0
مسیر جاری :
چند خاطره از زبان شهید همت : محمد ابراهیم همت

چند خاطره از زبان شهید همت :

در عمليات والفجر سه، به قرارگاه نجف رفتيم. حدود يک ربع بود نشسته بوديم که ديديم تلفن زنگ زد. يکي از برادران گوشي را برداشت و گفت از دفتر امام است.برادر ديگري گوشي را گرفت و صحبت کرد. کنجکاو شديم ببينيم...
اشعاری درباره شهید همت محمد ابراهیم همت

اشعاری درباره شهید همت

هنگام جنگ داديم صدها هزار دارا شد كوچه هاي ايران مشكين ز اشك سارا *** سارا لباس پوشيد ، با جبهه ها عجين شد در فكه و شلمچه ، دارا بروي مين شد *** چندين هزار دارا ، بسته به سر ، سربند يا تكه تكه گشتند...
دل نوشته هایی درباره شهید همت محمد ابراهیم همت

دل نوشته هایی درباره شهید همت

اينجا سرزميني شوره زار و سوزان است . اينجا همان طلائيه خودمان است . نيك بنگر كه اين سيم خاردارها و خورشيدي ها براي سر و سينه هاي بسيجيان ترسيم شده اند . آيا كسي هست كه رد گلوله ها و لكه هاي خون را به...
چند خاطره پیرامون شهید حاج محمد ابراهیم همت محمد ابراهیم همت

چند خاطره پیرامون شهید حاج محمد ابراهیم همت

گوشه ای از خاطرات کردستان به قلم شهید: «در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همکاری بی دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاکسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به انجام رسید و به خواست خداوند و امدادهای...
شهید همت و حر زمان محمد ابراهیم همت

شهید همت و حر زمان

یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . حاج همت کیست ؟!)) سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم...