0
مسیر جاری :
عطر شقایق علیرضا افتخاری

عطر شقایق

دلم گرفته امشب در خلوت شبانه هوای گریه دارم در سوگ این ترانه از درد خسته باشم تا كی صبور یاشم در آرزوی وصلت جان است و دل روانه بر عاشقان نظركن ای منتهای خوبی از روی نازنینت دل را تو كن نشانه
ای دل اگر عاشقی علیرضا افتخاری

ای دل اگر عاشقی

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است روزن دل برگشا حاضر و هشيار باش نيست کس آگه که يار کی بنمايد جمال ليک تو باری به نقد ساخته ی کار باش...
بوی گل ريحانه علیرضا افتخاری

بوی گل ريحانه

وقتى دل سودائى مى رفت به بستانها بى خويشتنم كردى بوى گل و ريحانها بوى گل و ريحانها وقتى دل سودائى مى رفت به بستانها بى خويشتنم كردى بوى گل و ريحانها بوى گل و ريحانها گه نهره زدى بلبل گه جامه دريدى...
هوای تو علیرضا افتخاری

هوای تو

مي روم و نمي رود از سر من هواي تو هواي تو.... داده فلك سزاي من تا چه بود سزاي تو سزاي تو..... مي روم و نمي رود نام تو از زبان من ده كه نمي پرسي از كسي نام من و نشان من
مبتلا علیرضا افتخاری

مبتلا

هم زباني نه هم نوايي تا بگويم من زعشقت حكايتي نه مهرباني نه چاره سازي تا كنم از سوز پنهان شكايتي شكايتي.... نواي مني بي نواي تو ام بلاي مني مبتلا ي تو ام سرود مني چنگ عود مني وجود مني تار و پود مني
شَاهد افلاکی علیرضا افتخاری

شَاهد افلاکی

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهی در بی سرو سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی تو عشقی و تو جاااانی
داغ تنهایی علیرضا افتخاری

داغ تنهایی

آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم بي تو اي آرام جان ، يا ساختم يا سوختم سرد مهري بين ، كه كس بر آتشم آبي نزد گرچه همچون برق از گرمي سرا پا سوختم آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم بي تو اي آرام...
خواب پریشان علیرضا افتخاری

خواب پریشان

از...چشم... تو.. ميبينم.... اين خواب پريشان را با پلك تو ميبندم چتر شب باران را بيدار شود در من....بيدار شو در من بيدار شود در من....بيدار شو در من در آيينه پيدايي بي راز معمايي در جسم نمي...
چشم نرگس علیرضا افتخاری

چشم نرگس

خواهم که برزلفت زلفت زلفت هردم زنم شانه هردم زنم شانه ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی چشم نرگست دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه خواهم بر ابرویت رویت هردم کشم وسمه هردم کشم وسمه
افسانه عمر علیرضا افتخاری

افسانه عمر

در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد كس جاي در اين خانه ي ويرانه ندارد دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد كس تاب نگه داري ديوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرت كش ما نيست آن شمع كه مي سوزد و پروانه ندارد