مسیر جاری :
این قصّه کمی دگر به سر می آید
این قصّه کمی دگر به سر می آید<br />
آن یار که رفته از سفر می آید<br />
با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر<br />
با سیصد و سیزده نفر می آید
یابن الحسن ماه خدا بی تاب رویت
یابن الحسن ماه خدا بی تاب رویت<br />
ارواح پاک انبیا در گفتگویت<br />
آیا شود منّت نهی در ماه غفران<br />
بر من چشانی لحظه افطار، بویت
در فراقت بغض من ترکیده است
بارش چشم ترم خشکیده است<br />
در فراقت بغض من ترکیده است<br />
جای تو خالیست در وقت سحر<br />
چون که زهرا مادرت غمدیده است
آقا کجایی لحظه افطار گشته
آقا کجایی لحظه افطار گشته<br />
جانم ز هجرت عاقبت بیمار گشته<br />
ماه خدا بی تو برایم، سخت سخت است<br />
هر چند یادت، روزه ها را یار گشته
دستان دعا بهر فرج بردارید
ای شیعه تو تقدیم نما در امشب<br />
یاسین و دعای نور را در امشب<br />
دستان دعا بهر فرج بردارید<br />
شاید نظری به ما شود در امشب
خوشا به حال گدایی، که منتظر باشد
خوشا به حال گدایی، که منتظر باشد<br />
خوشا به سوز و دعایی،که مستمر باشد<br />
به جمعه های فراقی که می رسند از ره<br />
خوشا به حال دو چشمی که دیده، تر باشد
ای منتظران، بار دگر جمعه رسیده
ای منتظران، بار دگر جمعه رسیده<br />
دلتنگ فرج، وقت خوش ندبه رسیده<br />
در حسرت آن جمعه ام آخر که بگویند<br />
خورشید علی آمده از کعبه رسیده
این جمعه و این نم نم اشک های جاری
این جمعه و این نم نم اشک های جاری<br />
آقا، ز برای آمدن میل نداری؟<br />
نذریست مرا دیدن رویای جمالت<br />
ارباب شود به دیده منّت بگذاری؟
از دوری یار اشک نم نم داریم
از دوری یار اشک نم نم داریم<br />
از هجر فقط روضه دمادم داریم<br />
این نیمه تمام باشد امّا آقا<br />
تا روز ظهور راه پر خم داریم
با هر گناه فاصله می گیرم از شما
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم<br />
پیشت عزیز فاطمه بی رنگ می شود<br />
با هر گناه فاصله می گیرم از شما<br />
کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ میشود