مسیر جاری :
![کوه، من و دوستم کوه، من و دوستم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%DA%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%20%D9%88%20%DA%A9%D9%88%D9%87.jpg)
کوه، من و دوستم
دوستم دستی به شانه ام میزند: «انگار حواست نیست که کجا داری می روی. این کوه است نه پیاده رو. حواست نباشد و پایت را روی یک سنگ سُست بگذاری، زیر پایت خالی میشود. حالا تو با این چادر می خواهی راه بیفتی...
![سه امتیاز منفی سه امتیاز منفی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%DA%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C.jpg)
سه امتیاز منفی
چادرم را سر کردم و به سمت کوچه دویدم. باید کاغذ میخریدم. کاغذ را خریدم. توی کیفم گذاشتم و به سمت خانه راه افتادم. تندتند راه میرفتم تا زودتر برسم. آقا را دیدم داشت میآمد خانه. از خجالت آب شدم. آقا بارها...