اذعان داشته اند. به نحوی که مراکز متعددی در ایران و کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی در این حوزه فعال هستند. در این راستا «خبرگزاری دانشجو» در گفتگویی با میثم مهرپور کارشناس و تحلیلگر مسائل اقتصادی به بررسی این موضوع پرداخته است.در روزهای گذشته یکی از روحانیون در صحبتهایی گفته بودند اقتصاد اسلامی یک شوخی است و اصلا چیزی تحت عنوان اقتصاد اسلامی نداریم. نظر شما در این باره چیست؟
در ابتدا باید به این موضوع توجه داشت که قرار نیست در اقتصاد اسلامی علم یا فرمولهای جدیدی ابداع شود یا مثلا چارچوبهای اقتصادی مقبول و عقلایی تماما رد شود. به هرحال همانطور که اقتصاد کلاسیک در قرن هجدهم از هیچ خلق نشد بلکه بسیاری از آنچه پیرامون حکومت داری، قوانین بازار، الزامات داد و ستد، حقوق مالکیت و... از سوی افراد مختلفی از ارسطو تا سنت توماس و ابن سینا و امام محمد غزالی و... مطرح و بیان شده است همین امروز هم مورد پذیرش است. اما عمر علم اقتصاد تحت عنوان منسجم و فعلی آن را باید پس از انتشار کتاب ثروت ملل اسمیت دانست. در واقعیت اقتصاد همان جریاناتی است که از ابتدا در جوامع بشری وجود داشته و این طور نیست که قبل از این کتاب یا تولد اقتصاد کلاسیک چیزی تحت عنوان اقتصاد به معنای عام آن وجود نداشته است.همانطور که تا قبل از بحران اقتصادی ۱۹۲۹ و نظریه کینز برای تقویت طرف تقاضا، اقتصاد خرد عملا وجود نداشت و اقتصاد صرفا اقتصاد کلان بود؛ لذا این موضوع که بخواهیم وانمود کنیم اقتصاد اسلامی قرار است به طور کلی علم جدیدی بیاورد که بدیهیات عقلانی را رد کند یا تمام فروض را به هم بریزد قطعا این طور نیست. شاید این گفته ایشان که اقتصاد اسلامی وجود ندارد نیز بر پایه چنین فرضی بوده است یعنی فرض شده اقتصاد اسلامی تمام بدیهیات یا فروض را کنار گذاشته و قرار است فروض دیگری را ایجاد کند. برای مثال ایشان در بخشی از صحبت هایشان میگویند در زمان پیامبر(صلوات الله علیه) که اقتصاد اسلامی نبوده است، پس مسلمانان چگونه تجارت میکردند در حالی که طبیعتا علم اقتصاد با این چارچوبها موضوعی مربوط به قرن هجدهم است در حالی که طبیعتا زندگی اجتماعی بشر قبل از آن هم وجود داشته همانطور که امروز تصور اقتصاد بدون وجود بانک یا بورس خیلی عجیب است. اما طبیعتا این مراکز از آنجا که جزء مسائل مستحدثه هستند در گذشته وجود نداشته اند و خب طبیعتا حکمی هم درباره آنها نبوده است.
خب اگر قرار است چارچوبها و بسیاری از مفروضات تغییری نکند پس تفاوت اصلی اقتصاد اسلامی با اقتصاد مرسوم چیست؟
تفاوت مهم نوع و نحوه نگاه اقتصاد اسلامی به موضوعات است. ببینید اقتصاد با شیمی و فیزیک متفاوت است. از این حیث که شما در اقتصاد با پدیدهای تحت عنوان انسان به عنوان بازیگر اصلی آن مواجهید. طبیعتا نگاه انسان به پیرامون خود بسیار مهم و تاثیر گذار است. تفاوت اصلی اقتصاد اسلامی با اقتصاد کلاسیک و متعارف در همین نگاه است. برای مثال یک جمله کلیدی در کتاب ثروت ملل اسمیت وجود دارد که مضمون آن این است که "اگر جامعهای میخواهد به رفاه و منفعت حداکثری برسد باید تمام افراد آن جامعه به دنبال رفاه و منفعت حداکثری خود باشند. " این عینا مصداق خود خواهی یا منفعت طلبی فردی است که در نهایت منجر به یک آنارشیسم اقتصادی میشود. از دل همین نگاه و ایده جنبش ۹۹ درصدیهای آمریکا متولد میشود، چرا که آن یک درصد توانمند به دنبال حداکثر کردن منافع خود هستند. طبیعی است که در چنین نظامی نوعی قانون جنگل حاکم میشود و هر کس قدرت بیشتری دارد دیگران را زیر پا له میکند. این همان تمرکز ثروت و قدرت در اختیار عدهای معدود است که اسلام صراحتا با آن مخالف است. در مقابل این نگاه، اسلام تعاون را مطرح میکند که همان ارجحیت منافع جمعی بر منافع فردی است. خب همین تفاوت از نگاه افراد به زندگی حاصل میشود. یعنی همین تفاوت در نگاه ها، گاها نتایج را ۱۸۰ درجه تغییر میدهد.اتفاقا در بخشی از صحبتهای ایشان بود که مگر ما در دنیا فیزیک یا شیمی اسلامی داریم که اقتصاد اسلامی داشته باشیم!
