گویند پادشاه هند برای بزرگی تحفههایی همراه با طبیبی فیلسوف فرستاد که به مهارت در پزشکی، حکمت و فلسفه مشهور بود. طبیب پیش آن بزرگ به پا خاست و گفت: هدایایی آوردهام که بهتر از اینها نیست. بزرگ گفت: آن هدایا چیست؟ طبیب گفت: اول خضابی است که موی سفید را سیاه میکند به صورتی که رنگ سیاه دگرگون نمیشود و دیگر سفید نخواهد شد. دوم معجونی است که وقتی آن را بخورند، پس از آن هرچه غذا خورند، معده سنگین نمیشود و مزاج از اعتدال بیرون نمیرود. آن بزرگ لحظهای اندیشید و گفت: من تو را داناتر و زیرکتر از این میپنداشتم. آن خضاب و رنگ مو که گفتی، سرمایه غرور و آرایه دروغ و ظاهرسازی است. سیاهی مو ظلمت است و سفیدی آن نور است. زهی نادانی که بکوشد نور را به ظلمت بپوشاند و اما آن معجونی که ذکر کردی، من از آن کسان نیستم که طعام بسیار خورم و به آن لذت بَرَم. چه چیزی از آن ناخوشتر است که آدمی هر لحظه به جایی رود که در آنجا نادیدنی باید دید و ناشنیدنی باید شنید و نابوییدنی باید بویید؟!
گویند پادشاه هند برای بزرگی تحفههایی همراه با طبیبی فیلسوف فرستاد که به مهارت در پزشکی، حکمت و فلسفه مشهور بود. طبیب پیش آن بزرگ به پا خاست و گفت: هدایایی آوردهام که بهتر از اینها نیست. بزرگ گفت: آن هدایا چیست؟ طبیب گفت: اول خضابی است که موی سفید را سیاه میکند به صورتی که رنگ سیاه دگرگون نمیشود و دیگر سفید نخواهد شد. دوم معجونی است که وقتی آن را بخورند، پس از آن هرچه غذا خورند، معده سنگین نمیشود و مزاج از اعتدال بیرون نمیرود. آن بزرگ لحظهای اندیشید و گفت: من تو را داناتر و زیرکتر از این میپنداشتم. آن خضاب و رنگ مو که گفتی، سرمایه غرور و آرایه دروغ و ظاهرسازی است. سیاهی مو ظلمت است و سفیدی آن نور است. زهی نادانی که بکوشد نور را به ظلمت بپوشاند و اما آن معجونی که ذکر کردی، من از آن کسان نیستم که طعام بسیار خورم و به آن لذت بَرَم. چه چیزی از آن ناخوشتر است که آدمی هر لحظه به جایی رود که در آنجا نادیدنی باید دید و ناشنیدنی باید شنید و نابوییدنی باید بویید؟!