گفتگو با داود رشیدی و همسرش
به مناسبت انتخاب وی به عنوان چهره ماندگار همایش هفتم
به مناسبت انتخاب وی به عنوان چهره ماندگار همایش هفتم
داود رشيدي از هنرمندان پيشكسوت با پرونده هنري وزين و پر محتوا و از افراد تحصيلكرده جامعه تئاتر بهويژه در اروپاست. وي از خانوادهاي اصيل و داراي موقعيت اجتماعي شناخته شده است كه علاقه شخصياش به هنر، وي را پس از پايان تحصيلات دانشگاهي در اروپا به صحنه هنر در كشور خود كشاند و دست سرنوشت او و احترام برومند مجري تواناي برنامههاي كودك در تلويزيون را سر راه هم قرار داد و به اين ترتيب خانوادهاي هنرمند شكل گرفت و تا به امروز كه حدود چهل سال از آن زمان ميگذرد، هنوز شاهد فعاليت هنري خانواده رشيدي، يكي پس از ديگري هستيم.
اخیرا نیز رشیدی به عنوان چهره ماندگار همایش هفتم در رشته بازیگری انتخاب گردیده. به همین مناسبت این مصاحبه را با وی ترتیب دادیم.
صداي گرم رشيدي از پشت آيفون، مهربانانه از ما دعوت كرد به داخل برويم، ولي ادب حكم ميكرد آن نيمساعت را بيرون و در محوطه سبز قشنگي كه جنگلوار ساختمانها را احاطه كرده بود، منتظر بمانيم تا ايشان هم آماده شوند. سر ساعت، داود رشيدي بيرون آمد و ما را به داخل منزل هدايت كرد. آپارتماني كه در نهايت اصالت و به سبك كلاسيك تزيين شده و حاكي از سليقه دو هنرمند با احساس، يعني داود رشيدي و احترام برومند است.از داود رشيدي هم اكنون مجموعه (بچههاي هور) در حال پخش است.
اخیرا نیز رشیدی به عنوان چهره ماندگار همایش هفتم در رشته بازیگری انتخاب گردیده. به همین مناسبت این مصاحبه را با وی ترتیب دادیم.
صداي گرم رشيدي از پشت آيفون، مهربانانه از ما دعوت كرد به داخل برويم، ولي ادب حكم ميكرد آن نيمساعت را بيرون و در محوطه سبز قشنگي كه جنگلوار ساختمانها را احاطه كرده بود، منتظر بمانيم تا ايشان هم آماده شوند. سر ساعت، داود رشيدي بيرون آمد و ما را به داخل منزل هدايت كرد. آپارتماني كه در نهايت اصالت و به سبك كلاسيك تزيين شده و حاكي از سليقه دو هنرمند با احساس، يعني داود رشيدي و احترام برومند است.از داود رشيدي هم اكنون مجموعه (بچههاي هور) در حال پخش است.
* متولد چه سالي هستيد و محل تولدتان كجاست؟
رشيدي: من هميشه به شوخي ميگويم وقتي به دنيا آمدم، خيلي كوچولو بودم و يادم نميآيد چه تاريخي متولد شدم، اما به طور جدي سال 1312 در تهران، خيابان ري و كوچه آبشار...
* كمي از وضعيت خانوادگي خود بگوييد، چند فرزند داريد؟
رشيدي: دو فرزند دارم. (فرهاد) كه استاد دانشگاه پليتكنيك و يكي از محققين بينالمللي است و يك دختر هم دارم كه بهطور حتم ميشناسيدش (ليلي) كه او هم يك پسر به نام (سينا) دارد و من بينهايت به او وابسته هستم و اونهم به من وابسته است. سينا باعث خوشحالي زندگي من است.
