مسیر جاری :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که...
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
جمعه هایم سپری شد ز فراق رویت
جمعه هایم سپری شد ز فراق رویت
العجَل، عاشق خسته نرسیده کویت
جمعه ها، ندبه بخوانم ز برایت هر دم
قسمتم کی شود آقا، که ببینم رویت
سیّدی، بانگ فرج را ساز کن
سیّدی، بانگ فرج را ساز کن
من نیاز محضم و تو، ناز کن
باز هم جمعه، گدا و ندبه ها
سیّدی، در میزنم در باز کن
مصلح کل رهنمای انس و جان کی خواهد آمد
آتش نمرودیان سر تا سر عالم گرفته
آن که سازد این جهان را چون گلستان کی خواهد آمد
انتظار مصلحی دارد جهان
مصلح کل رهنمای انس و جان کی خواهد آمد
ناخدای کشتی اسلامیان کی خواهد آمد
قلب اگر از کار ماند روح اندر تن نماند
آن که هم روح است هم قلب جهان کی خواهد آمد
موج طوفان بلای ظلم شد نزدیک یا رب
ناخدای کشتی اسلامیان کی خواهد آمد
هر شیعه دعا کند بیایی مهدی
هر شیعه دعا کند بیایی مهدی
صد شور به پا کند بیایی مهدی
دیگر به دل سوخته ام صبری نیست
این جمعه خدا کند بیایی مهدی
یک جمعه موانع از سر راه رود
یک جمعه موانع از سر راه رود
یک جمعه دگر از لبمان آه رود
گلبانگ فرج وقت ظهور مهدی
از کعبه بلند است و سحرگاه رود
بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون
بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون
بیا که کار عدویت جفا و آزار است
بیا که جوشن خود را به تن کنی ای دوست
که بهر دفع تظلم زمان پیکار است
شود روزی خداوند تبارک
شود روزی خداوند تبارک
نشان ما دهد آن خلق و خویت
شود لب تشنگان جام وحدت
بنوشند جرعه ای ز آن آب جویت
یوسفا جای تو قعر چاه نیست
ای که هستی عاری از هر گونه عیب
از چه رو کردی مکان در چاه غیب
یوسفا جای تو قعر چاه نیست
چون کسی آنجا تو را همراه نیست
بیا که شیعه جدت به غم گرفتار است
بیا که شیعه جدت به غم گرفتار است
بیا که دل ز فراقت همیشه بیمار است
بیا که دشت و دمن را کنی تو گل افشان
که بی جمال تو ای گل جهان همه خار است