|
نفس هاي انسان گام هايي است که به سوي مرگ برمي دارد. حضرت علي (ع) سخناني از اين دست که مالامال از مرگ آگاهي باشد بسيار دارند. |
تازه وارد بود. سر و وضعش و رفتارش باعث تعجب همه رزمنده ها شده بود. نمي دونم چرا اومده بود. ما که اصلا انتظارشو نداشتيم با اين چنين فردي توي جبهه مواجه بشيم. صورت تيغ زده، سيبيل هاي از بناگوش در رفته، بازوهاي خالکوبي شده و ... خلاصه بايد تحملش مي کرديم. مي خواست نماز بخونه اما انگار تا حالا دور و بر نماز نچرخيده بود. با اون منش لات گونش مهرو پرت کرد جلو و ايستاد به نماز. اما چه نمازي! ... . بگذريم. |
لحظات دردناکی بود، رئیس بیمارستان و بخش ایزوله و هیئت پزشکی تصمیم گرفتند با بالگرد ببرنش تهران تا اونجا شاید بشه براش کاری بکنند. |
حمید داشت می نوشت. نمی دونم چی؟! ولی هر چه بود نذاشت اونو بخونم. ناهارو که برامون آوردن خودمو زدم به بی حالی و گفتم: حمید خودت برو پائین بگیر. همینطور که داشت می نوشت یه نگاهی بهم انداخت که دلم لرزید ... |