مسیر جاری :
سخن آوا | صبوری کن (استاد معاونیان)
غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای وصل، بی بال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد
فلک کی بشنوه آه و فغونم؟؟
به هر گردش زنه آتش به جونم؟!
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام...
سخن آوا | هوای کربلا؛ اربعین (استاد پناهیان)
بیائید اربعین را تبلیغ کنیم و جهانیش کنیم؛ فقط می دونید چطور میشه اربعین رو جهانی کنیم؟
بگیم: سفر اربعین چقدر لذت داره ...
دوستان! یه ذره هوس کردید و هوای امام حسین (علیهالسلام) به سرتون زد برید...
سخن آوا | من مقصرم (استاد علوی تهرانی)
اگر از نظر تاریخی بخواهیم بررسی کنیم، کسیکه جریان کربلا را به راه انداخت، شخصیتی است به نام «حر بن یزید ریاحی»؛ وقتی عمر بن سعد ملعون در روز عاشورا دستور حمله را داد، حر به عمر رو کرد و گفت: تو واقعا...
سخن آوا | ارباب خوبم (استاد عالی)
آقایی به نام «برقعی» بود که هر دفعه به منزل حاجآقا جعفر مجتهدی میرفت و نیم ساعتی روضه میخواند؛یک دفعه بعد از اینکه روضه تمام شد، فورا آماده شد برای رفتن؛ آقای مجتهدی به ایشان فرمود، بشین آقاجان، بعد...
سخن آوا | چای روضه (استاد بندانی نیشابوری)
استاد بندانی نیشابوری نقل میکند: چند وقت پیش زندان لنگرود قم دو جلسه برای زندانیان منبر رفتم، بعد از چند ماه یک نفر به بنده مراجعه کرد و گفت: من دزدم ... .
روزی که شما منبر داشتید با یکی از دوستان...
سخن آوا | دعا برای زائرین و گریهکنندگان (استاد انصاریان)
در کامل الزیارات نقل شده که امام حسین(علیهالسلام) تمام گریهکنندگانش را می بیند، همان لحظه، حتی اگر یه نفر توی خیابون بگوید: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ...
و حضرت نیز به او دعا میکند و از خداوند...
سخن آوا | همسفر اربعین (استاد معاونیان)
حال که ای همسفر! بیتو سفر میکنم/ زادِ ره خویش را، خون جگر میکنم
تیره کنم صبح را، شعله زنم شام را/ زآن که شب خویش را، بیتو سحر میکنم
بیکفن و چاکچاک، پیکر تو نقش خاک / چاک به دل میزنم، خاک به...
سخن آوا | تسخیر قلوب (استاد رفیعی)
حسین جان چه کردهای ؟ چطور این قلبها را تسخیر کرده ای؟
در پیاده روی اربعین، پیرزنی از مردم پذیرایی می کرد با یه بسته خلال دندان؛ میگفت یکی یکی بردارید تا اسم من هم در لیست پذیرایی کنندگان اربعین...
سخن آوا | بهانهی بابا (استاد مومنی)
بچههای معراجالشهداء تهران نقل کردند که: وقتی جنازهی شهید را آوردیم وسط حسینیه، خانوادهاش دور جنازه را گرفتند؛ دختر شهید محاسن بابا را مرتب کرد و گلها را دور سر پدر چید و پدرش را بوسید؛ بچههای...
سخن آوا | بابا! حرفی بزن (استاد عالی)
حضرت رقیه (سلام الله علیها) دید، عمهجانش داره با یه «سر بریده» حرف میزنه؛ می فهمید جریان چیه، اما هیچ حرفی نمیزد و فقط تو خودش میریخت؛ یه دفعه حضرت زینب چشمش به این طفل کوچک افتاد به خطاب به سر بریده...