0
مسیر جاری :
مهدوی

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم
مهدوی

ای آخرین توسل سبز دعای ما

ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟ شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین بی تو چه زود می گذرد هفته های ما
مهدوی

گل نرگس بود بی خار عشق است

گلستان جهان همراه خار است       گل نرگس بود بی خار عشق است خدایا جان ما گردان فدایش          شهادت در بر سردار عشق است
مهدوی

غم دل گر خورد غمخوار عشق است

شنیدم هاتفی در آسمان گفت        غم دل گر خورد غمخوار عشق است بیا مهدی که بی تو روزه سخت است      ضیافتخانه با دلدار عشق است
مهدوی

سحر خوردن کنار یار عشق است

نماز و روزه و افطار عشق است        سحر خوردن کنار یار عشق است نه یکبار از کنار خیمه گاهش           گذشتن بل هزاران بار عشق است
مهدوی

در هر نفسم ذکر تو مولا دارم

شور و شعفی به قلب شیدا دارم در هر نفسم ذکر تو مولا دارم در ماه خدا بیا که من هم گویم بر اهل زمین که چون تو آقا دارم
مهدوی

ظهورت زخم ها را التیام است

الا ای مهربان ماه صیام است به پاخیز، عاقبت وقت قیام است تو را سوگند بر مضروب این ماه ظهورت زخم ها را التیام است
مهدوی

آقا بیاید شیعه یابد سرپناهی

امشب به سمت آسمان کردم نگاهی وقت اذان شد با خودم گفتم الهی آیا شود دیگر مرا هجران سرآید آقا بیاید شیعه یابد سرپناهی
مهدوی

در واژه انتظار دقت کردم

از نفس خودم که باز هجرت کردم در واژه انتظار دقت کردم دیدم که گناه است حجاب من و او در عصر ظهور، بس که غفلت کردم
مهدوی

هجر تو مرا نباشد آقا آسان

هجر تو مرا نباشد آقا آسان از هر مژه ام چکیده آقا باران هر شب ز مه توبه صدایت کردم برگرد و بخوان برای ما از قرآن