يکشنبه، 2 شهريور 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سعید عظیمی
موارد بیشتر برای شما

از من مرا بگیرو خودت را به من بده

پوستر محرم
« جهت مشاهده کیفیت و اندازه اصلی، بر روی تصویر کلیک نمایید. »
از من مرا بگیرو خودت را به من بده

از من مرا بگیرو خودت را به من بده

حر ریاحی افسار اسبش را گرفت و به یکی از هم‌قبیله‌هایش گفت: «تو اسبت را آب دادی؟» هم‌قبیله‌ای گفت: «نه» و فکر کرد او می خواهد به بهانه‌ای از جنگ کنار بکشد. حر به بهانۀ آب‌دادن به اسب سوار شد و کم‌کم از لشکر عمر دور شد. یک نفر از سپاه گفت: «چه کار می‌خواهی بکنی حر؟ می‌خواهی به حسین حمله کنی؟»
جوابش را نداد. بدنش می لرزید. حالش عادی نبود.
همان سپاهی گفت: «هیچ‌وقت ندیده بودم از جنگ بترسی و بلرزی. به‌خدا اگر از من می پرسیدند شجاع‌ترین آدم کوفه کیست، تو را می‌گفتم. این چه وضعی است که تو داری؟»
حر گفت: من خودم را بین بهشت و جهنم می بینم و به خدا حتی اگر پاره‌پاره بشوم و بسوزانندم، هیچ‌چیز را به بهشت نمی‌فروشم. بعد به اسبش هی زد و به تاخت رفت سمت سپاه کوچک حسین...
هیئت هنر



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.