مسیر جاری :
چراغانى صحراى غدير
گفت برخيز که از يار سفير آمده است به چراغانى صحراى غدير آمده است موج يک حادثه در جان غدير است امروز و على چهره تابان غدير است امروز
جلوهگه عشق
ما عاشقیم و جلوهگه عشق ما علی است زیرا که جلوهگاه صفات خدا علی است در هر کجا که مینگرم جلوهای از اوست خوش گفت آن که گفت که در هر کجا علی است
جان پیمبر
سید و سرور بگو کیست به غیر از علی جان پیمبر بگو کیست به غیر از علی صاحب منبر بگو کیست به غیر از علی خواجهی قنبر بگو کیست به غیر از علی
توصیف رسا در وصف تو
ای کلام الله توصیف رسا در وصف تو نیست وصفی بهتر از وصف خدا در وصف تو مؤمنون با توست اسمی با مسما یا علی چون امیر المؤمنین تنها روا در وصف تو
تنها در غدير!!
دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدير موج مىزد سيل مردم مثل دريا در غدير در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ بىگمان بارى رقم مىخورد فردا در غدير
بیکران دریاست
مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست علی نه فاتح خیبر، که فاتح دلهاست مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است علی نه ساقی کوثر، که کوثر عظماست
بی نگاهت
بی نگاهت قبله را گم میکنم هر مکعب را تبسم میکنم رنگ گندم گونهات گر بشنوم
بی تمیزم میل گندم میکنم
به يمن فيض ولايت
ستاره سحر از صبح انتظار دميد غدير از نفس رحمت بهار چکيد گرفت دست قدر، رايت شفق بر دوش زمين به حکم قضا آب زندگى نوشيد
بشیر و نظیر
اگر هزار بشیر آمد و نظیر آمد محمد است که بی مثل و بی نظیر آمد مزاج عالمیان چون به شور شر گروید به خیر جامعه خیرالبشر بشیر آمد
باده تولا، شراب روحانى
ای نگار روحانی! خیز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت کوس «لا» و «الا» زن در ترانه معنی دم ز سر مولا زن و آن گه از غدیر خم بادهی تولا زن