پرسش :
تعابيرى مثل لوح محفوظ، كرسى، عرش، قلم و... و به چه معناست؟
پاسخ :
در پاسخ به اين سؤال، بايد توجه داشت كه يك بار سؤال اين است: »اين تعابير در آيات قرآن به چه معناست؟« يك بار هم مسأله اين است كه در روايات و در بيان فلاسفه و عرفا، اين تعابير چه معنايى داشتهاند؛ البته در مورد برخى از اين اصطلاحات، چه بسا اصطلاح فلسفى يا عرفانى با اصطلاح قرآنى منطبق شوند؛ اما در مورد همهى آنها چنين نيست.
قلم در »قرآن مجيد« در دو جا آمده است: ن و القلم و ما يسطرون زيرنويس=قلم 1/68: نون، سوگند به قلم و آنچه مىنويسند. و الذى علم بالقلم (علق 4/96:) همان كس كه به وسيلهى قلم آموخت. ؛ علامه طباطبايى »ره« در ذيل هر دو آيه، قلم را به همين معناى متعارف، يعنى ابزار كتابت دانسته است (به ترتيب در: ترجمهى تفسير الميزان، ج 19، ص 616؛ و ج 20، ص 549. ؛ )هر چند كه در ذيل آيهى اول، احتمالات ديگرى را از جانب ساير مفسران در مورد قلم ذكر كردهاند، مانند اين كه: »مراد از قلم، قلم اعلى، يعنى قلم آفرينش است كه در حديث آمده كه اول موجودى است كه خدا خلق كرده و منظور از ما يسطرون، اعمالى است كه فرشتگان كرام الكاتبين مىنويسند(اين قول را فخر رازى در تفسير كبير، ج 30، صص 78 - 79، آورده است. ) ؛ اما علامه طباطبايى »ره« اين احتمال را مردود مىداند (ترجمهى تفسير الميزان، ج 19، صص 616 - 617. . )
در مورد دو اصطلاح عرش و كرسى چون مكررا در قرآن كريم آمدهاند - تا حدى كه در برخى كتب روايى ما مثل »اصول كافى«، بابى تحت عنوان »باب العرش و الكرسى« (اصول كافى، ج 1، ص 175 - 181، باب العرش و الكرسى. ) در اين جا ا جمالا اشاره مىكنيم كه اين دو لفظ و الفاظى از اين گونه را كه مربوط به عالم الوهيت هستند، هرگز نبايد به معنايى جسمانى قلمداد كرد؛ زيرا ساحت خدا منزه از جسم و جسمانيات است و تمامى اينها، يك معناى تمثيلى دارند و چنان كه قبلا توضيح داده شد، يك حقيقت ماورايى را در قالب مفاهيم محسوس ارائه كردهاند. نحوهى بيان در آيات مربوط به آنها نيز به گونهاى است كه با اندكى تأمل در خود آنها، اين معناى جسمانيت نفى مىشود؛ مثلا در آيهى وسع كرسيه السموات و الأرض (بقره 255/2): كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته است. ، كرسى فاعل است و نه مفعول؛ يعنى كرسى او تمامى آسمانها و زمين را در بر گرفته است؛ در حالى كه اگر يك معناى جسمانى مدنظر بود، بايد گفته مىشد كه كرسى او در داخل عالم ماده است و نه اين كه عالم ماده را احاطه كرده است. همين نحوهى بيان نيز باعث شده است كه مردم به طور مكرر به ائمه اطهار )ع( مراجعه كنند و بپرسند: »آيا كرسى آسمانها و زمين را در بر گرفته است و يا آسمانها و زمين، كرسى را در بر گرفتهاند؟« (مثلا: اصول كافى، ج 1، ص 179، احاديث 4 و 5. )يعنى كسى كه با ذهنيت جسمانى بودن سراغ معناى كرسى برود، بلافاصله با اشكال فوق مواجه مىشود و طرح همين اشكال، باعث تصحيح تصور وى مىشود.(
در مورد لوح محفوظ در قرآن كريم آمده است: بل هو قرآن مجيد - فى لوح محفوظ (بروج 21 - 22/85:) بلكه آن قرآن مجيد است - كه در لوح محفوظ مىباشد. مطلب از اين قرار بود كه كفار، قرآن را تكذيب مىكردند و آن را از جانب خدا نمىدانستند. در پاسخ آنها گفته شد: بلكه قرآن كتابى است داراى معانى والا و معارف عميق كه در لوح محفوظ است؛ لوحى كه از دستبرد باطل و شياطين محفوظ مىباشد.
علامه طباطبايى )ره( دربارهى حقيقت لوح محفوظ توضيحى ندادهاند و فقط متذكر شدهاند: »روايات دربارهى چگونگى لوح، بسيار زياد و مختلف است. به همه آنها بايد توجه كرد؛ زيرا جنبهى تمثيلى دارند؛ يعنى امورى معنوى را با لسان مادى مجسم كردهاند.« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 20، ص 422 و 426. .)
اما اين امر معنوى چيست؟ در تفسير نمونه اشاره شده كه اين، همان صفحهى علم الهى است كه همه چيز در آن ثبت شده است. (تفسير نمونه، ج 26، ص 354. ) اين، مطلبى است كه با روايات نيز توجيه مىشود؛ مثلا در روايات داريم: »در لوح محفوظ همه چيز ثبت شده است(بحارالأنوار، ج 57، ص 207:) كتب فى اللوح المحفوظ ذكر كل شىء. يا: »خداوند، تورات و انجيل و زبور و قرآن را از لوح محفوظ بر رسولانش نازل كرد(بحارالأنوار، ج 11، ص 233؛ و ج 57، ص 369):... التوراة و الأنجيل و الزبور و القرآن أنزلها من اللوح المحفوظ على رسله. يا: »كتاب مكنون، همان لوح محفوظ است« (بحارالأنوار، ج 57، ص 374:)) و الكتاب المكنون هو اللوح المحفوظ. و....
تا اين جا اين اصطلاحات را به لحاظ قرآنى بررسى كرديم. اكنون مىگوييم به لحاظ فلسفى در اصطلاحات حكمت متعاليه، قلم را همان عقل اول يا »الممكن الأقرب الأشرف« مىدانند كه واسطهى فيض حق به جميع صور مادون است؛ و لوح محفوظ را »نفس كلى فلكى« مىدانند كه صور كليه را از عقل اول پذيرفته است؛ و چون اين صور از عقل اول روى نفس كلى فلكى نقش بسته، گويى اين نفس كلى مثل صفحهى كاغذى است كه با قلم، حروفى روى آن نقش بندد؛ محفوظ بودنش هم از اين حيث است كه صور منطبع بر آن، صور مجرد و خالى از تغيير است (شرح منظومه، سبزوارى، ج 2، ص 610 - 611.) براى تفصيل اين بحث در فلسفهى صدرايى و نيز نحوهى تطبيقى كه خود ملاصدرا بين اصطلاحات فلسفى خود با آيات و عبارات قرآنى به عمل مىآورد، ر.ك: الحكمة المتعاليه فى الأسفار العقلية الأربعة، ج 6، ص 293 - 299، ذيل توضيح معناى »قدر«، كه به معناى لوح و قلم نيز مىپردازد.
در پاسخ به اين سؤال، بايد توجه داشت كه يك بار سؤال اين است: »اين تعابير در آيات قرآن به چه معناست؟« يك بار هم مسأله اين است كه در روايات و در بيان فلاسفه و عرفا، اين تعابير چه معنايى داشتهاند؛ البته در مورد برخى از اين اصطلاحات، چه بسا اصطلاح فلسفى يا عرفانى با اصطلاح قرآنى منطبق شوند؛ اما در مورد همهى آنها چنين نيست.
قلم در »قرآن مجيد« در دو جا آمده است: ن و القلم و ما يسطرون زيرنويس=قلم 1/68: نون، سوگند به قلم و آنچه مىنويسند. و الذى علم بالقلم (علق 4/96:) همان كس كه به وسيلهى قلم آموخت. ؛ علامه طباطبايى »ره« در ذيل هر دو آيه، قلم را به همين معناى متعارف، يعنى ابزار كتابت دانسته است (به ترتيب در: ترجمهى تفسير الميزان، ج 19، ص 616؛ و ج 20، ص 549. ؛ )هر چند كه در ذيل آيهى اول، احتمالات ديگرى را از جانب ساير مفسران در مورد قلم ذكر كردهاند، مانند اين كه: »مراد از قلم، قلم اعلى، يعنى قلم آفرينش است كه در حديث آمده كه اول موجودى است كه خدا خلق كرده و منظور از ما يسطرون، اعمالى است كه فرشتگان كرام الكاتبين مىنويسند(اين قول را فخر رازى در تفسير كبير، ج 30، صص 78 - 79، آورده است. ) ؛ اما علامه طباطبايى »ره« اين احتمال را مردود مىداند (ترجمهى تفسير الميزان، ج 19، صص 616 - 617. . )
در مورد دو اصطلاح عرش و كرسى چون مكررا در قرآن كريم آمدهاند - تا حدى كه در برخى كتب روايى ما مثل »اصول كافى«، بابى تحت عنوان »باب العرش و الكرسى« (اصول كافى، ج 1، ص 175 - 181، باب العرش و الكرسى. ) در اين جا ا جمالا اشاره مىكنيم كه اين دو لفظ و الفاظى از اين گونه را كه مربوط به عالم الوهيت هستند، هرگز نبايد به معنايى جسمانى قلمداد كرد؛ زيرا ساحت خدا منزه از جسم و جسمانيات است و تمامى اينها، يك معناى تمثيلى دارند و چنان كه قبلا توضيح