يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناصر شهبازی

ناصر شهبازی
شهید ناصر شهبازی : فرمانده واحد اطلاعات وعملیات لشگر17علی ابن ابی طالب(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) تنها فرزندپسر خانواده شهبازی در سال 1341 در روستای "یاس کن" در شهرستان زنجان به دنیا آمد . پدرش با کشاورزی این امکان را برای خانواده پنج نفره اش فراهم آورد که از نظر مالی در وضع مناسبی باشند . ناصر هنوز به مدرسه نرفته بود که او را به مکتبخانه فرستادند تا به فرا گیری قرآن بپردازد . تحصیلات ابتدایی خود را در سال 1348 در دبستان حکمت آغاز کرد و زمانی که می رفت کلاس پنجم ابتدایی را به پایان برساند پدرش از دنیا رفت . شوک از مرگ پدر سبب شد تا در سه درس تجدید شود که در شهریور ماه همان سال با آوردن نمره قبولی ، مقطع دبستان را به پایان برد . تحصیلات راهنمایی را در سال 1353 در مدرسه روستای یاس کن ، که اینک شریعتی نام دارد آغاز کرد . او با ورود به مرحله ی جدیدی از زندگی وتحصیل خود ، دوران فقر ناشی از مرگ پدر را هم به مرور زمان تجربه می کرد . بعد از اتمام دوره ی راهنمایی ، خانواده شهبازی تصمیم گرفتند برای ادامه زندگی به شهرستان زنجان نقل مکان کنند . بدین ترتیب ، ناصر تحصیلات متوسطه را در سال 1355 در دبیرستان شهید محمد منتظری فعلی آغاز کرد . او مجبور شد در کنار تحصیل در یک مغازه کبابی مشغول کار شود . در همین سنین بود که مطالعه کتب سیاسی و مذهبی را آغاز کرد . در این زمان خانواده شهبازی برای بار دوم مجبور به ترک دیار شدند . در سال 1356 به تهران مهاجرت می کنند . اما ناصر به رفت آمد خود به زادگاهش ادامه می دهد.ا و مسئولیت کتابخانه مسجد جامع روستا را به عهده گرفت . با رشد جنب و جوش انقلابی مردم ، ناصر هم بر فعالیتهای انقلابی خود افزود به گونه ای که اعلامیه هایی را شخصا می نوشت و مخفیانه توزیع می کرد . همین امر سبب شد که مسئولین امنیتی منطقه ، کتابخانه مسجد جامع را تعطیل کنند . با پیروزی انقلاب اسلامی، او تحصیلاتش را در مقطع دوم و سوم در رشته اقتصاد در دبیرستان" زهرا ملک پور"در تهران ادامه داد . سال 1357 انقلاب اسلامی مردم ایران بر علیه حکومت خودکامه شاه به پیروزی رسید.ناصرخیلی خوشحال بود. در سال 1358 هنگامی که در سال چهارم مشغول به تحصیل بود ، درس و مدرسه را رها کرد و به سپاه پاسدراران انقلاب اسلامی پیوست . با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 به ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران پیوست و به سوی جبهه ها شتافت . بعد از مدتی حضور در جبهه های جنگ ، ناصر به عضویت جهاد سازندگی در آمد ؛ اما فعالیت او در این جهاد دیر زمانی نپایید و بار دیگر به سوی جبهه جنگ شتافت و در طول حضور سه ساله اش در جبهه های جنگ ، دو مرتبه از ناحیه پا و چشم مجروح شد . در سال 1364 روزی با در دست داشتن مبلغی پول به منزل آمد . مشاهده دسته های اسکناس باعث شگفتی اهل خانه از جمله مادرش گردید ، ماجرا را جویا شدند . ناصر در جواب گفت : این وامی است که سپاه برای ازدواج در اختیار من قرار داده است . به این ترتیب برای اولین مرتبه در خواست ازدواج را مطرح می کند . مادر با وجود نیاز مالی که گریبانگیر خانواده بود انتظار شنیدن چنین پیشنهادی را نداشت . با وجود این به زنجان می روند و خانم طاهره سودی ، خواهر شهید منصور