مسیر جاری :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
بوی از یار مرا بی سرو سامان کرده
بوی از یار مرا بی سرو سامان کرده
مبتلایم به غم و غربت هجران کرده
سالها رفت و دلم طالب دیدار نشد
غفلت از دوست مرا سخت پشیمان کرده
از غم هجر دلم شوق گریبان دارد
از غم هجر دلم شوق گریبان دارد
دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟
نه فقط در غم دلبر دلِ من میسوزد
هرطرف مینگرم عاشق حیران دارد
قرار آخر دلهای بیقرار بیاید
دعا کنید که با پرچم امام شهیدان
یگانه منتقم خون کردگار بیاید
دعا کنید که این صبح جمعه از سوی مکه
قرار آخر دلهای بیقرار بیاید
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه زلف تو گرفتاری هست
به لب رسیده مرا جان چرا نمی آیی
به لب رسیده مرا جان چرا نمی آیی
رسیده عمر به پایان چرا نمی آیی
سیاه چون شب تار است روز یارانت
کجایی ای مه تابان چرا نمی آیی
دردیست مرا بی تو که درمان نپذیرد
دردیست مرا بی تو که درمان نپذیرد
درمان من این است که بیمار تو باشم
گر خلعت وصل تو برازنده من نیست
بگذار که در سایه دیوار تو باشم
جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زایل شود
جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زایل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا
وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی میآید