0
مسیر جاری :
برآی ای آفتاب صبح امید حافظ

برآی ای آفتاب صبح امید

برآی ای آفتاب صبح امید<br /> که در دست شب هجران اسیرم
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم حافظ

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم<br /> که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است حافظ

نصاب حسن در حد کمال است

نصاب حسن در حد کمال است<br /> زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست حافظ

چنان پر شد فضای سینه از دوست

چنان پر شد فضای سینه از دوست<br /> که فکر خویش گم شد از ضمیرم
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم حافظ

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم<br /> چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست حافظ

زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست

زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست<br /> در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بده ای شمع که امشب حافظ

پروانه راحت بده ای شمع که امشب

پروانه راحت بده ای شمع که امشب<br /> از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی حافظ

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی<br /> چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور حافظ

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور<br /> با خیال تو اگر با دگری پردازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس حافظ

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس<br /> زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم