مسیر جاری :
استوری شب پنجم محرم / عبدالله رسیده از راه
حکمت | دعای امام صادق در حق عزاداران حسینی / استاد حسینی قمی
حکمت |جنگ علیه خانواده / استاد رفیعی
حکمت | خدمت به عاشقان امام حسین / استاد محرابیان
حکمت | اخلاق داشته باش! / استاد رفیعی
حکمت | آب کم جو تشنگی آور بدست / استاد توکلی
استوری شب چهارم محرم / خوش اومدی حر
حکمت | این همه هیئت میری چی شد؟ / استاد توکلی
استوری شب سوم محرم / من دختر حسینم
حکمت | مشتاقم که برگردید! / استاد عالی
بوی بهشت می وزد از کربلای تو/ مرحوم کوثری
حسین حسین حسین وای وای وای/ حاج محمود کریمی
محشره رقیه بهترین اسم دختره رقیه/ حسین طاهری
مست و مدهوش شش گوشه م/ سیب سرخی و مقدم
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
محمدباقر منصوری - روضه حضرت رقیه (س)
حاج یونس حبیبی (میثم) - غمنامه حضرت رقیه - حسین فاطمه سلام یا ابا عبدالله الحسین
شهریار پرهیزگار - ترتیل سوره مبارکه یس
شب 8 محرم 91: مست و مدهوش شیش گوشه ام / جواد مقدم
حاج صادق آهنگران و نزار القطری- نوحه خوانی نزار القطری به همراه حاج صادق آهنگران- (صوتی)
![داستان کودکانه «موش و فیل» داستان کودکانه «موش و فیل»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/3d212ece-1f1b-4c40-bc85-890924333c34.jpg)
داستان کودکانه «موش و فیل»
در جنگلی سرسبز موش کوچک مغروری زندگی می کرد. موش های دیگر همیشه مراقب اطرافشون بودند اما او هیچ اهمیتی به خطرهای اطرافش نمی داد؛ گاهی پاهایش را به زمین می کوبید تا ببیند که زمین به لرزه می افتد یا خیر....
![داستان کودکانه «گربه و موش» داستان کودکانه «گربه و موش»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/moosh.jpg)
داستان کودکانه «گربه و موش»
روزی گربه ای با موشی آشنا شد و در یک خانه زندگی می کردند. گربه به موش گفت که زمستان نزدیک است و باید برای زمستان غذای کافی جمع کنند. موش موافقت کرد و با گربه در کوزه ای مشغول جمع آوری غذا شد. آنها تصمیم...
![داستان کودکانه «دختری به نام مری» داستان کودکانه «دختری به نام مری»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/meri.jpg)
داستان کودکانه «دختری به نام مری»
در زمان های قدیم رسم بود که دختران نخ ریسی یاد بگیرند. در بین دختران، دختری بود به نام «مری» که هیچ علاقه ای به یادگیری نخ ریسی نداشت. اما مادرش اصرار داشت که او این کار را یاد بگیرد. روزی مری در حال گریه...
![داستان کودکانه «پروانه خوش اخلاق» داستان کودکانه «پروانه خوش اخلاق»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/parvane5.jpg)
داستان کودکانه «پروانه خوش اخلاق»
داستان کودکانه قشنگ با عنوان «پروانه و گلهای باغ» تقدیم به بچه های خوب و عزیزمان؛ تهیه شده در ایران صدا «پروانه قشنگی در یک باغ زیبایی زندگی می کرد. این پروانه خیلی مهربان بود و هر روز صبح برای گلهای باغ...
![داستان کودکانه «گرگ بدجنس» داستان کودکانه «گرگ بدجنس»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/3da7c206-75ce-47ce-9144-0ee474696b67.jpg)
داستان کودکانه «گرگ بدجنس»
داستان کودکانه خوب با عنوان «گرگ بدجنس» تقدیم به بچه های نازنین «در جنگلی بزرگ گرگ بدجنسی زندگی می کرد. گرگ یک روز تله ای در نزدیکی خانه اش گذاشت تا حیوانات جنگل را شکار بکند. بعد حیوانات را جمع کرد و...
![داستان کودکانه «حلزون» داستان کودکانه «حلزون»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/halazoon.jpg)
داستان کودکانه «حلزون»
داستان کودکانه قشنگ با عنوان «حلزونی» تقدیم به بچه های خوب و عزیزمان «داستان حلزونی که رنگ صدفش قهوه ای است. یک روز بعد از این که باران قطع می شود حلزون از صدفش بیرون می آید...» تهیه شده در ایران صدا
![داستان کودکانه «فانوس» داستان کودکانه «فانوس»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/fanoos.jpg)
داستان کودکانه «فانوس»
داستان کودکانه زیبا با عنوان «دختری به نام فانوس» تقدیم به بچه های خوب ایران زمین؛ تهیه شده در ایران صدا «فانوس دختری بود که در زمستان به دنیا اومد. پدرش آرزو کرد که چشمان او زشتی های دنیا رو نبینه و اشکبار...
![داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش دوم داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش دوم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/bibi3.jpg)
داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش دوم
قسمت دوم از قصه کودکانه قشنگ با عنوان «شمع خانه بی بی» تهیه شده در ایران صدا «پسر کوچکی به اسم علی بود که با مادربزرگش زندگی می کرد، مادربزرگش به او می گفت که تو چراغ خونه ی من هستی. یک روز علی با دوستانش...
![داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش اول داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش اول](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/bibi.jpg)
داستان کودکانه «خانه بی بی» بخش اول
قسمت اول از قصه کودکانه قشنگ با عنوان «شمع خانه بی بی» تهیه شده در ایران صدا «علی و بچه ها به جنگل رفتند و دوستان علی بازیگوشی کردند و کلی خوردند و خوابیدند ولی علی که باهوش بود این کارها را نکرد. زمانیکه...
![داستان کودکانه «انار» داستان کودکانه «انار»](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/media/0d507e86-d247-43ac-a16e-5142d6bfe6d0.jpg)
داستان کودکانه «انار»
داستان زیبای کودکانه «انار» تولید شده توسط ایران صدا «پیرزن مهربانی بود که در یک خانه کوچک باغچه کوچکی داشت زندگی می کرد. در باغچه خانه بی بی درخت اناری بود که هر سال انارهای زیادی می داد...»