<br>رضا صادقی : من و تو در بهار عاشقی به صحرا می رویم من و تو در بهار عاشقی در دشت های پر گل به گشت و گذار می رویم سعید شهروز : ای یار کهنه من به کوتاهی خوابی شیرین از دستت دادم به دنبالت آمدم...

<br> از راه دوری اومدم کنارت نذار بگم دوباره دیر رسیدم بخاطر من که تمام عمرم به عشق این لحظه نفس کشیدم نفس بکش بزار یه بار دیگه عطر نفسهات تنم و بگیره پاشو می خوام صورتتو ببوسم بغض ِ که تا نبوسمت نمیره فکر...

<br> بارون بود، می‌رفتی، قلبم با تمام جاده می‌رفت پاییزو حس کردم تازه فهمیدم سرما نزدیکه لرزیدم، برگا ریخت، تنهاییم تمام شهرو پر کرد می‌رفتی می‌دیدم از دور رو سرت چترا وا می‌شن می‌رفتی تا تمام...

من ازت حاجتمو می‌گیرم بین قلب من و تو عاشوراست اگه جایی توی دنیا باشه واسه درمون یه عالم اینجاست تو طبیب همه‌ی دنیایی بین من با همه تبعیضی نیست منجی بدتر از اینا بودی واسه تو حاجت من چیزی نیست من ازت...