0
مسیر جاری :
غوغاي ستارگان (امشب در سر شوري دارم) محمد اصفهانی

غوغاي ستارگان (امشب در سر شوري دارم)

امشب درسر شوري دارم امشب در دل نوري دارم باز امشب در اوج آسمانم رازي باشد با ستارگانم امشب يک سر شوق و شورم از اين عالم گويي دورم از شادي پرگيرم که رسم به فلک سرود هستي خوانم بر حور و ملک
آهنگ پاياني سريال زير هشت محمد اصفهانی

آهنگ پاياني سريال زير هشت

با تو اما ماندم تنها مُهري بر لب، بندي بر پا دل همه گمراهي و گناه، تو اميد جان جان همه خاموشي و خزان، تو مرا بخوان لب نگشودم اما سوختم، ساختم با من خسته ي غم تو بمان اي که به جز...
فرصت بدرود محمد اصفهانی

فرصت بدرود

فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن نتوان به هم رسیدن دل آسمان خون چكان شد از اين غم زمين يكسر آتشفشان شد از اين غم نه فرصت كه پيراهن تو ببويم نه مرهم كه بر دل گذارم نه...
فردای تنهایی ( امام علی ) محمد اصفهانی

فردای تنهایی ( امام علی )

گذر دارد زمان بر جاده شب سوگوار امشب مه از غم كرده روي خويش پنهان در غبار امشب نسيم مويه گر در گوش نخلستان چه مي گويد دو تا شد پشت چرخ از سوگ ان يكتا سوار امشب چه افتاده است يا رب در حريم گنبد گردون كه...
سوگ حیدر محمد اصفهانی

سوگ حیدر

ای زمین و هفت گردون خاک تو آسمان سرگشته ادراک تو بعد تو باید به حسرت زار زار خون بگرید بر سر تو ذوالفقار یا علی تو محو مطلق بوده ای با تو حق بود و تو با حق بوده ای ای علی باغ تو باری دیگر است این شکفتن...
سرفرازی محمد اصفهانی

سرفرازی

وقتي كه در آن ظهر يك دشت دشمن پيش رويت بود وقتي كه تو ماندي و يك كرب و بلا غربت يك خيمه تنهايي در چشمهاي بيقرارت موج ميزد موج ميزد دريايي از صبر و شكيبايي اين را تمام سروها گفتند اين را تمام سروها با...
ساقی تشنگان محمد اصفهانی

ساقی تشنگان

من زاده علی مرتضایم من شاهباز ملک لافتایم فضل و شرف همین بس است برایم که خادمم به درگه حسینی والله ان قطعتمو یمینی خدمتگزار زاده بتولم من باغبان گلشن رسولم زفسردگی گلشنش ملولم دارم دل شکسته و غمینی والله...
به تو می اندیشم محمد اصفهانی

به تو می اندیشم

چيست در زمزمه مبهم آب چيست در همهمه دلكش برگ چيست در بازي آن ابر سپيد روي اين آبي آرام بلند كه ترا مي برد اينگونه به ژرفاي خيال چيست در خلوت خاموش كبوترها چيست در كوشش بي حاصل موج چيست در خنده جام
وقت سحر محمد اصفهانی

وقت سحر

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند هاتف...
نوگل نی نوا محمد اصفهانی

نوگل نی نوا

بخواب ای نو گل پژمان و پرپر بخواب ای غنچه اقسرده اصغر بخواب آسوده اندر دامن خاک ندیده دامن پرمهر مادر بخواب آسوده اندر دامن خاک ندیده دامن پرمهر مادر بخواب و خواب راحت کن شب و روز که خاموش است صحرا بار...