0
حافظ

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
حافظ

شرمم از خرقه آلوده خود می آید

شرمم از خرقه آلوده خود می آید که بر او وصله به صد شعبده پیراسته ام
حافظ

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
حافظ

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
حافظ

عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست

عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست دیرگاه است کز این جام هلالی مستم
حافظ

بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود

بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
حافظ

اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد

اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
حافظ

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
حافظ

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
حافظ

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم