پرسش و پاسخ دینی

چه نقدهایی بر فرقه وهابیت وارد است

وهابی‌‌ها بعد از اینکه برای خداوند دست، پا، ساق، کفش طلایی و امثال اینها را قائل می‌‌شوند، می‌‌گویند: خداوند هر شب به آسمان زمین فرود می‌‌آید و در شب عرفه به زمین نزدیک‌‌تر می‌‌شود!
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه نقدهایی بر فرقه وهابیت وارد است

وهابی‌‌ها بعد از اینکه برای خداوند دست، پا، ساق، کفش طلایی و امثال اینها را قائل می‌‌شوند، می‌‌گویند: خداوند هر شب به آسمان زمین فرود می‌‌آید و در شب عرفه به زمین نزدیک‌‌تر می‌‌شود!
 
به گزارش راسخون به نقل از فارس، فرقه وهابیت که توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم قمری ابداع و پایه‌‌گذاری شد، بر اساس عقاید ابن تیمیه و ابن قیم جوزی، هم در عرصه اعتقادات و هم در حوزه فقه و احکام در مقابل مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، بلکه در حقیقت در برابر دین مبین اسلام قد علم کرده و با این بدعت، اسلام را منحصر به خود دانسته و سایر مسلمین را خارج از دین اسلام و محکوم به کفر و شرک کرده‌‌اند و به این ترتیب خواستند ضربه خصمانه و جاهلانه خودشان را هم بر پیکر جامعه اسلامی و هم بر اصل دین اسلام وارد نمایند.
 
آنها به نحوی با اسلام و مسلمین رفتار کردند و می‌کنند که گویا دین محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ مثل سایر ادیان گذشته منسوخ شده و دین جدیدی توسط محمد بن عبدالوهاب ـ‌ همانگونه که در مقدمه کتاب توحید او اشعار بر این مطلب وجود دارد ـ برای نجات و هدایت مردم خصوصاً مسلمانان که با معیارهای توحیدی وهابیت مشرک و کافر شده‌‌اند، آورده شده است.
 
این فرقه از جهات مختلفی قابل نقد و بررسی است و به دو نقد کلی وارد بر آن اشاره می‌‌شود.
 
1 . وهابیت و اعتقاد به تجسیم خداوند
 
اولین نقدی که بر وهابیت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باری تعالی است.
 
اعتقادات وهابیت نسبت به خداوند مستلزم تجسیم و تشبیه بوده و تمام چیزهایی را که در یک پدیده‌ مادی خصوصاً انسان وجود دارد، برای خداوند نیز ثابت می‌‌داند.
 
وهابی‌ها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشری پنداشته و عرش و محل سکونت او را در جهت فوق، بالاتر از جایگاه مخلوقاتش قرار می‌‌دهند.[1] و برای عرش خداوند اوصافی مانند خصوصیات تخت‌‌های شاهانه قائل هستند.[2]
 
می‌‌گویند: خداوند در روز جمعه از روزهای آخرت با انبیاء خودش جلسه تشکیل می‌‌دهد و برای این کار از عرش فرود می‌‌آید و بر کرسی خاصی که برای این منظور در نظر گرفته شده است می‌‌نشیند و بعد از گفتگو با انبیاء جلسه را ترک گفته و به عرش خودش بر می‌‌گردد.[3]
 
معتقد‌ند که خداوند با چشم سر دیده می‌‌شود.[4] و برای این ادعا چنین استدلال می‌‌کند که هر چیزی که وجودش کاملتر باشد برای دیدن سزاوارتر است و از آن جا که خداوند اکمل موجودات است سزاوارتر برای دیدن از غیر او است.[5]
 
وهابی‌‌ها بعد از اینکه برای خداوند دست، پا، ساق، کفش طلائی و امثال اینها را قائل می‌‌شوند، می‌‌گویند: خداوند هر شب به آسمان زمین فرود می‌‌آید و در شب عرفه به زمین نزدیک‌‌تر می‌‌شود تا دعاهای بندگان خود را از نزدیک اجابت کند.[6]
 
این معتقدات وهابیت علاوه بر اینکه جسمیت، شباهت، کیفیت، کمیت، محدودیت و عجز را که منافات با عقل و نقل دارند برای خدا ثابت می‌‌کند، بعضی اشکالات علمی غیر قابل انکار نیز بر این معتقدات وارد است.
 
الف) اینکه می‌‌گویند: خداوند در جهت فوق قرار دارد قطعاً مراد از فوقیت، فوقیت مکانی وخارجی است. یعنی خداوند بطور فیزیکی و خارجی در جهت بالا قرار دارد. اگر این فوقیت در محدوده کره زمین که بشر و بندگان خدا در آن زندگی می‌‌کنند ملاحظه شود، اولاً فوقیت یک امر اضافی بیش نیست. ثانیاً با کروی بودن زمین برای آن جهات‌ بی نهایت فوقانی وجود دارد. بنابراین علاوه بر اینکه خداوند در حدود جاذبه زمین محصور می‌شود. کدام یکی از این جهات بی‌‌نهایت می‌‌تواند مبدأ و مسیر برای جهت فوق که مکان خدا باشد قرار گیرد؟ اما اگر فوقیت در خارج از قوه جاذبه زمین تصور شود، در این صورت فوقیت دیگر معنای اضافی خودش را هم از دست داده و به یک مفهوم بی‌‌مصداق تبدیل می‌‌شود، چون در خارج از مرزهای قوه جاذبة یا اصلاً فوقیت و تحتیت هیچ حقیقتی ندارد و یا با قرار گرفتن در تحت نیروی جاذبه موجود مادی دیگر این زمین است که در جهت فوق تصور شده و دیده می‌‌شود. پس وقتی که هیچ مکانی را نمی‌‌توان مصداق فوق تلقی کرد، چگونه ممکن است که خداوند و عرش او در فوق زمین یا فوق همه عالم قرار بگیرد.
 
ب) اشکال دیگری که می‌‌توان بر عقیده وهابیان در این حوزه ایراد نمود اینست که اگر خداوند متعال هر شب برای اجابت دعا نزد بندگانش به آسمان زمین فرود می‌‌آید، لازمه آن اینست که خداوند باید به صورت مستمر در آسمان زمین استقرار داشته باشد، چون زمین همیشه دارای شب بوده و شب هرگز در هیچ لحظه‌‌ای از زمین جدا شدنی نیست بنابراین عرش خداوند هم دائماً از وجود خدا خالی خواهد بود.
 
2 . اعتقاد خاص این فرقه در مسئله توحید در عبادت است
 
آنان هر عملی را که حاکی از احترام و تعظیم غیر خدا باشد موجب شرک و کفر می‌‌‌دانند و لذا به پیروی از این عقیده، شفاعت، توسل، تبرک زیارت قبور انبیاء و اولیاء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صدای بلند بر پیامبر اسلام خصوصاً در کنار قبر آن حضرت، جشن و شادی در میلادهای پیامبر و ائمه ـ علیهم‌السّلام ـ سوگواری در روزهای وفات و شهادت آنان و ساختن قبّه بر قبور مبارک آنان و هر چیز دیگری که از احترام، ‌تعظیم، تقدس آنها چه در عمل و چه در قول حکایت بکند به اعتقاد وهابیت حرام و غیر مشروع بوده و اعتقاد به این امور و عمل به آنها را باعث شرک و کفر می‌‌‌دانند.
 
وهابی‌‌ها دقیقاً بر خلاف آیات قرآنی و روایات نبوی و سیره اصحاب و مسلمین و حکم عقل قدم برداشته و عبادت را بر طبق خواست و میل خودشان طوری تفسیر کرده‌‌‌اند که نه تنها راه و طریق بسوی اسلام را مسدود نموده‌‌‌اند، بلکه خط بطلان بر دین مبین اسلام کشیده و امکان مسلمان شدن را از هر کسی گرفته‌‌‌اند.
 
در اینکه عبادت فقط برای خدا است و عبادت غیر خدا با توحید در عبادت منافات دارد هیچ شک و تردیدی نه شرعاً‌ و نه عقلاً وجود ندارد. ولکن هر فعل یا قول انسان حاکی از تعظیم، تکریم غیر خدا ونیز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غیر خدا نمی‌‌تواند عبادت باشد. چون بالاترین درجه خشوع و خضوع که عبارت از سجده باشد در برابر غیر خدا در قرآن نه تنها جایز شمرده شده است بلکه امر و دستور الهی بر آن وجود دارد.[8]
 
اگر سجده از مصادیق عبادت باشد هرگز خداوند به ملائکه دستور نمی‌‌داد که در برابر  و به آدم ـ علیه‌السلام ـ به سجده بیافتند و نیز شیطان نباید در اثر عدم سجده کافر شده و ملعون درگاه الهی قرار می‌‌گرفت، بلکه بنابر معیار وهابیت باید از موحدین بشمار می‌‌آمد.
 