* فعاليت هنريتان چطور آغاز شد؟ آيا تحصيلاتي در اين زمينه داشتيد يا به واسطه آشنايان وارد اين حيطه شديد؟
رشيدي: هر دو مورد... (نوشين) از پايهگذاران تئاتر علمي در ايران بود كه متاسفانه خيلي كم در مورد ايشان تحقيق ميشود. ايشان نمايشي به نام (مردم) در دست تهيه داشت كه در پرده اول نياز به نقش چند تا بچه بود و من كه حدود هشت سال داشتم به طور اتفاقي انتخاب شدم.اون جلسات جدي نوشين و پشتصحنه تئاتر، صداي تماشاچيها، وقتي نمايش شروع ميشود، همهمه تماشاچي، وقتيكه چراغها روشن ميشود، فضاي تئاتر و اينها همه و همه خيلي روي من اثر گذاشت و در ذهنم باقي ماند. در 13 سالگي به خاطر شغل پدرم كه عضو وزارتخارجه بودند به فرانسه و در پاريس به دبيرستان رفتم. در سيستم آموزشي فرانسه به تئاتر خيلي اهميت ميدهند و اين ادبيات دراماتيك در مدارس تدريس ميشود و حتي ماهي يكي، دو بار هم ما را به تئاتر ميبردند و روزهاي تعطيل هم وقتيكه من از شبانهروزي نزد پدرم ميآمدم، آن شب را به تئاتر يا سيرك ميرفتيم. پس از گرفتن ديپلم در فرانسه به پدرم گفتم ميخواهم تئاتر بخوانم، ايشان مخالفتي نكردند، فقط شرط گذاشتند كه بايد تحصيلات دانشگاهي هم داشته باشم كه آشنايان فكر نكنند نتوانستم درس بخوانم. به همين دليل به ژنو رفتم و وارد دانشگاه شدم و در رشته علوم سياسي ليسانس گرفتم و همزمان تئاتر خواندم و در آكادمي موزيك ژنو ديپلم بازيگري و كارگرداني تئاتر دريافت كردم. سپس وارد تئاتر (كارژور) شدم كه يكي از تئاترهاي خوب اروپا بود و هنوز هم در ژنو هست. به طور حرفهاي حدود چهار سال در آنجا كار و بازي كردم و سال 1342 به ايران برگشتم.
* اولين كار رسمي در عرصه سينما را در چه سالي و با چه كسي شروع كرديد؟
رشيدي: در سال ( 1347جلال مقدم) به من پيشنهاد بازي در يك فيلم را داد. در آن زمان دكتر (فروغ- ) مدير اداره هنرهاي دراماتيك- به سختي مجوز بازي در سينما را صادر ميكرد. ولي با اين حال به من اجازه بازي در فيلم (فرار از تله) را داد. ابتدا كمي مردد بودم چون سينما نوع كارش با تئاتر خيلي فرق ميكرد، ولي بالاخره قبول كردم و (فرار از تله) اولين فيلم سينمايي من بود.
* چه كساني در اين فيلم همبازي شما بودند؟
* چه كساني در اين فيلم همبازي شما بودند؟
رشيدي: يكي از اون بازيگران (بهروز وثوقي) بود كه خاطره خيلي خوبي از او دارم. بازيگر و دوست خوبي بود و چون مدتها توي سينماي حرفهاي بود، خيلي چيزها را به من ياد داد كه جا دارد از او تشكر كنم. روز اول فيلمبرداري در يك صحنه، من وارد بانك ميشوم، پول ميگيرم و شروع به شمردن آن ميكنم و اين صحنه چندبار تكرار و به نظر من يك كار ماشيني بدون حس شد. وقتي از سر صحنه برگشتيم، من گفتم بازي نميكنم. اين چهطور بازي بود؟ چون عادت به تئاتر داشتم. آدم هر لحظه در تئاتر حس عوض ميكند و دوباره كار ميكند خلاصه گفتم بازي نميكنم و حتي بغض هم كردم كه اين چه كاريه؟! آن روز جلال مقدم و بهروز وثوقي ساعتها با من صحبت كردند و خيلي چيزها راجع به سينما گفتند تا راي من برگشت و خيلي هم خوشحالم كه در آن فيلم كار كردم.
* يادتان ميآيد اولين دستمزدتان در آن زمان و براي اولين فيلم چقدر بود؟
* يادتان ميآيد اولين دستمزدتان در آن زمان و براي اولين فيلم چقدر بود؟
رشيدي: خيلي زياد، براي آن زمان يعني در سال 1347، بيست و پنج هزار تومان.
* كدام يك از كارهايي كه تا به حال انجامداديد، بيشتر ميپسنديد؟
رشيدي: ببينيد، من وقتي كاري را شروع ميكنم به اين فكر نميكنم كه براي كدام بيشتر يا كمتر مايه بگذارم. تمام كارهايي كه قبول ميكنم، دوست دارم بهترين باشد، ولي ميشود گفت كارهايي كه به من رضايت داده، كارهايي است كه در آن با مردم بيشتر ارتباط برقرار كردهام و مردم از آن استقبال كردهاند و هنوز هم كه هنوزه در ذهن و خاطره آنها باقي مانده است.
* نظرتان در مورد موسيقي و سينماي پس از انقلاب چيست؟
رشيدي: موسيقي خيلي پالايش پيدا كرده و ديگه آن موسيقي به اصطلاح لسآنجلسي را به آن صورت نميبينيم. نگاه مسئولين به موسيقي نگاه ديگري است. هنرمندان با لياقتي كه به موسيقي اصيل اعتقاد دارند، خيلي كارهاي خوب انجام دادهاند. البته نوع ديگري از موسيقي كه مردم را به شادي واميدارد هم وجود دارد و خوب است، ولي هنوز به نظر من موسيقي، آن جايگاهي كه بايد داشته باشد را ندارد و موسيقي كلاسيك و سمفونيك كه قشر تحصيل كرده طرفدارش هستند، دارد رواج پيدا ميكند. در سينما هم مثل موسيقي، آن فضاي فيلم فارسي كه بدون بهره بردن از دانش و تكنيك و فقط براي پرشدن سالنهاي سينما ساخته ميشد، تقريبا از بين رفته و شاهد پيشرفتهايي هستيم. البته آن زمان هم فيلمسازان خوبي مانند مهرجويي، تقوايي، شهيد ثالث و ديگران كه حضور ذهن ندارم، بودند.
* اگر بازيگر نبوديد فكر ميكنيد چهكاره ميشديد؟
رشيدي: سياستمدار. به همين دليل هم علوم سياسي خواندم و در خانواده، ديپلمات و سياستمدار زياد داشتيم.
* چه چيزي باعث ناراحتي شما ميشود؟
رشيدي: نبود فرهنگ، اينكه خيلي راحت ميتوانيم روابط انسانها را به سوي خوبيها بكشانيم ولي ما ياد نگرفتيم با هم سازش كنيم و همه براي خودمان زندگي ميكنيم. اين خيلي دردناك است كه همه بگويند اول من و نه ديگران. البته ما مقصر نيستيم، به لحاظ فرهنگي، ما را اينطور بار آورده و تربيت كردهاند. ياد گرفتيم كه هر كسي به فكر خودش باشد. سعي نميكنيم گاهي هم به ديگران حق بدهيم و بدانيم كنار هم ميتوانيم ملت خوبي باشيم و پيش برويم. اينطوري فقط درجا خواهيم زد و پس خواهيم رفت.
* تا شما كمي خستگي دركنيد چند تا سوال از خانم بپرسيم.
رشيدي: بله، خواهش ميكنم.
* از خودتان برايمان بيشتر بگوييد؟
برومند: من احترام برومند، متولد سال 1326 هستم. از سال 1346 با برنامه كودك در تلويزيون فعاليتم را آغاز كردم و به مدت 11 سال در همان زمينه ادامه دادم و پس از آن يعني از سال 1358 به بعد اين فعاليت خيلي كم شد...
* يعني به طور كلي ديگر فعاليت هنري نداشتيد؟
برومند: چرا، كمتر و جسته و گريخته. چهار سال پيش به طور منقطع در تلويزيون جامجم فعاليت كردم و دو سال پيش يك فيلم سينمايي با (صدرعاملي) كار كردم و پس از سال 57 غير از چند نوار كه براي بچهها منتشر كردم، متاسفانه كار ديگري انجام ندادم، به جز مسائل معمولي خانه و خانواده كه همه خانمها با آن سرگرمند.
* كمي از خانواده خودتان بگوييد؟
برومند: خانواده ما را مردم خيلي خوب ميشناسند. بعضي وقتها با مردم كه روبهرو ميشويم، ميبينيم خيلي خوب زوايا و گوشه و كنار زندگي هنرمندان را ميدانند. ما از حدود چهل سال پيش تا حالا در ذهن مردم بوديم و اين روند همچنان ادامه داشته است. بهطور مثال اگر فعاليت من قطع شده، كار داود ادامه داشته، سپس ليلي كار كرده و همينطور خواهرهام. (مرضيه برومند) را كه همه ميشناسند و كارهاي او را ديدهاند، به نظر من كارگردان خوبي است. (راضيه برومند) كه قبل از انقلاب براي بچهها در زمينه تئاتر بچهها و برنامههاي تلويزيوني كار ميكرد. همسرش (شاهمحمدلو) يكي از هنرمندان خوب و متاسفانه كشف نشده در اين عرصه هنري است. خواهر كوچكترم كار فرهنگي ميكند، ولي همسرش عروسكساز است و در كانون پرورش فكري كار ميكند. به هر حال كار هنر و نمايش در خانواده ما ديگر جا افتاده و حالا هم بچههايمان دارند آن را ادامه ميدهند، به عنوان مثال بچههاي راضيه فيلمبردار و تدوينگر شدند...
* چه سالي با آقاي رشيدي ازدواج كرديد؟
برومند: 1347
* چهطوري با ايشان آشنا شديد؟
برومند: توسط يك دوست مشترك.
* يك (خانواده سبز) چه جور خانوادهاي است؟
برومند: من به سلامت خانواده خيلي معتقدم، به نظررمزي كه باعث سرسبز بودن يك خانواده ميشود، صداقت است و من فكر ميكنم خانواده ما يك خانواده سبز و موفق است به دليل اينكه يك خانواده درست و صادق است. ما هميشه بينمان صداقت حاكم بوده و هست. حالا ممكن است گاهي خوش باشيم و گاهي نه، چون ما هم مثل هر كس ديگري كه پا به سن ميگذارد و بيحوصله ميشود، گاهي با هم جر و بحث هم ميكنيم، چون آدم، ديگر آن حوصله زمان جواني را ندارد، مشكلات زندگي خيلي انسان را اذيت ميكند.
* آن بحثهايي كه گاهي اوقات بين همه زن و شوهرها پيش ميآيد، اگر بين شما اتفاق بيفتد چه
كسي زودتر پا پيش ميگذارد و تمامش ميكند؟
كسي زودتر پا پيش ميگذارد و تمامش ميكند؟
رشيدي: من (ميخندد)
* چرا؟
رشيدي: خب براي اينكه هميشه اينطوره!!
برومند: (باكمي تعجب و لبخند:) كي داودجان؟ نه واقعيت ندارد. اتفاقا هميشه من كوتاه ميآيم.
برومند: (باكمي تعجب و لبخند:) كي داودجان؟ نه واقعيت ندارد. اتفاقا هميشه من كوتاه ميآيم.
* اگر بحث شما همينطور ادامه پيدا كند، من جواب واقعي رو ميگيرم. آقاي رشيدي غذاي مورد
علاقه شما چيست؟
علاقه شما چيست؟
برومند: من اين را بهتر از آقاي رشيدي ميدانم. اگر شما شبانهروز به داود سيبزميني سرخ كرده، سالاد كاهو و استيك بدهيد هيچ اعتراضي نميكند و هميشه هم دوست دارد و از غذايي كه بدش ميآيد مرغ است.
* از قرار معلوم آقاي رشيدي انتخاب خوبي داشتند. از انتخاب همسر تا انتخاب غذا. دستپخت خانم چطوره؟
رشيدي: خيلي خوبه، بدون تعارف ميگم.
برومند: البته اگه غذا درست كنم.
رشيدي: نه واقعا خوبه. آشپزي هم هنره و هم بلدي ميخواد كه مثلا چقدر نمك و فلفل بزنيد. چون اينها را اندازه نميگيرند و طبق عادت ميريزند يا اينكه مثلا كي آتش زير غذا را كم بايد كرد، به هر حال زمانيكه دوستان و آشنايان به منزل ما ميآيند همه از دستپخت ايشون تعريف ميكنند.
برومند: البته اگه غذا درست كنم.
رشيدي: نه واقعا خوبه. آشپزي هم هنره و هم بلدي ميخواد كه مثلا چقدر نمك و فلفل بزنيد. چون اينها را اندازه نميگيرند و طبق عادت ميريزند يا اينكه مثلا كي آتش زير غذا را كم بايد كرد، به هر حال زمانيكه دوستان و آشنايان به منزل ما ميآيند همه از دستپخت ايشون تعريف ميكنند.
* تا حالا شده آقاي رشيدي توي كارهاي منزل به شما كمك كنند؟
برومند: اگه كمكي از دستش بربيايد، به طور حتم تا حالا نشده ازش بخواهم و او انجام ندهد. ايشون خيلي در نگهداري نوهمون سينا به من كمك ميكند، چون ليلي دائم سركار است و ساعتهايي كه داود باشد به من واقعا كمك ميكند، چون سينا خيلي رابطه خوبي با پدربزرگش دارد به همين دليل وقتي من گرفتارم، خيلي كمكم ميكند. يه زمانهايي هم كه منزل نيستم، داود در حديكه غذاي خودشو گرم كند يا هر كاري كه از دستش بر بيايد خوب انجام ميدهد. ولي زياد توي كارهاي خانه وارد نيست.
* اهل ورزش هستيد؟
رشيدي: در جواني در تيم واليبال دانشگاه سوئيس قهرمان بودم. حالا هم گاهي شنا و پيادهروي انجام ميدهم، اما ورزش را به عنوان تماشاچي دوست دارم و جامجهاني برايم جذابيت خاصي دارد.
برومند: من شنا خيلي دوست دارم. البته استخر سر پوشيده دوست ندارم. پيادهروي هم ميكنم، ولي داود تمام ساعاتي كه كار ديگري نداشته باشد از صبح تا شب تماشاچي هر نوع ورزشي است، گاهي من خسته ميشوم اما او واقعا علاقه دارد.
برومند: من شنا خيلي دوست دارم. البته استخر سر پوشيده دوست ندارم. پيادهروي هم ميكنم، ولي داود تمام ساعاتي كه كار ديگري نداشته باشد از صبح تا شب تماشاچي هر نوع ورزشي است، گاهي من خسته ميشوم اما او واقعا علاقه دارد.
* شايعات براي شما اهميت دارد؟
رشيدي: البته اگر شايعات بد و دروغ باشد طبيعتا آدم ناراحت ميشود. به خصوص اگر بخواهند تهمت بزنند و آدم را خراب كنند، خيلي دردناكه، ولي شايعات معمولي كه ميآد و ميره ضرري ندارد.
برومند: ما هيچ زماني حتي قبل از انقلاب هم شايعات به اصطلاح خانوادگي نداشتيم. ولي آن زمانيكه رشيدي مدير تلويزيون بود، شايع كرده بودند كه رشيدي در الهيه دارد برج ميسازد و ما خودمان آن برج را نديديم. هر چه من ميگفتم بابا رشيدي مستاجره، صدام به جايي نميرسيد، ولي داود برعكس من خوشحال بود كه ميگفتند وضع مالي ما خوبه! او عقيده داشت دوستهايمان خوشحال ميشوند و دشمنان ناراحت، پس بهتره بگويند داريم. گاهي اوقات هم يكسري شايعات را بعضيها روي غرضورزي ميسازند كه ضدش خوشبختانه زود مشخص ميشود.
برومند: ما هيچ زماني حتي قبل از انقلاب هم شايعات به اصطلاح خانوادگي نداشتيم. ولي آن زمانيكه رشيدي مدير تلويزيون بود، شايع كرده بودند كه رشيدي در الهيه دارد برج ميسازد و ما خودمان آن برج را نديديم. هر چه من ميگفتم بابا رشيدي مستاجره، صدام به جايي نميرسيد، ولي داود برعكس من خوشحال بود كه ميگفتند وضع مالي ما خوبه! او عقيده داشت دوستهايمان خوشحال ميشوند و دشمنان ناراحت، پس بهتره بگويند داريم. گاهي اوقات هم يكسري شايعات را بعضيها روي غرضورزي ميسازند كه ضدش خوشبختانه زود مشخص ميشود.
* آقاي رشيدي در زندگي چه طور آدمي هستند؟
برومند: اگه از من بپرسيد، ميگم بعضي وقتها خيلي شوخ است. البته هنرمندها بستگي به روحيهشان دارد و هميشه يه جور نيستند. به هر حال من داود را در اين چهلسال اينطور ديدم. بعضي وقتها خيلي با حوصله و گاهي اوقات درست برعكس، ولي كلا من او را آدم شوخي ميدانم.
برومند: اگه از من بپرسيد، ميگم بعضي وقتها خيلي شوخ است. البته هنرمندها بستگي به روحيهشان دارد و هميشه يه جور نيستند. به هر حال من داود را در اين چهلسال اينطور ديدم. بعضي وقتها خيلي با حوصله و گاهي اوقات درست برعكس، ولي كلا من او را آدم شوخي ميدانم.
* در تنهاييها به چهچيزي فكر ميكنيد؟
رشيدي: اگر ميشد گفت كه ديگر اسمش (در تنهايي) نبود!
برومند: وقتي آدم به ميانه زندگي ميرسد، بيشتر به اين فكر ميكند كه چرا در جواني كارها و برنامههايي را كه ميتوانستم انجام ندادم كه الان در موقعيت بهتر باشم و من بيشتر به اشتباهات خودم فكر ميكنم.
برومند: وقتي آدم به ميانه زندگي ميرسد، بيشتر به اين فكر ميكند كه چرا در جواني كارها و برنامههايي را كه ميتوانستم انجام ندادم كه الان در موقعيت بهتر باشم و من بيشتر به اشتباهات خودم فكر ميكنم.
* بزرگترين آرزوي شما در حال حاضر چيست؟
رشيدي: اينكه از لحاظ مالي خيالم براي آينده و زن و بچهام راحت باشد، تا بتوانم كار خوب انجام بدم. نه كاري كه زود انجام دهم و زود نتيجه مالي بگيرم، بلكه كاري كه دوست داشته باشم. اگر آسايش خيال داشته باشم ميتوانم خوشحال و خوشبخت باشم و با حوصله و سروقت كافي كار كنم.
برومند: من بزرگترين آرزوم خوشبختي همه بچههاي دنياست. دعواي پدر و مادرها و جنگ بزرگترها بچهها را اذيت ميكند. دلم ميخواد بچهها در امنيت بوده و نگران هيچچيز نباشند.
برومند: من بزرگترين آرزوم خوشبختي همه بچههاي دنياست. دعواي پدر و مادرها و جنگ بزرگترها بچهها را اذيت ميكند. دلم ميخواد بچهها در امنيت بوده و نگران هيچچيز نباشند.
* اگر قرار باشد جايي غير از تهران زندگي كنيد، كجا را انتخاب ميكرديد؟
رشيدي: پاريس.
برومند: (با خنده) خوب اگر يه موقعي داود برود پاريس من هم مجبورم دنبالش برم، ولي خودم سوئيس را ترجيح ميدهم.
برومند: (با خنده) خوب اگر يه موقعي داود برود پاريس من هم مجبورم دنبالش برم، ولي خودم سوئيس را ترجيح ميدهم.
* نزديكترين دوست خانوادگيتان كيست؟
برومند: از لحاظ فاميلي خواهر و برادرها به ما نزديكترند، ولي از لحاظ دوستي، مرحوم حاتمي و خانمش، رضا بابك و همسرش. سيروس ابراهيمزاده و خانمشان.
* تاريخهاي مهم زندگيتان چيست؟
رشيدي: تاريخ ازدواج، تولد بچهها، اجراهايي كه موفق بوده.
* آخرين هديهاي كه از شوهرتان گرفتيد كي و به چه مناسبتي بود؟
برومند: براي تولدم بود. البته ما با هم اين حرفا رو نداريم. اينكه به شما گفتم يك خانواده سبز بايد صداقت در وجودش باشد همهچيز را در برميگيرد.
* خانم برومند، همه خانمها دوست دارند گاهي كلمه دوستت دارم را از همسرشانبشنوند. آخرين باريكه آقاي رشيدي اين عبارت را به شما گفتند كي بود؟
برومند: وا... يادم نميآيد(خنده هر دو).
* ما اين را به حساب مشغله زياد آقاي رشيدي ميگذاريم. اوقات فراغت را چه ميكنيد؟
رشيدي: تلويزيون تماشا و مطالعه ميكنم.
برومند: من خيلي كم اوقات فراغت دارم. شايد در هفته به جز ساعات خواب، دو، سه ساعت براي خودم داشته باشم. ديگه خانه و زندگي و نوهداري و اين حرفا... چون دخترم كار ميكند مجبورم بچهشو نگه دارم، چون او گرفتار و طبيعي است كه بچهشو مواظبت كنم و خيلي هم وسواس دارم به خصوص كه بچههاي امروز كلاسهاي مختلف دارند و بايد مرتب ببري و بياريشون و بهشون برسي.
برومند: من خيلي كم اوقات فراغت دارم. شايد در هفته به جز ساعات خواب، دو، سه ساعت براي خودم داشته باشم. ديگه خانه و زندگي و نوهداري و اين حرفا... چون دخترم كار ميكند مجبورم بچهشو نگه دارم، چون او گرفتار و طبيعي است كه بچهشو مواظبت كنم و خيلي هم وسواس دارم به خصوص كه بچههاي امروز كلاسهاي مختلف دارند و بايد مرتب ببري و بياريشون و بهشون برسي.
* بهترين دوران زندگيتان كي بوده؟
رشيدي: زمان جواني و زمانيكه وضع مالي خوب بود.
برومند: نه الان هم خوبه.
رشيدي: آخه ايشون گفتند بهترين دوران...
برومند: خب بله، جوان كه بوديم سفر ميرفتيم و بيشتر به خودمان ميرسيديم.
برومند: نه الان هم خوبه.
رشيدي: آخه ايشون گفتند بهترين دوران...
برومند: خب بله، جوان كه بوديم سفر ميرفتيم و بيشتر به خودمان ميرسيديم.
* تا به حال شده در يك محل عمومي مثل رستوران، سينما و غيره دوستدارانتان اطرافتانجمع
شوند؟
شوند؟
برومند: بله، براي داود خيلي پيش اومده و مردم محبت ميكنند و با ايشان عكس ميگيرند.
* در آن لحظه چه احساسي داريد؟
رشيدي: من خيلي دوست دارم. چون فكر ميكنم موفقيت آدم زماني است كه مردم به سراغ او ميآيند. اگر اينجور نباشد، آدم موفقي نيستي.
* اگر بر حسب اتفاق، شماره خصوصيتان دست طرفدارانتان بيفتد چه عكسالعملي نشان ميديد؟
رشيدي: آدم اگر حس بكند منظوري در آن نيست، با آنها حرف هم ميزند و از اين پيشامدها احساس ميكند موفق بوده.
برومند: براي من هم پيش آمده. بعضي از دوران بچگيشان با من خاطره ميگويند و اگر چنين تماسهايي بوده، من هميشه با حوصله و احترام تشكر كردم كه از يادشون نرفتم.
برومند: براي من هم پيش آمده. بعضي از دوران بچگيشان با من خاطره ميگويند و اگر چنين تماسهايي بوده، من هميشه با حوصله و احترام تشكر كردم كه از يادشون نرفتم.
* زندگي در يك كلام؟
رشيدي: خيلي چيز قشنگيه. به نظر من اين بهترين هديه است.
برومند: به نظر من هم زندگي خيلي قشنگه و حيف است كه زندگي به اين كوتاهي به سختي و ناراحتي و كينهتوزي بگذرد و اينكه همه ما وظيفه داريم شادي را به جوانها هديه كنيم.
برومند: به نظر من هم زندگي خيلي قشنگه و حيف است كه زندگي به اين كوتاهي به سختي و ناراحتي و كينهتوزي بگذرد و اينكه همه ما وظيفه داريم شادي را به جوانها هديه كنيم.