همان طور که گفتم این افراد یک نکته را در نظر نمیگیرند که اتفاقات رخ داده در شیمی و فیزیک یا سایر علوم دقیقه در فضای آزمایشگاهی یا اصطلاحا یک فضای ثابت رخ میدهد. برای مثال اگر شما در شیمی یک کاغذ تورنسل را در ماده شیمیایی مشخصی وارد کنید کاغذ رنگ مشخصی را به خود میگیرد در واقع پاسخ آزمایش در تمام آزمایشگاههای دنیا مشابه خواهد بود در حالی که در اقتصاد شما با انسان به عنوان عامل اصلی این علم مواجهید. یعنی رفتار، دین، فرهنگ و نگاه افراد به زندگی میتواند در نتایج یک تصمیم یا اتفاق اقتصادی متفاوت باشد. برای مثال با افزایش قیمت یک کالا عقل اقتصادی میگوید مصرف آن کالا باید کاهش یابد، اما همین موضوع در کشورهای مختلف نتایج متفاوتی دارد.یا برای مثال در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و حتی متاسفانه در کشور خود ما مصرف کالاهای خارجی نه تنها اقدام زشتی محسوب نمیشود که گاها شهروندان در این جوامع به این موضوع افتخار هم میکنند، اما در کشوری مانند ژاپن یا چین مصرف کالاهای خارجی نه تنها افتخار نیست بلکه شاید موجب تحقیر افراد نیز باشد. خب این موضوع از نگاه شهروندان و فرهنگ مصرفی آنها نشات میگیرد و همین فرهنگ متفاوت در اقتصاد تاثیرات بسیاری دارد. اصلا برای همین است که خیلی از اقتصاددانان برجسته در ایران و دنیا چندان اقتصادسنجی را علم دقیقی برای پیش بینی مسائل اقتصادی نمیدانند چرا که در اقتصاد بر پایه ریاضی، نقش انسان و رفتارهای او به حداقل میرسد و انسان مانند یک ربات در نظر گرفته میشود.
استدلال برخی از اینکه اقتصاد اسلامی وجود ندارد این است که این اقتصاد تا کنون در جایی اجرایی نشده، پس وجود ندارد، در حالی که اقتصاد سرمایه داری یا سوسیالیستی اجرا شده و در دانشگاههای دنیا تدریس میشود!
اولا عدم اجرایی شدن چیزی دلیل بر نبودن آن چیز نیست. چه بسا بسیاری از مکاتب اقتصادی که دهها سال در ذهنیت افراد بوده و بعدها با گذشت زمان و تکامل آن به اجرا و عینیت رسیده است. پس این استدلال که، چون اقتصاد اسلامی در جایی اجرا نشده پس وجود ندارد استدلال ناقصی است. نکته بعدی اینکه برخی میگویند اصل اقتصاد سرمایه داری است و اقتصاد یعنی چیزی که امروز وجود دارد. این گزاره از این جهت ناقص است که اگر یک مدل یا مکتب اقتصادی با نیازهای بشر سازگاری داشته باشد به بن بست نمیرسد و کار خودش را ادامه میدهد. در حالی که قبل از تولید اقتصاد کلاسیک در قرن هجدهم، فیزیوکراتها تا مدرسیون و مرکانتالیستها و ... هر کدام مکاتبی بودند که آزموده شده اند، اما نواقص و ایرادات آنها باعث شده اقتصاد کلاسیک متولد شود و از دل همین اقتصاد نیز دهها مکتب اقتصادی ایجاد شود. همین موضوع یعنی این مدلها با نیازهای بشر سازگار نبوده و نیست. همه یا منسوخ شده اند یا در حال اضمحلال هستند.اتفاقا به نظر میرسد امروز دنیا به شدت در اقتصاد تشنه ایجاد شاخه سوم است. چرا که نگاه سوسیالیستی و بعدها مارکسیستی به بن بست رسیده و عملا از دور خارج شده است. امروز هم میبینیم اقتصاد سرمایه داری در بحران قرار دارد. بحرانهای اقتصادی که در سالهای ۱۹۲۹، ۱۹۷۰، ۲۰۰۷ و... در نظام سرمایه داری ایجاد شده نشان دهنده ضعف این نظام است. امروز خود اقتصاددانان برجسته غربی که حتی سابقه دریافت نوبل اقتصادی را نیز دارند بر این ناکارآمدی اذعان دارند که نمونه آن آقای کروگمن است. ایشان در سال ۲۰۱۸ صراحتا گفته بود ما در طول این ۱۰ سال یعنی از زمان بحران ۲۰۰۷ تا به امروز هر آنچه گفته و نوشته ایم بی اعتبار بوده است. یعنی نه میدانیم بحران مالی ۲۰۰۷ چرا به وجود آمده و نه میدانیم باید چه کار کنیم. خب خود این یک اعتراف است که اقتصاد سرمایه داری به بن بست رسیده است. اتفاقا به بن بست رسیدن اقتصاد سرمایه داری وجوب تولد شاخه سوم اقتصاد یعنی اقتصاد اسلامی را مشخص میکند.