تبلیغ دین خدا با تمام توان

کسی که در راه خدا قدم برمی‌دارد و می‌خواهد خدمت‌گزار دین باشد و مبلغ آن، خودش باید تنها به خدا امید داشته باشد و خودش را نبیند و توقعی در اثربخشی تلاشش نداشته باشد. مبلغ دین نباید خود را شریک خدا و خواست...
دوشنبه، 1 خرداد 1402
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبلیغ دین خدا با تمام توان
یکی از بزرگترین گناهان «شرک» می باشد. شرک در لغت به معنای نصیب(سهم) قراردادن و در اصطلاح قرآن، مراد از شرک، شریک و مثل و مانند قراردادن برای خدای متعال است. در مقابل شرک "حنفیت" قرار دارد. "حنیف" یعنی میل به استقامت و اعتدال و از آن‌جا که پیروان توحید خالص، از شرک روی‌گردان شده و به این اصل اساسى متمایل می‌‏شوند، به آنها حنیف گفته می‌شود. آیین حنیف؛ به معنای دین مطابق با فطرت، عنوانی است برای دینی که پیامبران الهی از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور تبلیغ آن بوده‌اند.

حنیف در اصطلاح عام، صفتی برای دین الهی که مستقیم و دور از راه‌ها و ادیان باطل است و در اصطلاح خاص توصیفی برای حضرت ابراهیم و دین او است. همانطور که گفته شد دینی که مطابق با فطرت است و باید همینجا بگوییم که ادیان جعلی نتوانستند جریانی مطابق با فطرت را راه اندازی کنند زیرا علمشان به انسان و دنیا و طبیعت و ماوراء الطبیعه همیشه در حد صفر بود.

حنف در لغت به معنای کج، خم و مایل شدن، آمده است و اسمی است که با قرار گرفتن در کنار مضاف یا موصوف یا جار و مجرور، معنای آن کامل می‌شود. صفت مشبهه آن حنیف به معنای متمایل شونده است و به کسی که انگشتان او به سمت بیرون متمایل شده و یا پای او کج بوده و اعوجاج دارد احنف گویند، ولی برخی حنیف را مستقیم و راست معنا کرده‌اند. بنابراین احنف به کسی می‌گویند که قدم او راست بوده و همه پای او بر زمین نشیند و اگر به کسی که پایش کج است، احنف می‌گویند از باب تفأل است؛ همان گونه که به مریض، سلیم می‌گویند.

و اما شرک که بر دو قسم: شرک در عقیده و شرک در عمل(عبادت و طاعت) تقسیم می‌شود.

شرک در عقیده نیز اقسامی دارد:
شرک در الوهیت: اعتقاد به موجودی غیر از خداوند که دارای تمام صفات الاهی به طور مستقل باشد.
شرک در خالقیت: اعتقاد به دو مبدأ و خالق مستقل برای عالم.
شرک در ربوبیت: اعتقاد به این‌که پروردگاران مستقل و متعددی برای تدبیر امور عالم وجود دارند.
شرک در عمل نیز به دو قسم شرک جلیّ(آشکار) و شرک خفی(پنهان) تقسیم می‌شود و احکامی دارد که در علوم فقه و کلام، از آن بحث شده است.
از نظر خدای متعال، همۀ اقسام شرک، گمراهی محسوب شده و ظلم عظیمی به پروردگار است که قابل بخشایش نیست.

امروزه، بعضی از فرقه‌ها این مسئله(شرک) را دست‌آویزی برای خطا شمردن نظریات دیگران قرار داده‌اند و در هر زمان و هر موضعی که خود را برای استدلال، ضعیف و دست‌خالی می‌بینند، دیگران را به شرک متهم می‌کنند که این، عملی غیر اسلامی، غیر اخلاقی و انحرافی است. البته علمای دین اسلام، تمام اشکالات آنها را پاسخ گفته‌اند. پس شرک یعنی همان همتا قرار دادن چیزی یا کسی برای خداوند. همتا قرار دادن به این معنا که در قدرت یا خلقت بتواند مانند خداوند عمل کند. خداوند بارها انسان را در کتابهای الهی از همتا قرار دادن برای خودش نهی کرده است. البته این عمل بیشتر به جل و نادانی انسان برمیگردد و به عدم همت او برای رسیدن به حقیقت و شناخت خالق بی همتا؛

در سوره مبارکه نحل آیاتی بیان شده است که پس از اعلام ممنوعیت شریک، همتا و همانند قرار دادن برای خداوند، دلیل این ممنوعیت نیز ذکر می‌شود. وقتی انسان‌ها جاهلانه یا مغرضانه به سمت پرستیدن بت‌های مادی و معنویت و تعلق خاطر پیدا کردن به همتایانی غیر از خالق بی‌همتا می‌روند، خداوند در تذکر خیرخواهانه و آگاهی‌بخش دلیل این ممنوعیت را اعلام کرده و می‌فرماید: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛ پس، برای خدا امثال (و شبیه‌ها) قائل نشوید! خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.(نحل/ ۷۴)

امام صادق(علیه السلام)- طلحهًْ‌بن‌زید گوید: امام صادق(علیه السلام) از پدرش ذیل آیه: خداوند نور آسمان‌ها و زمین است.(نور/۳۵) روایت کرد: «خداوند [در این آیه] از توصیف نور خودش شروع کرده است ... و خداوند برای مردم مثل ها می‌زند.(نور/۳۵) پس این آیه مثلی است که خداوند برای مؤمنان زده است.»

امام(علیه السلام) افزود: «مؤمن دائماً در یکی از این پنج نور است: ورودش به دنیا در نور، خروجش از دنیا در نور، عملش نور، کلامش نور و مسیر رسیدنش به بهشت، نور است»، عرض کردم: «فدایت شوم ای آقای من! مردم (عوام) می‌گویند مثل نور خدا چنین است»! امام (علیه السلام) فرمود: «خداوند پاک و منزّه است. خداوند به مثل نمی‌آید آیا خود نفرموده است: فَلا تَضْرِبُوا للهِ الْأَمْثالَ»(بحارالأنوار، ج۴، ص۱۷)

آیه 74 سوره نحل به تنهایی می‌تواند دلیلی باشد بر اینکه ما نباید به غیر از خداوند به چیزی روی بیاوریم و توقع برآورده شدن نیازی را داشته باشیم. هیچ فرد یا چیزی نمی‌تواند مانند خداوند علم و آگاهی لازم برای رفع نیاز انسان‌ها را داشته باشد و با آگاهی درباره آنها اقدامی انجام دهد.

در ادامه آیات، خداوند دلایل عقلانی را برای این ممنوعیت می‌آورد. اول آنکه می‌فرماید شما میان دو انسان که یکی عبد است و دیگر آزاد، تفاوت قائل شده و توانایی‌ هر دو را یکسان نمی‌دانید، پس چطور از درک اینکه کسی نمی‌تواند مانند خدا قدرت داشته باشد، عاجزید؟ این سوال با تعجب فراوان پرسیده می شود. مانند این است که بپرسیم آیا شما از دیدن خورشید عاجزید؟

دوم آنکه خداوند نعمت‌هایی را که به انسان‌ها داده است، ذکر می‌فرماید و انسان را به تفکر درباره آن فرامی‌خواند. پس از ذکر این نعمت‌ها، نکته‌ای را نیز متذکر می‌شود که باید بر روی آن بیشتر فکر و تدبّر کنیم.

هنگامی ‌که خداوند علم و قدرت ناچیز انسان‌ها و بی‌توجهی‌شان نسبت به خداوند قادر متعال و رفتن به سمت بت‌پرستی و شریک قائل شدن برای خودش را ذکر می‌فرماید، پیامبرش را به صبر دعوت می‌کند و می‌خواهد از این حجم جهل و بی‌معرفتی انسان‌ها غمگین نشود. غم رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از جهات مختلف بود، اول اینکه چرا کسی تلاش نمیکند تا به حقایق زیبای عالم پی ببرد. دوم اینکه فرصت انسان ها بسیاری کوتاهتر از آن است که بتوانند اینقدر وقت تلف کنند. سوم فرصت کوتاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تبلیغ و نشر معارف اسلامی. چهارم کندی شدت توسعه اسلام در جهان که می توانست آسیب زا باشد، کمااینکه آسیب زا هم شد و دلایل دیگر؛ 

خب وظیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در این موقعیت چه بود؟ تلاش بیشتر؟ زحمت بیشتر؟ نخوابیدن و نخوردن؟ دلگیر شدن و غمگین شدن؟ غصه خوردن؟ یعنی در برابر این حجم از جهالت برخی مردم وظیفه چه میشد؟ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) چقدر باید تلاش می کرد؟ و...

خداوند می‌فرماید: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»؛ پس اگر [بعد از این همه لطف و رحمت] روی از حق گرداندند [اندوهگین مشو]؛ زیرا فقط رساندن آشکار [پیام وحی] بر عهده توست.(نحل/ ۸۲) بله، حقیقتاً جا دارد که انسان از این بی‌معرفتی انسان‌ها غمگین شود و روز و شب تأسف بخورد که چرا انسان‌ها این نعمات را نمی‌بینند و نمی‌فهمند؛ میدانیم که این غمگین شدن مانعی می‌شود در راه تبلیغ دین. مفسران گفته‌اند این آیه در حقیقت، برای دلداری پیامبر(ص) و تسلی خاطر او نازل شده است؛ اما مطمئناً دلیل دیگری هم دارد. شاید دلیل اصلی‌اش این باشد که این غم باعث دل‌سردی و ناامیدی در ابلاغ رسالت باشد.

آنچه خداوند در نظر دارد، این است که انسان‌های شایسته برای تبلیغ دین و احکام الهی تلاش کنند و بدون توجه به اینکه مردم قدر می‌دانند یا نه، وظایف خود را انجام دهند. آنچه خداوند می‌بیند تبلیغ حداکثری است، نه فقط جذب حداکثری. زیرا با وجود اولی، دومی نیز به‌ دست می‌آید. این را می‌گوییم مأمور بودن به تکالیف البته با چشم‌انداز نتیجه؛

کسی که در راه خدا قدم برمی‌دارد و می‌خواهد خدمت‌گزار دین باشد و مبلغ آن، خودش باید تنها به خدا امید داشته باشد و خودش را نبیند و توقعی در اثربخشی تلاشش نداشته باشد. مبلغ دین نباید خود را شریک خدا و خواست و اراده او قرار دهد و منتظر حصول نتایج مورد انتظارش باشد؛ بلکه همه چیز را باید به خدای خود بسپارد و فقط بر تکلیفش متمرکز شود.

مبلغان دین باید با تاسی به این آیه و شناخت شرایط، وظایف و تکالیف اقدامی اساسی انجام دهند و آن معطوف بودن روی اصل موضوع است که تبلیغ دین می باشد. حال اینکه کسی می آید، می پیوندد، همراه می شود یا نه؟ را باید به خداوند سپرد.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط