دوگانه جنگ و صلح در اسلام

آیا دوگانه جنگ و صلح را می‌توان در مورد دین اسلام مطرح کرد؟ در آستانه‌ی بحران جنگ حق با کدام گروه است؟
شنبه، 26 آبان 1403
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
دوگانه جنگ و صلح در اسلام

مقدمه:

هنگامی که تهدید خارجی مانند جنگ یا تهاجم مطرح می‌شود، جوامع معمولا به دو دسته‌ اصلی تقسیم می‌شوند: گروهی که معتقد به مقاومت و دفاع از مرزها و ارزش‌های ملی هستند و گروهی که تمایل به مذاکره و سازش با دشمن دارند.
 
 این دو رویکرد در بسیاری مواقع به شکل طبیعی بروز می‌کند و تنوع آرا نشانه‌ای از پویایی جامعه است. مشکل اما زمانی بروز می‌کند که دسته دوم یعنی طرفداران سازش، نه ‌تنها نظر خود را عاقلانه معرفی می‌کنند، بلکه ایده مقاومت و ایستادگی را به عنوان جنگ‌ طلبی و افراط‌ گرایی برچسب می‌زنند.

این نوع دوگانه‌سازی که در واقعیت منجر به سردرگمی جامعه می‌شود، از گذشته تا امروز همواره به جامعه‌های در معرض خطر آسیب رسانده است.
 
آیا می‌توان سیره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را ناشی از دو روحیه مختلف دانست که یکی طبعا صلح‌طلب بود و دیگری طبع تند و جنگی داشت؟ و آیا دوگانه جنگ و صلح را می‌توان در مورد دین اسلام مطرح کرد؟
 
در این مطلب به این موضوع اشاره می‌شود که آیا اساسا در اسلام جنگ مقابل صلح است؟ آیا این دو مفهوم کاملا جدای از هم می باشند؟
 

دوگانه جنگ و صلح در اسلام

تفاوت‌های شرایط امام حسن(ع) و امام حسین(ع)

اگر ما ملاک عملکرد و واکنش‌های انسان‌ها را در برابر حوادث و مؤلفه‌های محیطی آنان، صرفا طبع و روحیه ذاتی آنان بدانیم، در این صورت اگر امام حسین(ع) در شرایط و موقعیت امام حسن(ع) قرار می‌گرفت، سرنوشت چیز دیگری بود و امام حسین(ع) تا آخرین قطره خونش می‌جنگید؟! و یا بالعکس اگر امام حسن (ع) در کربلا به جای امام حسین(ع) بود، هرگز جنگی واقع نمی‌شود و مطلب به شکل مسالمت‌آمیز خاتمه می‌یافت؟!
 
چنین مبنایی طبیعی است که اختلاف سیره‌های متفاوت و بعضا متضاد معصومین ما را نمی‌تواند به نحو کاملی تبیین کند، زیرا آن بزرگواران براساس تکلیف الهی و تحلیل عقلانی و مصلحت‌سنجی براساس اقتضای شرایط و علل و اسباب محیطی عمل می‌کردند نه براساس اقتضای طبع و روحیه ذاتی خودشان.
 
بنابراین اختلاف سیره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به شرایط و مقتضیات زمان آنان برمی‌گردد که در زمان امام حسن(ع) یک‌جور ایجاب می‌کرد و در زمان امام حسین(ع) جور دیگری. یعنی اگر هر یک به جای دیگری در آن شرایط بود همان موضع را می‌گرفت.
 

مبنای حکمت، عزت و مصلحت

این مبنای الهی حکمت‌آمیز و عقلانی در شرایط و محیط‌های مختلف اجتماعی و سیاسی اختصاص به صلح امام حسن(ع) و یا جهاد و شهادت امام حسین(ع) ندارد، بلکه جمیع سیره معصومین(ع) را دربر می‌گیرد و حتی خود پیامبراکرم(ص) در سال‌های اول بعثت تا زمانی که در مکه بودند، و نیز ظاهرا تا سال دوم ورود به مدینه، سبک تعامل و روش‌شان در مقابل مشرکین، مسالمت‌آمیز است، و هرگز وارد تقابل خشن و قهرآمیز نشدند.
 
هرچه از ناحیه مشرکین آزار و رنج و ناراحتی می‌بینند، و حتی بسیاری از مسلمین در زیر شکنجه به شهادت می‌رسند، و مسلمین اجازه می‌خواهند که با کفار و مشرکین وارد جنگ بشوند و می‌گویند،‌ دیگر بالاتر از این چیزی نیست که ما در هر حال به شهادت می‌رسیم، پیامبراکرم(ص) به آنان اجازه جهاد نمی‌دهد و حداکثر به آنان اجازه مهاجرت به حبشه و مدینه را می‌دهد.
 
ولی وقتی حضرت از مکه خودشان مهاجرت می‌کند و به مدینه می‌روند، در آنجا آیه نازل می‌شود: «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و انّ الله علی نصرهم لقدیر»(1)
 
به کسانی که تحت ظلم و شکنجه قرار گرفته‌اند اجازه داده شد که با کفار و مشرکین حربی بجنگند و خدا بر نصرت آنان قطعا قادر است.
 
 بنابراین شرایط و اوضاع و احوال مدینهْ‌النبی اقتضای دیگری دارد که در اینجا سیاست مسالمت‌آمیز با کفار حربی کنار گذاشته می‌شود و با اقتدار اسلامی و روحیه جهادی از کیان اسلام دفاع می‌شود.
 

اسلام، هم دین صلح است و هم دین جنگ

دوگانه جنگ و صلح که اسلام یا دین جنگ است یا دین صلح مبنای علمی و عقلانی ندارد، زیرا اگر دین صلح است، مسلمانان آخر باید آن روش را ادامه می‌دادند و می‌گفتند: اساسا جنگ در کار دین نیست. کار دین اساسا فقط دعوت است، تا هرجا که پیش رفت، رفت و هرجا هم که نرفت ما وارد جنگ نمی‌شویم. و اگر اسلام دین جنگ است و شمشیر، ‌پس چرا پیامبراکرم(ص) در سیزده سال مکه به هیچ وجه اجازه ندادند که مسلمین حتی از خودشان دفاع کنند، و دست به سلاح و شمشیر ببرند.
 
 بنابراین گزاره یا جنگ یا صلح در دین اسلام هیچ جایگاهی از منظر وحیانی و عقلانی ندارد، و لذا آنچه که با آموزه‌های وحیانی و عقلانی انطباق دارد این است که اسلام هم دین صلح است (صلح امام حسن(ع) و صلح حدیبیه و...) و هم دین جنگ (غزوات دفاعی پیامبر(ص)) در یک شرایطی نباید جنگید و در یک شرایطی دیگر باید جنگید. پیامبراکرم(ص) حتی در همان ده‌سال مدینه هم، در یک مواقعی یا مشرکین یا با یهود و نصاری می‌جنگد، و در یک مواقع دیگر حتی با مشرکین قرار داد صلح می‌بندد، همچنان که در حدیبیه با همین مشرکین مکه که «الدالخصام» پیغمبر(ص) بودند و از همه دشمن‌های پیغمبر(ص) سرسخت‌تر بودند، علی‌رغم تمایل تقریبا عموم اصحابش قرارداد صلح امضا کرد.
 
 باز هم در همین مدینه می‌بینیم پیامبر(ص) با یهودیان مدینه قرارداد عدم تعرض امضا می‌کند همین سیره را در دوره خلافت امام علی(ع) بعد از نصب پیامبر(ص) می‌بینیم که در یک‌جا می‌جنگد و در جای دیگر نمی‌جنگد و مدت 25 سال سکوت می‌کند.
  

دوگانه جنگ و صلح در اسلام

ایجاد دوگانه جنگ و صلح در شرایط بحرانی، به معنای قرار دادن جامعه در تقابل دوگانه‌ای اشتباه است. در این رویکرد، مقاومت به عنوان «جنگ‌طلبی» معرفی می‌شود و هر نوع ایستادگی در برابر دشمن، حرکتی غیرمنطقی و افراطی به نظر می‌آید.
  
این در حالی است که مقاومت اغلب از حقوق ملی و انسانی در برابر تهدیدات و تجاوزات خارجی دفاع می‌کند. از سوی دیگر، سازشکاران خود را به عنوان حامیان «صلح» معرفی می‌کنند، در حالی که حقیقت امر این است که سازش در شرایط ضعف و با دشمنی که تمایلی به مذاکره ندارد، غالبا به از دست دادن بخش‌هایی از حاکمیت ملی و زیر پا گذاشتن حقوق ملت می‌انجامد.
 
این نوع دوگانه‌سازی در واقع باعث می‌شود افکار عمومی به‌جای تمرکز بر راهکارهای مؤثر برای دفاع یا مذاکرات مبتنی بر قدرت، به سمت تضادهای داخلی و نفاق کشیده شوند.
 
افرادی که این نوع گفتمان را ترویج می‌کنند، با هدف کاهش فشارهای نظامی و به ظاهر اجتناب از جنگ، در واقع فضا را برای تسلیم جامعه در برابر خواسته‌های دشمن آماده می‌کنند. برای روشن‌تر شدن موضوع، به برخی نمونه‌های تاریخی از این نوع دوگانه‌سازی و پیامدهای آن اشاره می‌کنیم:
 
وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ
 
و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال و دشمنی برخیزند البته شما مؤمنان بین آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید، پس هر گاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آنها را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمنی) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می‌دارد.(2)
 
«شیخ طوسى» گویند: این آیه درباره دو طائفه از انصار نازل شده که میان آن‌ها جنگى اتفاق افتاده بود، چنان که طبرى ذکر نموده است.
 
از سعید بن جبیر نقل نماید که نزاع مزبور میان اوس و خزرج بوده است و نیز گویند: از طائفه اوس رهط عبدالله بن رواحة بوده و از طائفه خزرج رهط عبدالله بن ابى بوده است. . (3)
 
از سدى نقل شده که مردى از انصار بنام عمران زنى داشت بنام ام‌زید و به او علاقمند بود. روزى آن زن براى دیدار طائفه خود از خانه بیرون مى آید. شوهرش او را به این علت در بالاى غرفه زندانى می‌کند.
 
زن مزبور به دنبال طائفه خود می‌فرستد. قوم او از زندان شوهر وى را خلاص کرده و از غرفه پائین مى آورند. شوهر نیز به دنبال طائفه خود فرستاده و کمک مى طلبد بین دو طائفه زن و شوهر نزاع سختى درمی‌گیرد.
 
 سپس این آیه نازل می‌شود و پیامبر به دنبال آن‌ها فرستاده و میان آنان را آشتى می‌دهد. در سنن سعید بن منصور و تفسیر جامع البیان از ابن مالک و قتاده نیز نزاع میان دو نفر مسلمان روایت شده است. (4)
 

صلح و نزاع بین مومنین

گرچه اقتضاى ایمان، دورى از نزاع و برخورد میان مؤمنان است، امّا مؤمنان، معصوم نیستند که خطایى از آنها سرنزند و چه بسا گفتن جمله‌اى یا انجام کارى، موجب بروز درگیرى میان آنان گردد.
 
 بنابراین باید آماده بود تا در صورت بروز چنین برخوردهایى، ضمن خاموش کردن آتش فتنه، حقّ مظلوم پایمال نشود و چنان با ظالم برخورد شود که دیگر تجاوزى تکرار نگردد.
 
در حدیث مى‌خوانیم: برادر دینى خود را خواه ظالم باشد یا مظلوم، یارى کن. اگر مظلوم است، در گرفتن حقّ و اگر ظالم است، در جلوگیرى از ظلم. (5)
 
این آیه، آیه‌اى است که براى تلاوتش دو دست قطع شد. در ماجراى جنگ جمل، هر چند حضرت على علیه السلام مخالفان را از برپاکردن جنگ نهى فرمود، امّا طرفداران عایشه گوش ندادند و حضرت به خداوند شکایت کرد که مردم نافرمانى مى‌کنند. آنگاه قرآن را به دست گرفت و فرمود: کیست که آیه‌ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ ... را براى مردم بخواند؟
 
شخصى به نام مسلم مجاشعى گفت: من این آیه را با صداى بلند مى‌خوانم. امام فرمود:
دستان تو را قطع و تو را شهید خواهند کرد. گفت: «هذا قلیل فى ذات الله» شهادت من در راه خدا چیزى نیست. آنگاه قرآن را به دست گرفت و در برابر لشگر عایشه ایستاد.
 
 و مردم را به ایمان به خدا دعوت کرد تا شاید خونى ریخته نشود و جنگى صورت نگیرد، اما آنان بر او حمله کردند و دست راست او را قطع کردند، قرآن را به دست چپ گرفت، دست چپ او را نیز جدا کردند، قرآن را به دندان گرفت، سرانجام این تلاوت کننده قرآن را به شهادت رساندند.
 
حضرت على علیه السلام بعد از شهادت او دستور حمله داد. (6) آرى، ابتدا باید با استناد به قرآن، اتمام حجّت نمود و سپس شجاعانه تا آخرین نفس در راه هدف مبارزه کرد.
 

برقرارى صلح و اصلاح میان مردم

در این آیه، سه بار سخن از برقرارى صلح و اصلاح میان مردم بر اساس عدالت به میان آمده است: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ».
 
اصولًا، آفرینش بر اساس حقّ وعدل است. «بالعدل قامت السماوات» (7) و بعثت انبیا براى آن بوده است که مردم به عدالت قیام کنند. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (8)
 

صلح و عدالت در جوامع امروزى

در جوامع امروزى، تحقّق عدالت ملازم قانون‌مدارى و بى‌عدالتى مرادف قانون گریزى است. امّا کدام قانون؟ قانونى که ساخته دست بشرى همچون خودماست؟ قانونى که هر روز در حال تغییر و تحوّل است؟ قانونى که در آن منافع افراد و احزاب نهفته و برخاسته از افکار ناپخته و اطلاعات محدود و تحت تأثیر تهدیدها، تطمیع‌ها و هوسهاى خود و دیگران وضع شده است؟ قانونى که قانون‌گذارش انواع قانون گریزى‌ها دارد و خود به آن عمل نمى‌کند؟
 
آیا این قوانین مى‌تواند براى انسان قداست و کرامت داشته باشد و براى جامعه، عدالت و امنیّت را به ارمغان آورد؟ آنچه مى‌تواند صلح و عدالت را در جامعه حاکم سازد و از هرگونه خطا و نقص به دور باشد، قوانین الهى است که توسط پیامبران به بشر عرضه شده است. قوانینى که خالق انسان بر پایه‌ى علم وحکمت ولطف بى‌نهایت وضع کرده و آورنده‌ى آن اوّلین عامل به آن است.(9)
 

معنای سلام، آرامش و امنیت

(وَالسَّلاَمَ أَمَاناً مِنَ آلْ مخَاوِفِ).(10) و سلام را امان در برابر ترس‌ها قرار داد؛ منظور از «سلام» در این‌جا همان سلام کردن است که هرگاه کسى به دیگرى سلام کند مفهومش این است که هیچ‌گونه قصد آزار و اذیت او را ندارد وهنگامى که شنونده سلام را با سلام پاسخ مى‌گوید مفهوم آن نیز این است که از ناحیه او خوف و ضررى براى سلام کننده موجود نیست.
 