سودی را خواستگاری می کنند . ناصر با نوشتن بعضی از عقاید و افکار خود برای وی ، علاقه او و والدینش را نسبت به خود جلب می کند و ازدواج آنها انجام می شود . به دنبال این ازدواج ، سپاه منزلی را در اختیار آنها قرار داد که بعد از گذشت زمانی با پیشنهاد میرزا علی رستم خانی ، همان منزل به طور قسطی در اختیار خانواده شهبازی قرار گرفت . بعد از این واقعه به سوی جبهه های جنگ شتافت و فرماندهی اطلاعات و عملیات را در لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) متقبل شد.ا و با اندک آشنایی که با زبان عربی داشت مرتبا به رادیو عراق گوش می داد و نکاتی را که فکر می کرد اهمیت دارند یاد داشت و در اختیار فرماندهان قرار می داد . در یکی از روز های حضور در جبهه و جنگ جنازه یکی از نیروهای خودی را در بالای تپه مشاهده کرد ، تپه ای که با حضور سربازان عراقی امکان نزدیک شدن به آن وجود نداشت . مشاهده این صحنه ناصر را تحت تاثیر قرار داد و احساسی آزار دهنده در او شعله ور شد . برای رهایی از این احساس ، به دوستان همرزمش پیشنهاد کرد به اتفاق همدیگر جنازه شهید را انتقال دهند اما آنها پاسخ می دهند که این حیله ترفند دشمن است . اما ناصر تصمیم می گیرد به تنهایی اقدام کند . در نزدیکی صبح هنگامی که همراه جنازه بر می گردد به یکی از همرزمانش می گوید : حالا می توانم راحت بخوابم . در همین دوران ، شهبازی تصمیم گرفت ماکت جنگی منطقفه عملیاتی را تهیه نماید . او کار را با رسم منحنی هایی روی کاغذ آغاز کرد و بر اساس اندازه های محاسبه شده به برش کارتن های مقوایی پرداخت و با دقت و حوصله خاصی تکه های آن را در کنار یکدیگر قرار داد و ماکتی ساخت که همرزمانش با مشاهده آن ، توانایی ها و دقت او را تحسین کردند . او چنان پایبند جبهه و جنگ بود که بعد از گذشت سه ماه از آخرین حضورش در کنار خانواده ،به دیدار همسرش که به تازگی با او ازدواج کرده بود ، نرفت و در جواب همرزم و داماد خانواده که از او می خواهد به مرخصی برود، فقط گفت : سلام مرا برسانید . ناصر در طول حضور در جبهه عادت خاصی را در خود پرورانده بود ؛ عادتی که توجه دیگران را به طرف او معطوف کرده بود . در جایی که دیگران زمین را می کندند تا در آن جانشان را از خطر محفوظ دارند او هم زمین را می کند و قبری برای خود تهیه می کرد و هر شب در آن می خوابید تا شهادت را زود تر ملاقات کند و به دیدار خدابرود . قابلیتهای شهبازی در امور رزمی در حدی بود که سبب بروز اختلاف بین دو لشکر سپاه پاسداران انقلاب گردید . از یک طرف لشکر عاشورا می خواست که او را در واحد های عملیاتی تحت نظارت خود به کار گیرد و در طرف مقابل لشکر علی بن ابیطالب (ع) از ترخیص ا و خود داری می کرد . اوقول می دهد بعد از عملیات کربلای 4 به لشکر عاشورا خواهد پیوست . اما عملیات کربلای 4 آخرین عملیاتی بود که ناصر شهبازی در آن شرکت می کرد . در این عملیات شهبازی در جزیره بوارین در 3 دی 1365 مورد اصابت ترکش گلوله خمپاره قرار گرفت و از ناحیه سر به شدت مجروح شد .همرزمان شهبازی تصمیم می گیرند او را به عقب منتقل نمایند اما عقب نشینی فوری و اجباری نیروها این فرصت را از آنها گرفت و او لحظاتی پس از اصابت ترکش به شهادت رسید . جنازه این شهید پس از انتقال به زادگاهش ، در گلستان شهدای زنجان به خاک سپرده شد .


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.