0
مسیر جاری :
وای از کبودی های پا و استخوان درد حضرت فاطمه علیهاالسلام

وای از کبودی های پا و استخوان درد

وای از کبودی های پا و استخوان درد<br /> از جسم بیمار و وجودی خسته و زرد<br /> وقتی بیفتی دست یک جانیِّ نامرد...<br /> عمّه صدا زد نازدانه زود برگرد<br /> زجر آمده از کشتنت پروا ندارد<br /> شهادت حضرت...
جان علی، حالا که دیگر نیمه جان شد حضرت فاطمه علیهاالسلام

جان علی، حالا که دیگر نیمه جان شد

جان علی، حالا که دیگر نیمه جان شد<br /> از داغ مولا قامت سروش کمان شد<br /> با اینکه بال و پّرِ مادر ناتوان شد<br /> این یک، دو، سه ماهه خجل از کودکان شد<br /> جز پَر کشیدن در سرش رویا ندارد<br /> شهادت...
در خانه چون مادر شود بیمار سخت است حضرت فاطمه علیهاالسلام

در خانه چون مادر شود بیمار سخت است

در خانه چون مادر شود بیمار سخت است<br /> با دست و بازوی شکسته کار سخت است<br /> دستِ توسل بر در و دیوار سخت است<br /> پوشاندن صورت زِ چشم یار سخت است<br /> این خانه ی بی فاطمه گرما ندارد<br /> شهادت...
با اینکه شمع عمر او می کرد سوسو حضرت فاطمه علیهاالسلام

با اینکه شمع عمر او می کرد سوسو

با اینکه شمع عمر او می کرد سوسو<br /> با اینکه در شد با تنش پهلو به پهلو<br /> با اینکه در بستر گرفت از مرتضی رو<br /> می گفت با صوتی حزین این ماه بانو<br /> این شاه سربازی به جز زهرا ندارد<br /> شهادت...
نُه سال زهرا خانه داری علی کرد حضرت فاطمه علیهاالسلام

نُه سال زهرا خانه داری علی کرد

نُه سال زهرا خانه داری علی کرد<br /> در هر کجا، هر لحظه یاری علی کرد<br /> بر پیکرش آیینه کاری علی کرد<br /> تنهایِ تنها آه و زاری علی کرد<br /> حالا توان یاری مولا ندارد<br /> شهادت حضرت فاطمه زهرا...
او که به غم های دلش غم گریه می کرد حضرت فاطمه علیهاالسلام

او که به غم های دلش غم گریه می کرد

او که به غم های دلش غم گریه می کرد<br /> با زخم او هر بار مرهم گریه می کرد<br /> بر آه هایش چشم خاتم گریه می کرد<br /> از بی کسی او خدا هم گریه می کرد<br /> دیگر برای گریه کردن جا ندارد<br /> شهادت...
ماهی که بی او آسمان معنا ندارد حضرت فاطمه علیهاالسلام

ماهی که بی او آسمان معنا ندارد

ماهی که بی او آسمان معنا ندارد<br /> عقل بشر ظرفیّت او را ندارد<br /> حقّی که در آن شاید و امّا ندارد<br /> روی زمین جز مرتضی همتا ندارد<br /> حالا برای پاشدن هم نا ندارد<br /> شهادت حضرت فاطمه زهرا...
از چه برای رفتنت بی صبر و تابی حضرت فاطمه علیهاالسلام

از چه برای رفتنت بی صبر و تابی

داری وصیت میکنی شب دفن گردی<br /> امّا برای غربتم در انقلابی<br /> امروز دیگر بسترت را جمع کردی<br /> از چه برای رفتنت بی صبر و تابی<br /> از بیم هجران تو ای شمع امیدم<br /> یک آسمان غم دارم و قلب...
یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم حضرت فاطمه علیهاالسلام

یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم

یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم<br /> ماندم کنون بیدار شاید  تو بخوابی<br /> انسیة الحورای من از بس کبودی<br /> گوئی که پوشیده است رویت را نقابی<br /> دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش<br /> کامشب تو...
همین که سایه نامرد بر سرم افتاد حضرت فاطمه علیهاالسلام

همین که سایه نامرد بر سرم افتاد

همین که سایه نامرد بر سرم افتاد<br /> خراب شد به سرم آسمان آن کوچه<br /> نگو چرا حسن تو به لکنت افتاده<br /> گرفت از حسنت قدرت بیان کوچه<br /> همین که رد شدم از کوچه زیر لب گفتم<br /> نبود قامت یاس...