مسیر جاری :
حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن
حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن<br />
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم<br />
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی<br />
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم<br />
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است<br />
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید<br />
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم<br />
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست<br />
که از آن دست که او می کشدم می رویم
دشمنان را ز خون کفن سازیم
دشمنان را ز خون کفن سازیم<br />
دوستان را قبای فتح دهیم
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان<br />
لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان