مباد که روزی از چشمان تو بیفتم

از وقتی ثانیه‌های خسته‌ی من... از چشمان زیبای تو افتاده اند؛ بد جور از پا افتاده‌اند! حالا به هردری می‌زنم... که لحظه‌هایم به چشم بیایند...
چهارشنبه، 3 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
مباد که روزی از چشمان تو بیفتم
از وقتی ثانیه‌های خسته‌ی من 

از چشمان زیبای تو افتاده اند؛

بد جور از پا افتاده‌اند! 

 حالا به هردری می‌زنم 

 که لحظه‌هایم به چشم بیایند

که ثانیه‌هایم از بستر این خستگی مدام برخیزند

این است که قلم موی دعا را بر می‌دارم 

و آنها را رنگ آبی می زنم 

آه! عزیزترینم، نگرانم

رنگ‌های آبی هم دارند ته می‌کشند

من مانده‌ام و 

طیفی از رنگهای زرد

همان رنگ‌های غروب

من مانده‌ام و من...

همان که از  چشمان خمار تو افتاده است

درست مثل برگهای زرد 

از چشم درختان خواب آلود  

خدایا، بگذار واژه‌ها برای خودشان قصه ببافند

مباد که روزی از چشمان تو بیفتم

 فاطمه بابکی


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط