یکی از اختلالات مطرح در حوزه روانشناسی اختلال شخصیت خودشیفته است. در این اختلال، فرد الگوهای فراگیر بزرگمنشی از خود نشان میدهد و نیاز دارد که بیش از حد تحسین شود و همدلی او با دیگران پایین است.
اکثر افراد بسیار موفق، صفات شخصیتی دارند که ممکن است به نظر خودشیفته باشند، اما زمانی اختلال تلقی میشود که صفات فرد انعطافناپذیر، ناسازگار و پایدار باشد.
این اختلال اوایل بزرگسالی آغاز میشود و بین 50 تا 75 درصد از افراد مبتلا مرد هستند. در این اختلال فرد مغرور و پرمدعاست و با شادمانی تصور میکند که دیگران ارزش خاصی برای او قائل هستند و بشدت اصرار دارند که با افراد سطح بالا مراوده کنند و خود را فرد شماره یک میداند.
این افراد نسبت به انتقاد حساسند و با سازگار شدن با افزایش سن دچار مشکل هستند و زیبایی و قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است.
آنها در شروع یک رابطه، ابتدا به افراد نزدیک میشوند و بعد فاصله میگیرند. چنانچه پنج مورد از موارد زیر یا بیشتر در فرد دیده شود فرد دچار اختلال است و به درمان نیاز دارد.
ـ فرد احساس میکند که بسیار شخصیت مهمی است و در پیشرفتها و استعدادهایی که در زندگی داشته اغراق میکند و انتظار دارد که بدون تناسب با پیشرفتهایی که داشته برتر شناخته شود.
ـ او با خیالپردازی به طور دائم به موفقیتهای نامحدود، قدرت، زیرکی، عشق یا زیبایی آرمانی فکر میکند و ذهن او این موارد را به صورت خیالپردازانه دنبال میکند.
ـ او معتقد است که فردی عادی نیست و با توجه به استثنایی بودن فقط قشر خاصی از مردم میتوانند او را درک کنند که از طبقه بالا هستند.
ـ او به صورت افراطی به تحسین نیازمند است.
ـ او انتظاراتش غیرمنطقی است و احساس میکند که همواره حق با اوست.
ـ در روابط بین فردی خود بسیار استثمار گر است و از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند.
ـ حس همدلی بالایی ندارد و بیشتر نمایشی از همدلی ارائه میدهد.
ـ او غالبا به حال دیگران غبطه میخورد و در عین حال معتقد است که دیگران به او رشک میورزند.
ـ رفتارهایی که از خود نشان میدهد خودخواهانه و تکبرآمیز است.
متاسفانه مسیر درمان برای این افراد بسیار دشوار است و احتمال ابتلا به افسردگی بالاست. مناسبترین درمان ترکیبی از دارودرمانی و درمانهای روانشناختی (روانکاوی و شناخت درمانی) است.
برای درمانهای شناختی میتوان با شناسایی ریشه افکار ناکارآمد فرد شروع کرد و در مورد احساسهای ناشی از این افکار با درمانگر وارد گفتوگو شد و سپس رفتارهایی که ناشی از این افکار و احساس است از سوی فرد بیان و یادداشت میشود.
لازم است احساس ناشی از ناکامی در این افراد مورد بررسی قرار گیرد و طی فرآیند درمان باید افکار ناکارآمد آنان به طور فهرستوار شناسایی شود و تغییر کند تا بتوانند رفتار دیگری از خود ارائه دهند.
همچنین میزان کنترل چنین افرادی روی حوادث پیرامون و دادن امتیاز درصدی به میزان کنترل نیز به تغییر در الگوهای فکریشان کمک میکند.
دکتر مهرنوش دارینی - روانشناس و مشاور
منبع : میگنا
/117/