اگر سجده از مصادیق عبادت می‌‌بود سجده حضرت یعقوب ـ علیه‌السلام ـ و مادر و برادران حضرت یوسف ـ علیه‌السلام ـ در برابر او [9] هیچ توجیهی ندارد جز اینکه گفته شود العیاذ بالله آنها با این عمل‌‌شان مشرک شده‌‌اند. اگر اعتقاد به تقدس غیر خدا و خشوع و تذلل در برابر آن شرک و عبادت می‌‌بود، پس تمام کسانی که طواف کعبه را انجام داده‌‌اند و یا اعتقاد به وجوب آن در مراسم حج دارند، به دستور خداوند مشرک شده‌‌اند.[10]
 
با توجه به این ادلّه قرآنی و نیز روایات بی‌‌شماری در جواز شفاعت و توسل به غیر خداوند برای آمرزش گناهان و با ضمیمه سیره مسلمانان از صدر اسلام تاکنون نه تنها دلیلی بر عبادیت مجرد خشوع و خضوع در برابر غیر خداوند و نیز شفاعت و توسل و امثال اینها نداریم بلکه دلیلی بر عدم عبادت این امور وجود دارد.
 
پس عمل به این امور نه تنها شرک و کفر را به دنبال ندارد بلکه در موارد خودش امر پسندیده و تأمین کننده رضایت خداوند است. حتی مجرد تذلل و خشوع در برابر چیزی که اصلاً صلاحیت برای این امر را ندارد و نیز طلب شفاعت و توسل از کسی که هیچ بهره‌‌ای از تقدس و تقرب الهی نداشته باشد نمی‌‌تواند موجب شرک در عبادت بشود. چون شرک چیزی نیست که با هر اعتقاد و عملی تحقق پیدا بکند بلکه معیار اساسی در شرک و توحید چه در عبادت و چه در غیر آن، اعتقاد و عدم اعتقاد به الوهیت، ربوبیت و معبودیت غیر خداست.
 
بنابراین، این اعمال در برابر غیر خدا با اعتقاد به اینکه او خدا،‌ معبود و پروردگار است، تبدیل به عبادت شده و شرک در عبادت را به دنبال خود می‌‌آورد. پس عمل خاضعانه و خاشعانه انسان وقتی می‌‌تواند عبادت باشد که در برابر چیزی به عنوان اینکه آن چیز خدا و پروردگار است، انجام بگیرد.
 
عبادت دارای دو رکن است یکی اینکه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اینکه این عمل در برابر کسی انجام بگیرد که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او وجود داشته باشد.[11]
 
این دو نقد کلی بر وهابیت اجتناب‌‌ناپذیر است و سایر اشکالات بر آنان ناشی از همین دو انحراف کلی است.
 
تکفیر همه مسلمین،‌ توهین به انبیاء ‌و ائمه طاهرین ـ علیهم‌السّلام ـ و برخورد نادرست با قرآن کریم و روایات نبوی، محبت با دشمنان اهل بیت و خصومت با اهل بیت ـ علیهم‌السّلام ـ از ثمرات این دو عقیده کلی وهابیت است. [12]

منابع
 
[1] . ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، منهاج السنة، ‌بولاق مصر، مطبعه کبری امیریه، چاپ اول، 1321 ق، ج1، ص363.
 
[2] . ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج5، ص137، و ابن قیم، محمد بن ابی بکر، ‌توضیح المقاصد، بیروت، المکتب الاسلامی، چاپ سوم، 1404 ق، ج1، ص234، و سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، شرح کتاب توحید، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، بی تا، ج1، ص659.
 
[3] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت، ‌دارالکتب العلمیه، ج1، ص51، و مجموع الفتاوی، بی جا، بی تا، ج5، ص55، و ابن قیم، ‌محمد بن ابی بکر، زاد المعاد، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهاردهم، 1407ق، ج1، ص369.
 
[4] . ابن تیمیه، منهاج السنة، مؤسسه قرطیه، اول، 1406 ق، ج3، ص341.
 
[5] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، مصر بولاق، مطبعه کبرای امیریه، ج1، ص217.
 
[6] . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه کبرای امیریه،‌ اول،1321 ق، ج1، ص262.
 
[7] . سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ 1412 ق، ص 25.
 
[8] . بقره/34.
 
[9] . یوسف/100.
 
[10] . حج/29.
 
[11] . سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ 1412 ق، ص 22.
 
[12] . مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.
/2759/



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.