عارفی گفت: شبی به خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و مرا حاضر کردند. حق گفت: در این روز چه آوردی؟ گفتم: بار خدایا! هفتاد حج و عمره. گفت: خزینه من پر از حج و عمره است. گفتم: هفتاد جنگ در راه خدا. گفت: خزینه من از این هم پر است. گفتم: خداوندا! هفتاد هزار ختم قرآن. گفت: خزینه من از این پر است. گفتم: نمازهای به جماعت. گفت: خزانه من پر است. گفتم: الهی به فقر و نیاز آمدهام، امید بخشایش رحمت و کرم دارم. گفت: اکنون راست میگویی، در خزینه ما جز رحمت و فقر و نیاز نیست. پس به رحمت الهی در بهشت وارد شو.
عارفی گفت: شبی به خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و مرا حاضر کردند. حق گفت: در این روز چه آوردی؟ گفتم: بار خدایا! هفتاد حج و عمره. گفت: خزینه من پر از حج و عمره است. گفتم: هفتاد جنگ در راه خدا. گفت: خزینه من از این هم پر است. گفتم: خداوندا! هفتاد هزار ختم قرآن. گفت: خزینه من از این پر است. گفتم: نمازهای به جماعت. گفت: خزانه من پر است. گفتم: الهی به فقر و نیاز آمدهام، امید بخشایش رحمت و کرم دارم. گفت: اکنون راست میگویی، در خزینه ما جز رحمت و فقر و نیاز نیست. پس به رحمت الهی در بهشت وارد شو.