 توضیح این‌که در آغاز اسلام و مدتى پس از آن بسیارى از مردم هنگام برخورد با یکدیگر اگر طرف از قبیله خودشان نبود، احساس ناامنى مى‌کردند؛ ولى اگر او ابتدا سلام مى‌کرد و طرف مقابل نیز پاسخ مى‌گفت، به منزله تعهدى بود که هیچ‌گونه ضرر و زیانى به یکدیگر نمى‌رساندند، همان‌گونه که اگر شخصى بر آن‌ها وارد مى‌شد و غذایى مى‌آوردند و از غذاى صاحب منزل مى‌خورد طرفین نسبت به یکدیگر احساس امنیت مى‌کردند؛
 
 صاحب خانه عملاً تحیتى گفته بود و میهمان تازه وارد نیز عملاً به آن پاسخ داده بود. البته گاه مى‌شد که پس از سلام و جواب آن، قرائن و شواهدى برخلاف موارد مذکور به نظر مى‌رسید که براى برطرف کردن آن خوف، احتیاج به گفت‌وگوى بیشترى بود، ازاین‌رو در داستان ابراهیم علیه السلام مى‌خوانیم:
 
هنگامى که فرشتگان پروردگار به صورت افراد ناشناسى بر او وارد شدند و سلام کردند ابراهیم علیه السلام که چهره‌هاى آن‌ها را بسیار ناشناس دید گفت: «ما از شما مى‌ترسیم». به خصوص هنگامى که غذا براى آن‌ها آورد و آن‌ها دست به سوى غذا دراز نکردند؛ اما چیزى نگذشت که ترس ابراهیم علیه السلام زائل شد هنگامى که گفتند:
 
«ما فرستادگان پروردگار توایم» و او را به فرزند بشارت دادند. «(وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَمآ قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ * فَلَمَّا رَءَا أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ).(11)
 
بعضى از شارحان نهج‌البلاغه «سلام» را به معناى صلح تفسیر کرده‌اند وگفته‌اند: «آن چیزى که سبب زائل شدن خوف و ترس در جامعه بشرى مى‌شود همان مسئله صلح است که مانع از بروز جنگ‌هاى ویرانگر و مخرب است».(12)
 
این تفسیر، تفسیر بعیدى به نظر نمى‌رسد و ممکن است هر دو تفسیر در مفهوم کلام امام علیه السلام جمع باشد. شگفت این‌که بعضى به جاى «سلام»، «اسلام» ذکر کرده‌اند. (13) در حالى که در هیچ‌ یک از نسخ نهج‌البلاغه این واژه نیامده، هرچند در غررالحکم به جاى «سلام»، «اسلام» آمده است(14).
 

صلح و صلاح برای امنیت انسان‌ها

در کلام حضرت سلام در حقیقت به همان مفهومی است که در قرآن کریم به بهشت دارالسلام اطلاق شده است یا به معنای اجتماعی آن سلام به معنای صلح است.
 
خداوند همانگونه که برای عزت اسلام به جهاد امر کرده به همان صورت به قصاص نیز فرمان داده تا به این وسیله از جان و مال انسان‌ها صیانت شود؛ صلح نیز به همین منظور وضع شده است.
 

وجود قانون صلح  لازمه ایجاد نظم در جهان

وقتی قانون صلح نباشد گویی دنیا جنگل است و هر آن احتمال دارد قوم و قبیله‌ای به سرزمینی یورش ببرد. بخصوص در روزگار کنونی که مرزها و فاصله‌ها برداشته شده و نگرانی یک ملت و کشور تنها از همسایه مجاور خود نیست و می‌توان گفت کل عالم همسایه یکدیگر شدند و کل عالم به یک دهکده تبدیل شده است، در نتیجه قدرت‌هایی که در آن سوی زمین زندگی می‌کنند و هزاران کیلومتر آن طرف تر از قاره‌ها هستند همواره احتمال دارد به ملت دیگری تعرض کنند.
 
 از همین رو همانگونه که خداوند متعال جهاد را وضع فرمود تا اسلام عزت خود را حفظ کند سلام، صلح و قوانین مربوط به زندگی مسالمت‌آمیز را نیز وضع فرمود تا انسان‌ها در امنیت زندگی کنند و نگران و ترسان نباشند. مراد کلام امیر نیز همین مهم است.
 
همانگونه که خداوند برای جهاد به موقع دستور صادر فرموده همان طور برای سلام به جا و به موقع تاکید داشته است، سلام یک امر الهی است.
 

جنگ مقابل صلح نیست

 گاهی بعضی افراد چنین مطرح می‌کنند که در اسلام صلح مقدم است یا جنگ؟ آیا جنگ و جهاد بر صلح مقدم است؟ هر دوی این سوالات اشتباه است. اسلام چیزی به عنوان دوگانه جنگ و صلح ندارد بلکه دوگانه صلح و امنیت وجود دارد؛ بنابراین جنگ مقابل صلح نیست همانگونه که جنگ در مقابل امنیت قرار ندارد.
 
جنگ و صلح دو گزینه متقابل و مقابل هم نیستند چرا که گاهی جنگ صلح برقرار می‌کند. زمانی که یکی به دیگری ستم می‌کند و موجب نقض عدالت می‌شود با چنین شخصی باید جنگید تا تعرض دیگری نداشته باشد.
 
 از این رو دوگانه جنگ و صلح نداریم بلکه دوگانه تعدی و امنیت داریم، آنگاه که یکی متجاوزانه می‌جنگد و امنیت را از بین می‌برد و صلح را به مخاطره می‌اندازد در اینجا برای ایجاد امنیت جنگ لازم است. صلح زمانی معنا دارد که حق و حقوق کسی ضایع نشود.
   

تجربه تاریخی ایران در دوران قاجار

 در تاریخ معاصر ایران، دوران قاجار یکی از مثال‌های بارز برای این نوع رفتارهای دوگانه است. در زمان تهاجم‌های خارجی، بویژه از سوی روسیه و بریتانیا، برخی در دربار قاجار به جای مقاومت، سیاست سازش را پیش گرفتند و قراردادهایی مانند «ترکمانچای» و «گلستان» را امضا کردند که باعث از دست رفتن بخش‌هایی از خاک ایران شد. این سیاست سازشکارانه نه ‌تنها از جنگ جلوگیری نکرد، بلکه به از دست دادن خاک و تضعیف کشور انجامید.
 
بد نیست بدانید افرادی که در هنگامه تهاجم دشمن، سیاست سازش را پیش می‌گیرند و خود را میانه‌رو معرفی می‌کنند، از لحاظ روان‌شناختی و اجتماعی ویژگی‌های خاصی دارند. این افراد معمولا از ریسک‌ها و مسؤولیت‌های ناشی از مقاومت و دفاع از جامعه می‌گریزند. آنها به جای پرداخت هزینه‌های لازم برای استقلال و امنیت، تلاش می‌کنند با دادن امتیاز به دشمن، راهی کوتاه‌تر و به ‌ظاهر آسان‌تر برای حل بحران پیدا کنند.
 
این افراد اغلب فاقد دوراندیشی استراتژیک هستند و درک نمی‌کنند که سازش با دشمن در شرایط ضعف، به معنای تأمین امنیت نیست، بلکه پذیرش یک شکست تدریجی و تضعیف بیشتر جامعه است. آنها با پوشش واژه‌هایی چون «عقلانیت» و «میانه‌روی» در واقع از مواجهه با واقعیت و خطرات بزرگ‌تر خودداری می‌کنند. این نوع رفتار، به جای تقویت جامعه، زمینه‌ساز تسلیم آن در برابر نیروهای متجاوز می‌شود.
 
این در حالی است که تاریخ بارها نشان داده سازش با دشمن در شرایط ضعف و بدون توانمندی برای دفاع از خود، نه‌تنها باعث حفظ صلح نمی‌شود، بلکه به افزایش قدرت دشمن و تضعیف بیشتر جامعه می‌انجامد.
 
دوگانه‌سازی جنگ و صلح، که مقاومت را افراطی و سازش را عاقلانه جلوه می‌دهد، ابزاری است که در طول تاریخ توسط کسانی که از پذیرش مسؤولیت‌های واقعی سر باز می‌زنند، به کار رفته است. آنچه در چنین شرایطی ضروری است، نگاه واقع‌گرایانه و استراتژیک به تهدیدات خارجی و همبستگی ملی برای مقابله با این تهدیدات است، نه ایجاد شکاف‌های داخلی و دوقطبی‌سازی‌های مخرب.
 
در پایان، توجه به شواهد تاریخی مانند تجربه فرانسه در جنگ دوم جهانی، قرارداد مونیخ و دوران قاجار به‌خوبی نشان می‌دهد که سازشکاری و تسلیم در برابر دشمن نه‌تنها صلح را به همراه نمی‌آورد، بلکه جامعه را در معرض خطرهای بزرگ‌تری قرار می‌دهد. افراد و گروه‌هایی که در چنین شرایطی خود را عاقلانه و میانه ‌رو معرفی می‌کنند، در واقع در حال تضعیف جامعه و تسلیم آن به دشمن هستند.
 

کدام‌ یک از جنگ‌های پیامبر(ص) دفاعی بود؟

از نظر اهل سنت اصالت با جهاد و از نظر فقه شیعه اصالت با صلح
گرچه جهاد ابتدایی توسط ائمه(ع) جایز است ولی وقتی جنگ‌های رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) را بررسی می‌کنیم می‌بینیم عموما دفاعی بوده است.
 
اصل اولی و قاعده در باب جهاد و قتال، جنگ و حرب است یا صلح و همزیستی؟ دو نظر جدی در این رابطه وجود دارد. نظر فقهای اهل سنت این است که اصل بر جنگ و حرب است ولی نظر فقهای شیعه این است که اصل در عدم جواز قتال در زمان غیبت است.
 
بله، در زمان معصومین، آنها می‌توانند با توجه به علم غیب تصمیم بگیرند. وقتی از خلیفه دوم سوال کردند چرا «حی علی خیر العمل» را از اذان حذف کردی، گفت چون معنایش این است که بهترین عمل نماز است و اینطوری مردم به جهاد نمی‌آیند لذا فتوا داد که بهترین عمل جهاد است.
 
 از آن زمان به بعد، به هر آیه‌ای می‌رسیدند که تصور می‌شد برخلاف قتال و جهاد است، می‌گفتند این آیه با آیات قتال نسخ شده است. وقتی به کتب نسخ نگاه کنید می‌بینید اکثر آیاتی که نسخ شدند به وسیله آیات قتال نسخ شدند. این جریان ادامه یافت و کتاب‌ها نوشته شد.
 

بسیاری از جنگ‌های پیامبر(ص) دفاعی بود

جهاد برای این است که یا مخاطب شما مسلمان شود یا اسیر و برده شود یا کشته بشود یا قانون اهل ذمه را بپذیرد. وقتی جنگ‌های رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) را بررسی می‌کنیم می‌بینیم عموما دفاعی است.
 
جنگ صفین، نهروان، بدر، احد، خیبر دفاعی بودند. در عین حال ما معتقدیم آنها مجاز هستند جهاد ابتدایی داشته باشند. اگر شما به قرآن نگاه کنید می‌بینید نام هیچ پیغمبری به اندازه حضرت موسی(ع) در قرآن نیامده است ولی ایشان هم در برابر فرعون فقط دفاع می‌کرد.
 

چند نکته در مورد دفاع فعال

ما مفهومی به نام دفاع فعال داریم. دفاع فعال یعنی اگر امروز دشمن را نزنیم، فردا او ما را می‌زند؛ یعنی شواهد نشان می‌دهد دشمن یک ماه دیگر به ما حمله کند. ما دفاع فعال را می‌پذیریم، ولی می‌گوییم اصل بر جهاد نیست.
 
نکته دوم این است که مقاومت باید معقول و منطقی عمل کند. به نظریه حضرت امام در قاعده فقهی تقیه نگاه کنید. می‌گوید معنای اینکه ائمه (ع) امر به تقیه کردند این است که اگر قدرت ندارید جنگ نکنید. امام می‌دیدند این آقایان قدرت ندارند، می‌خواهند بجنگند لذا جلویشان را می‌گرفت؛ بنابراین باید جهاد و مقاومت منطقی باشد، معقول باشد، بر اساس محاسبات باشد و در پایان مبتنی بر توکل و توسل باشد.
 
نکته بعدی که خیلی کلیدی است خود بحث استقامت است. در جنگ حلوا پخش نمی‌کنند. جنگ سختی دارد، محاصره دارد، تحریم دارد، هجمه فرهنگی متواتر دارد. ایستادن در مقابل آنها کار آسانی نیست و باید درد و رنج و سختی را با دل و جان خرید.
 
نکته سوم این است که قرآن می‌فرماید: «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ»، (1) یعنی چرا در راه مردان، زنان و کودکان مستضعف نمی‌جنگید؟ اینها چه کسانی هستند؟
 

جهاد در اسلام به معنای نجات مستضعفین است

جهاد اسلام در واقع کمک به ملّتهایى است که پشت پرده‌ى سیاستهاى استعمارى و استکبارى و استبدادى قرار داده شده‌اند که نور اسلام به اینها نرسد؛ نور هدایت به اینها نرسد.
 
 جهاد براى دریدن این پرده‌ها و این حجابها است؛ جهاد اسلامى این است. بحث اینکه آیا جهاد، دفاعى است یا ابتدائى است یا مانند اینها، بحثهاى فرعى است؛ بحث اصلى این است: ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فى سَبیلِ اللهِ وَ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الوِلدان؛(17)
 
چرا جهاد نمی‌کنید، مقاتله نمی‌کنید ، نبرد نمی‌کنید در راه خدا - و بلافاصله [می‌گوید] و در راه مستضعفین، براى نجات مستضعفین؟ این احساس مسئولیّت است؛ یعنى شما برو جان خودت را به خطر بینداز و جانت را کف دستت بگیر در میدانهاى خطر، براى اینکه مستضعفان را نجات بدهى؛ معناى این، همان مسئولیّت است دیگر.
 
یا این حدیث معروفِ «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم»؛(18) و از این قبیل، فراوان آیات و روایاتى در متون اسلامى است که این جزو بیّنات اسلام است؛.
 
 یعنى اسلام انسان را این‌جور خواسته است که مسئول باشد؛ هم نسبت به خود، هم نسبت به نزدیکان خود، هم نسبت به جامعه‌ى خود، هم نسبت به بشریّت مسئول است. که حالا اگر بروید دنبال این فکر را در متون اسلامى بگیرید، چیزهاى عجیب‌وغریبى انسان مشاهده میکند از این اهتمام و از این احساس مسئولیّت.(19)
 

مبارزه با رژیم صهیونیستی واجب است

بنا بر فقه اسلام -چه فقه مذاهب اهل‌سنّت، چه فقه شیعه و شاید بقیّه‌ی مذاهب دیگر- تردیدی وجود ندارد که وقتی دشمنی بر سرزمین مسلمین تسلّط پیدا کرد، وظیفه‌ی همه است که با او مبارزه کنند، با او جهاد کنند؛
 
به هر شکلی از جهاد که ممکن است. امروز مبارزه‌ی با رژیم صهیونیست برای همه‌ی دنیای اسلام واجب و لازم است. چرا از این وظیفه سر باز میزنند؟
 
