دیشب خواب بابامو دیدم دوباره
« جهت مشاهده کیفیت و اندازه اصلی، بر روی تصویر کلیک نمایید. »
دیشب خواب بابامو دیدم دوباره
دیشب به خوابم آمده بودی بابا، نشستم روی پایت و موهایم را مثل همیشه شانه کردی، خبری از بیابان و کاروان نبود، ویرانه گلستان بود و من شبیه روزهای گذشته میدویدم، تو صدایم میزدی و من رقیه میشدم، بالا میرفتم و اوج میگرفتم در آغوشت.
در خواب من میگفتی: مهربان دلشکستهام! مسافر غریب و کوچکم!
محکمترین دلیل تبسم خواهرم!
میدانم این خواب آرام تو، آتش به جان همه میزند...
نخواب دخترم!
هیئت هنر