مسیر جاری :
بهانهی قشنگ
ای خدای خوب من
ای بهانهی قشنگ
حس عاشقانهی
هر ترانهی قشنگ
رنگِ دانهی انار
آفتاب ظهر جمعه
روی دشت قرمزی
به رنگِ دانهی انار
پهن میشود
خون به قلب یک ترنج میرسد
باز میشود
سفره افطار
ماه شیشهی پنجره را میشوید
نور فانوس، تاریکی را تکان میدهد
مادرم با بوی نان به خانه میآید
پدرم با صدای اذان
برمیگردد از کار
تا خدا
آسمان مهتابی
بید مجنون بیدار
سایه مبهم شب
بر سر سبز چنار
شوق سحر
امشب از آیینه پروا میکنم
شعر گل ها را تماشا میکنم
قاصدک ها را در آغوش نسیم
با دعایی تازه معنا میکنم
مهمانی خدا
یک ماه در زمین
مهمانی خداست
افطار تا سحر
جشن ستارههاست
دفتر مشق خدا
باز خدا نقش قشنگی کشید
هر ورق از شاخه به رنگی کشید
همهمهی باد به هر شاخه خورد
عطر و شکوه از دل گلخانه برد
آیین قالیشویان
سنتی دیرینه است
رسم قالیشویان
میشود اجرا در
اردهال کاشان
یادبود مردی است
از تبار خورشید
که در این جا افراشت
چلچراغ توحید
میزبان
دور نیستی
من حضور روشن تو را
پشت پلک های بسته ام
درک می کنم
سالهاست
پای سفره ات نشسته ام
میزبان تو هستی و
میهمان منم
دوازده رنگ در یک جعبه فلزی
منظم کنار هم چیده شده اند
یازده تایشان
همدم نقاشی هایمان شده اند
و ما چه بی توجه، آسمان و گل و دشت و آدمک می کشیم
بدون آنکه از تنهایی و بی کسی رنگ سفید با خبر باشیم