 بحمدالله ملّت ما در این مورد بیدار و هشیار [است]؛ به‌هرحال دنیای اسلام احتیاج دارد به اتّحاد، احتیاج دارد به ائتلاف، احتیاج دارد به همدلی. ملّتها غالباً با یکدیگر همدلند؛ دولت‌ها هستند که اینجا وظیفه دارند، دولت‌ها هستند که می‌توانند نقش ایفا کنند.(20)
 
طبق نص این آیه کریمه جهاد قرآنی خودش را در یک کشور و منطقه به تنگنا نمی‌برد، بلکه هر جایی مردمان مستضعف شدند و گیر افتادند و آه و ناله مردم از ضربات شلاق ستمگران به آسمان رسیده است، جهاد لازم است. پس این آیه، آیه کلیدی است. آخرین نکته اینکه در مقاومت توکل بر قادر متعال و جهاد با نفس، همزمان با جنگ حرف اول را می‌زند.
 

مبارزه با دشمنان و کفار

السّجّاد (علیه السلام)- کَانَتْ خَدِیجَهْ (سلام الله علیها) مَاتَتْ قَبْلَ الْهِجْرَهْ بِسَنَهْ وَ مَاتَ أَبُوطَالِبٍ بَعْدَ مَوْتِ خَدِیجَهْ (سلام الله علیها) بِسَنَهْ فَلَمَّا فَقَدَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) شَنَأَ الْمُقَامَ بِمَکَّهْ وَ دَخَلَهُ حُزْنٌ شَدِیدٌ وَ أَشْفَقَ عَلَی نَفْسِهِ مِنْ کُفَّارِ قُرَیْشٍ فَشَکَا إِلَی جَبْرَئِیلَ ذَلِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) اخْرُجْ مِنَ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ هَاجِرْ إِلَی الْمَدِینَهْ فَلَیْسَ لَکَ الْیَوْمَ بِمَکَّهًَْ نَاصِرٌ وَ انْصِبْ لِلْمُشْرِکِینَ حَرْباً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی الْمَدِینَهْ
 
امام سجاد (علیه السلام)- حضرت خدیجه (سلام الله علیها) یک‌سال پیش از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) وفات یافت و ابوطالب (رحمة الله علیه) نیز یک‌سال پس از مرگ خدیجه (سلام الله علیها) از دنیا رفت.
 
هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن دو را از دست داد، ماندن در مکّه برای ایشان زجرآور شد و بسیار غمگین بود و به خاطر کفّار قریش، احساس ترس کرد و از این موضوع به جبرئیل شکوه نمود. خداوند بر او وحی نمود: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! از قریه‌ای که اهل آن کفّار هستند، خارج شو و به مدینه هجرت کن، امروز در مکّه برای تو یاوری نیست و علیه مشرکان جنگی بر پا کن»! در همین زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ‌سوی مدینه روانه شد.(21)
 

ما مامور به رفع ظلم هستیم

وقتی کلمه مقاومت بیان می‌شود، اولین چیزی که به ذهن می‌رسد نهضت‌های مقاومت در دنیا است. ما با این مسئله مواجه هستیم و در دهه اخیر این مسئله خیلی جدی شده است. گاهی این سوال مطرح می‌شود چرا باید در سوریه و لبنان و یمن بجنگیم؟ به چندین دلیل باید نسبت به نهضت‌های آزادی‌بخش که در مقابل مستکبرین ایستادند کمک کنیم.
 
اول اینکه در قانون اساسی ما این مطلب آمده است و هر کشوری به قانون اساسی خودش عمل می‌کند. پشت هر اصل قانون اساسی هم ادله متعددی وجود دارد. قانون اساسی ما کمک به نهضت‌های آزادی‌بخش را از جمله وظایف ما دانسته است.
 
دوم اینکه در دنیا ظلم‌ها و ستم‌های فراوانی توسط مستکبرین انجام می‌شود ما مامور به رفع ظلم هستیم. هدف و مقصد پیامبران برقراری قسط و عدل است. هرجا حکومت‌هایی در مقابل قسط و عدل ایستاده باشند، انسان‌های مسلمان وظیفه دارند با او مقابله کنند. امیرالمومنین(ع) در وصایای خودش می‌فرماید: «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً».(22)
 
 امام سجاد(ع) در یکی از دعاها به خدا پناه می‌برد و می‌گوید از اینکه در حضور من مظلومی مورد تعرض ظالمی واقع شود و من سکوت کنم به تو پناه می‌برم.
 
همچنین حدیث مشهوری از پیامبر(ص) که می‌فرمایند: «مَنْ سَمِعَ رجلا ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ».(23) کسى که صداى انسانى را بشنود که فریاد مى زند: اى مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسى که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست.
 

قواعد فقهی موید حمایت از محور مقاومت

تعدادی از قواعد فقهی تصریح دارند که در راستای برقراری قسط و عدل به محورهای مقاومت کمک کنید. من به این قواعد اشاره می‌کنم. یکی قاعده امر به معروف و نهی از منکر است. «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ».(24)
 
یکی از دلایل تشکیل حکومت اسلامی اجرای امر به معروف و نهی از منکر است. همچنین کمک به محورهای مقاوت مبارزه با ضرر و ضراری است که منتفی است.
 
طبق قاعده لاضرار هر گونه ضرر زدن و ستم کردن ممنوع است. کمک به محورهای مقاومت هم در راستای اجرای قاعده لاضرر است. همچنین کمک به محورهای مقاومت تعاون بر نیکی است و ترک فعل در جایی که انسان قدرت داشته باشد، معاونت در اثم و عدوان محسوب می‌شود؛ لذا اگر انسان‌ها قدرت و حکومت دارند ولی ظلم را تماشا کنند به «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» عمل نکردند و تعاون بر اثم و عدوان داشتند.
 
کمک کردن به گروه‌های مقاومت مصداق نفی سبیل کفار است. در دنیا آتش‌ها از سوی مستکبرین جهانی افروخته می‌شود. ما باید کاری کنیم که نفی سبیل تحقق پیدا کند و کافرین بر امت اسلام مسلط نشوند.
 
 اسلام مرز ندارد. ما تا حد امکان پیرو مرزهای جغرافیای هستیم ولی اسلام مرز نمی‌شناسد. خارج از همه این قواعد فقهی، در حقیقت ما داریم با حمایت از گروه‌های مقاومت از امنیت خودمان دفاع می‌کنیم و از دور با دشمنی که می‌خواهد امنیت ما را به خطر بیندازد مبارزه می‌کنیم.
 
ما نباید بگذاریم دشمن به مرزها و خانه‌های ما نزدیک شود؛ بنابراین ما برای دفاع از محور مقاومت ادله محکم عقلی و شرعی و وحیانی داریم که برخی از آنها را ارائه دادم.
 

نتیجه:

در دین اسلام گاهی جهاد ابتدائی است که شرط آن، این است که اذن امام معصوم یا شخصی که منصوب خاص امام معصوم باشد، رعایت شود، و گاهی جهاد دفاعی و آن زمانی است که حوزه یا بلاد اسلامی مورد تعرض دشمنان قرار گرفته، در اینجا بر عموم مسلمین اعم از زن و مرد واجب است که در این جهاد شرکت کنند و اذن امام یا منصوب امام در اینجا شرط نیست.
 
 نمونه زنده آن در این شرایط جنایات نسل‌کشی صهیونیست‌های وحشی در غزه است که بر هر مسلمانی واجب است که به دفاع از مسلمانان مظلوم فلسطین و غزه برخیزند و جهاد دفاعی انجام دهند.
 
اگر شرایط جنگ فراهم باشد اصل بر جهاد است، اگر شرایط صلح برقرار باشد اصل با صلح است و به طور کلی نمی‌توان اصلی تعیین کرد.
 
اگر شرایط جهاد ابتدایی وجود داشته باشد میان زمان غیبت و حضور فرقی وجود ندارد. بحث مقاومت هم یک بحث قرآنی است، هم روایی است و هم می‌شود آن را در سیره ائمه(ع) دنبال کنیم.
 
ائمه(ع) علی‌رغم عمل به تقیه فرمودند «ما منا الا مقتول او مسموم». اهل بیت(ع) در شدیدترین زمان خفقان، امر به معروف داشتند. ما که به وجود امام زمان(عج) عقیده داریم باید بیشتر به مسئله مقاومت و صبر و استقامت رو بیاوریم و خود انتظار کشیدن همراه با مقاومت و انجام وظایف است. باید حرکت مقاومت در دنیای امروز را بر اساس سرفصلی‌هایی تعیین کنیم که آورده قابل اعتنایی داشته باشد.
 

پی نوشت:

1.آیه 39 سوره حج.
2.آیه 9 سوره حجرات.
3.صاحب مجمع البیان به نقل ازتفسیر نور جلد 9 - صفحه 177.
4. در تفاسیر جامع البیان و ابن ابى حاتم البیان به نقل ازتفسیر نور جلد 9 - صفحه 177.
5. وسائل، ج 12، ص 212.
6. بحار، ج 32، ص 175.
7 بحار، ج 33، ص 493.
8. حدید، 25.
9.نفسیر تورجلد 9 - صفحه 179.
10. شرح حکمت 252 نهج البلاغه.
11. هود، آیه 69 و 70.
13 . فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 367.
14 . شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانى، ج 5، ص 367.
15 . غررالحکم، ص 177، ح 3376.
16.آیه 75 سوره نساء.
17 .آیه 75 سوره نساء.
18. همان.
19.بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین (۱۳۹۳/۰۹/۰۶).
20.بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی(۱۳۹۶/۰۴/۰۵).
21. بحارالأنوار، ج۱۹، ص۷۸.
22.نهج البلاغه، از نامه 47.
23.تهذیب الأحکام  ج۶ ص۱۷۵.
24 آیه 41 سوره حج
 

منابع:

https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/91286/hadith-noorlib?rownumber=NaN
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=4&npt=7&aya=75
https://www.hadithlib.com/hadithtxts/view/300260
https://wiki.ahlolbait.com/آیه 9 سوره حجرات
http://alvahy.comآیه ۷۵ - سوره نساء
https://kayhan.ir/fa/news/294788
https://kayhan.ir/fa/news/171451


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط