مسیر جاری :
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت<br />
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق<br />
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست<br />
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد<br />
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
بیا که رونق این کارخانه کم نشود<br />
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمی توان دیدن
ز تندباد حوادث نمی توان دیدن<br />
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم<br />
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی<br />
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف<br />
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان<br />
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی