مسیر جاری :
#ادبیات کودک و نوجوان در راسخون
#ادبیات کودک و نوجوان در مقالات
#ادبیات کودک و نوجوان در فیلم و صوت
#ادبیات کودک و نوجوان پرسش و پاسخ
#ادبیات کودک و نوجوان در مشاوره
#ادبیات کودک و نوجوان در خبر
#ادبیات کودک و نوجوان در سبک زندگی
#ادبیات کودک و نوجوان در مشاهیر
#ادبیات کودک و نوجوان در احادیث
#ادبیات کودک و نوجوان در ویژه نامه
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهمیت آموزش و یادگیری خوشنویسی
پیوند عرفانی در هنر خوشنویسی
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
سوالات متداول بلیط تهران دبی علی بابا
انواع هوش مصنوعی را به همراه کاربرد هریک بشناسید
دوگانه جنگ و صلح در اسلام
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
نحوه خواندن نماز والدین
پیش شماره شهر های استان تهران
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
چهار زن برگزیده عالم
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اسفند (شعر اول)
باران بی بهانه ی اسفند
یک چند
بارید بر نگاه مه آلود کوچه ها
از روشنی سرود...
مهربانی
این منم که گاه
با نسیم
می شکوفم از حریر دامنم
رشته ی طلای آفتاب
دور گردنم
گاه سکه سکه می چکم از درخت
مشق باران
باز، زنگ کلاس باران خورد
ما همه وارد کلاس شدیم
روی تخته نوشته بود : بهار
باز هم غرق بوی یاس شدیم
قامت بلند شکیبایی
در فصل خشکسالیِ یک فریاد
بانو ! بخوان حدیث شکفتن را
با خطبه های شعله ورِ سرکش
فریاد کن شجاعت یک زن را
تکه ای از آسمان
چشم های خرابه روشن شد،السلام علیک، سربابا
می پرد پلک زخمیم از شوق، ذوق کرده است این قدر بابا
در فضای سیاه دلتنگی،چشم هایم سفید شد از داغ
سوختم، ساختم بدون تو، خشک شد چشم من به در بابا
ماه
پشت پنجره شب نشسته است
تکه تکه ماه کی شکسته است ؟
خوبتر از هر چه خوبی
آرام میگیرد دل من وقتی که هستی در کنارم
با تو همیشه شاد شادم چیزی به اسم غم ندارم
داستانی در مورد ماه محرم به قلم زهرا عبدی
چندین ماه بود که بابا گوشه خانه خوابیده بود، سکته قلبی کرده بود؛ اما به خیر گذشته بود. هروقت توی اتاق بالای سرش می رفتم، بغض گلویم را می گرفت.
دریا شدن...
اندیشهی دریا شدن... در ذهن رودهاست... برفی که روی کوه نشسته... تا آب میشود
مباد که روزی از چشمان تو بیفتم
از وقتی ثانیههای خستهی من... از چشمان زیبای تو افتاده اند؛ بد جور از پا افتادهاند!
حالا به هردری میزنم... که لحظههایم به چشم بیایند...