داده شد، يك حقيقت ماورايى را در قالب مفاهيم محسوس ارائه كردهاند. نحوهى بيان در آيات مربوط به آنها نيز به گونهاى است كه با اندكى تأمل در خود آنها، اين معناى جسمانيت نفى مىشود؛ مثلا در آيهى وسع كرسيه السموات و الأرض (بقره 255/2): كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته است. ، كرسى فاعل است و نه مفعول؛ يعنى كرسى او تمامى آسمانها و زمين را در بر گرفته است؛ در حالى كه اگر يك معناى جسمانى مدنظر بود، بايد گفته مىشد كه كرسى او در داخل عالم ماده است و نه اين كه عالم ماده را احاطه كرده است. همين نحوهى بيان نيز باعث شده است كه مردم به طور مكرر به ائمه اطهار )ع( مراجعه كنند و بپرسند: »آيا كرسى آسمانها و زمين را در بر گرفته است و يا آسمانها و زمين، كرسى را در بر گرفتهاند؟« (مثلا: اصول كافى، ج 1، ص 179، احاديث 4 و 5. )يعنى كسى كه با ذهنيت جسمانى بودن سراغ معناى كرسى برود، بلافاصله با اشكال فوق مواجه مىشود و طرح همين اشكال، باعث تصحيح تصور وى مىشود.(
در مورد لوح محفوظ در قرآن كريم آمده است: بل هو قرآن مجيد - فى لوح محفوظ (بروج 21 - 22/85:) بلكه آن قرآن مجيد است - كه در لوح محفوظ مىباشد. مطلب از اين قرار بود كه كفار، قرآن را تكذيب مىكردند و آن را از جانب خدا نمىدانستند. در پاسخ آنها گفته شد: بلكه قرآن كتابى است داراى معانى والا و معارف عميق كه در لوح محفوظ است؛ لوحى كه از دستبرد باطل و شياطين محفوظ مىباشد.
علامه طباطبايى )ره( دربارهى حقيقت لوح محفوظ توضيحى ندادهاند و فقط متذكر شدهاند: »روايات دربارهى چگونگى لوح، بسيار زياد و مختلف است. به همه آنها بايد توجه كرد؛ زيرا جنبهى تمثيلى دارند؛ يعنى امورى معنوى را با لسان مادى مجسم كردهاند.« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 20، ص 422 و 426. .)
اما اين امر معنوى چيست؟ در تفسير نمونه اشاره شده كه اين، همان صفحهى علم الهى است كه همه چيز در آن ثبت شده است. (تفسير نمونه، ج 26، ص 354. ) اين، مطلبى است كه با روايات نيز توجيه مىشود؛ مثلا در روايات داريم: »در لوح محفوظ همه چيز ثبت شده است(بحارالأنوار، ج 57، ص 207:) كتب فى اللوح المحفوظ ذكر كل شىء. يا: »خداوند، تورات و انجيل و زبور و قرآن را از لوح محفوظ بر رسولانش نازل كرد(بحارالأنوار، ج 11، ص 233؛ و ج 57، ص 369):... التوراة و الأنجيل و الزبور و القرآن أنزلها من اللوح المحفوظ على رسله. يا: »كتاب مكنون، همان لوح محفوظ است« (بحارالأنوار، ج 57، ص 374:)) و الكتاب المكنون هو اللوح المحفوظ. و....
تا اين جا اين اصطلاحات را به لحاظ قرآنى بررسى كرديم. اكنون مىگوييم به لحاظ فلسفى در اصطلاحات حكمت متعاليه، قلم را همان عقل اول يا »الممكن الأقرب الأشرف« مىدانند كه واسطهى فيض حق به جميع صور مادون است؛ و لوح محفوظ را »نفس كلى فلكى« مىدانند كه صور كليه را از عقل اول پذيرفته است؛ و چون اين صور از عقل اول روى نفس كلى فلكى نقش بسته، گويى اين نفس كلى مثل صفحهى كاغذى است كه با قلم، حروفى روى آن نقش بندد؛ محفوظ بودنش هم از اين حيث است كه صور منطبع بر آن، صور مجرد و خالى از تغيير است (شرح منظومه، سبزوارى، ج 2، ص 610 - 611.) براى تفصيل اين بحث در فلسفهى صدرايى و نيز نحوهى تطبيقى كه خود ملاصدرا بين اصطلاحات فلسفى خود با آيات و عبارات قرآنى به عمل مىآورد، ر.ك: الحكمة المتعاليه فى الأسفار العقلية الأربعة، ج 6، ص 293 - 299، ذيل توضيح معناى »قدر«، كه به معناى لوح و قلم نيز مىپردازد.