0
مسیر جاری :
مهدوی

چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی

چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی با آن که ز من دوری نزدیک تر از جانی اوصاف کمالت را آیات جمالت را می خوانم و می بوسم انگار که قرآنی
مهدوی

خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید

خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید خوش آن جمعه که بر ما ز مهدی خبر آید بگویید و بگردید به دریا و به صحرا کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
مهدوی

همه جا بروم به بهانه تو

همه جا بروم به بهانه تو که مگر برسم در خانه تو همه جا دنبال تو می گردم که تویی درمان همه دردم یا ابا صالح مددی مولا
مهدوی

منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد

عمر ما با ناله یابن الحسن طی شد دریغا منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد
مهدوی

ما بدون او غریب و او میان ماست تنها

دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟ دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟ ما بدون او غریب و او میان ماست تنها آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد
مهدوی

باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد

باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد
مهدوی

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو ای آفتاب من همه چیزم فدای تو یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح از پشت بام مسجد کوفه صدای تو
مهدوی

آفتابا بسکه پیدایی نمی دانم کجایی

آفتابا بسکه پیدایی نمی دانم کجایی دور از مایی و با مائی نمی دانم کجایی هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم جلوه گر از بس به هر جایی نمی دانم کجایی
مهدوی

غروب جمعه که می شه دل عاشق میگره

غروب جمعه که می شه دل عاشق میگره چی میشه قبل غروب دیگه تو از سفر بیایی ما که غیر روضه جد تو جایی نداریم چی میشه لطف کنی و میون چشم تر بیایی
مهدوی

چی میشه عزیز زهرا دیگه از سفر بیایی

چی میشه عزیز زهرا دیگه از سفر بیایی برای بوسه به دستت شده یک نظر بیایی اگه تو منتظری که من خودم عوض بشم برای خوب شدنم باید تو یک سحر بیایی