0
مسیر جاری :
اسفند (شعر اول) شعر

اسفند (شعر اول)

باران بی بهانه ی اسفند یک چند بارید بر نگاه مه آلود کوچه ها از روشنی سرود...
مهربانی شعر

مهربانی

این منم که گاه با نسیم می شکوفم از حریر دامنم رشته ی طلای آفتاب دور گردنم گاه سکه سکه می چکم از درخت
مشق باران شعر

مشق باران

باز، زنگ کلاس باران خورد ما همه وارد کلاس شدیم روی تخته نوشته بود : بهار باز هم غرق بوی یاس شدیم
قامت بلند شکیبایی شعر

قامت بلند شکیبایی

در فصل خشکسالیِ یک فریاد بانو ! بخوان حدیث شکفتن را با خطبه های شعله ورِ سرکش فریاد کن شجاعت یک زن را
تکه ای از آسمان شعر

تکه ای از آسمان

چشم های خرابه روشن شد،السلام علیک، سربابا می پرد پلک زخمیم از شوق، ذوق کرده است این قدر بابا در فضای سیاه دلتنگی،چشم هایم سفید شد از داغ سوختم، ساختم بدون تو، خشک شد چشم من به در بابا
ماه شعر

ماه

پشت پنجره شب نشسته است تکه تکه ماه کی شکسته است ؟
خوب‌تر از هر چه خوبی شعر

خوب‌تر از هر چه خوبی

آرام می‌گیرد دل من وقتی که هستی در کنارم با تو همیشه شاد شادم چیزی به اسم غم ندارم
داستانی در مورد ماه محرم به قلم زهرا عبدی داستان

داستانی در مورد ماه محرم به قلم زهرا عبدی

چندین ماه بود که بابا گوشه خانه خوابیده بود، سکته قلبی کرده بود؛ اما به خیر گذشته بود. هروقت توی اتاق بالای سرش می ­رفتم، بغض گلویم را می­ گرفت.
دریا شدن... شعر

دریا شدن...

اندیشه‌ی دریا شدن... در ذهن رودهاست... برفی که روی کوه نشسته... تا آب می‌شود
مباد که روزی از چشمان تو بیفتم شعر

مباد که روزی از چشمان تو بیفتم

از وقتی ثانیه‌های خسته‌ی من... از چشمان زیبای تو افتاده اند؛ بد جور از پا افتاده‌اند! حالا به هردری می‌زنم... که لحظه‌هایم به چشم بیایند...