0
مسیر جاری :
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع حافظ

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع<br /> دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل حافظ

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل<br /> باری به غلط صرف شد ایام شبابت
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب حافظ

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب<br /> گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده حافظ

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده<br /> بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است حافظ

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است<br /> گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد حافظ

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد<br /> زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
صبر کن حافظ به سختی روز و شب حافظ

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

صبر کن حافظ به سختی روز و شب<br /> عاقبت روزی بیابی کام را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون حافظ

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون<br /> نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم حافظ

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم<br /> جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را
فریب جهان قصهٔ روشن است حافظ

فریب جهان قصهٔ روشن است

فریب جهان قصهٔ روشن است<br /> ببین تا چه زاید شب آبستن است