0
حافظ

هزار جهد بکردم که یار من باشی

هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی قرار من باشی
حافظ

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
حافظ

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حافظ

دمی با نیکخواهان متفق باش / غنیمت دان امور اتفاقی

دمی با نیکخواهان متفق باش غنیمت دان امور اتفاقی
حافظ

که را رسد که کند عیب دامن پاکت

که را رسد که کند عیب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
حافظ

سویدای دل من تا قیامت

سویدای دل من تا قیامت مباد از شوق و سودای تو خالی
حافظ

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
حافظ

حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی

حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
حافظ

بس گل شکفته می شود این باغ را ولی

بس گل شکفته می شود این باغ را ولی کس بی بلای خار نچیده ست از او گلی
حافظ

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی