ارزیابی درگاه های جامعه شناسان درباری جهانی شدن
 
چکیده:
زیمل به این ترتیب نظر نیچه را نسبی ارزیابی می کند. او می گوید نیچه تا حدودی به طور تعبدی فقط یک چهارچوب تحلیل را برگزیده است و مدعی است که این چهارچوب یگانه چهارچوب مناسب است. از طرف دیگر زیمل به این نکته اشاره میکند که شیوه تفکر نیچه بازتاب تحولات تجربی است

تعداد کلمات: 1002 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5  دقیقه
 
نویسنده: رونالد رابرتسون ، ترجمه: کمال پولادی

در آثار زیمل و دورکهایم به مقوله بشریت توجه بسیاری شده است که تا حدودی خطوط وضعیت جهانی را ترسیم می کند.
زیمل در اشاره به نظر کانت در باره پیشانگاره های انسان و طرفداری نیچه از عمل خود آیین انسانی در برابر عمل مقید به قیدهای فرهنگی، دینی یا ملی به دو وجه مرتبط از مسئله بشری می پردازد. زیمل در اصلاح نظر نیچه به یادآوری این نکته می پردازد که نظر کردن به تجارب انسان در چهارچوب کلیتی به نام «بشریت» تنها یکی از اشکال چهارگانه درک و تحلیل وضعیت انسان است. سه شکل دیگر عبارتند از فرهنگ، جامعه و فرد. به نظر زیمل نیچه فقط یکی از طرق نگاه کردن به تجارب انسانی را اختیار کرده است. نظر کردن به تجارب انسان، مثلا در قالب جامعه، نیز به همین اندازه مهم است.

زیمل به این ترتیب نظر نیچه را نسبی ارزیابی می کند. او می گوید نیچه تا حدودی به طور تعبدی فقط یک چهارچوب تحلیل را برگزیده است و مدعی است که این چهارچوب یگانه چهارچوب مناسب است. از طرف دیگر زیمل به این نکته اشاره میکند که شیوه تفکر نیچه بازتاب تحولات تجربی است (1986 ,Simmel). نکته اخیر حکایت از این گرایش زیمل دارد که نمی خواهد منحصرا بر مقوله های تحلیلی تجارب بشر به طور فی نفسه تکیه کند، بلکه علاوه بر این می خواهد متوجه شرایطی شود که در قلمروی تجارب بیرونی به نگاه یکجانبه به مسائل می انجامد. این رهیافت را زیمل در مورد مارکس نیز به کار می برد (1978 ,Simmel).

زیمل استدلال می کرد که آنچه نیچه آن را «ارزش وجودی انسان» می خواند عمیقا با ارزشهای اجتماعی متفاوت است، چرا که ارزشهای اجتماعی در درجه اول متکی به تعلقات افراد است، حال آنکه ارزشهای انسانی متضمن وجود بلافصل انسان» است. زیمل به پیروی از نیچه تأکید می کرد که «آنچه مرحله تکامل نوع انسان را مشخص می کند، کیفیت وجودی شخصیت انسان است.» پس تنها در مفهوم کمی نیست که بشریت بزرگ تر از جامعه است.

   بیشتر بخوانید :    هویت ملی و جهانی شدن

بشریت تنها جمع عددی جوامع نیست: بشریت ترکیبی کاملا متفاوت از همان عناصری است که در سایر صور ترکیبی جوامع را می سازد جامعه مستلزم آن است که فرد خود را از بشریت در وجه کلی جدا کند، اما او را باز می دارد از اینکه خود را از جامعه در وجه کلی جدا کند... تضادی که در دوره های اخیر خود را در برابر گروه سیاسی و خانواده قرار داده است، سرانجام به نیاز انتراعی آزادی فردی تصعید پیدا کرده است. این همان موضوع گلایه های معمول... در باره تقابل فرد و جامعه است (634 :1950 ,Simmel).
نتیجه درازمدت فرایند تفرد جذب آن چیزی از جانب فرد است که می توان آن را اجتماعی شدن جوهری انسان نامید. در این جا در واقع افراد به شیوهای کثرت گرایانه حامل اجتماعی بودن ژرف» می شوند. این نظر مسلمة یادآور تفکر اگوست کنت است از این جهت که اگوست کنت هنگامی که کوشید برنامه ای برای نهادینه کردن تجلیل از جامعه درست کند، نام «مذهب بشریه» را برای آن برگزید. ظاهرا در سنت جامعه شناسی فرانسوی در آغاز رشدش گرایشی وجود داشت که آنچه را که در جوهر خود اجتماعی است، با مفهوم انسانیت یکسان بگیرد.
دورکهایم از زاویه ای متفاوت به همین مسئله پرداخته است. تفاوت دیدگاه دورکهایم با دیدگاه زیمل در این جاست که دورکهایم معتقد است که فرد در شرایط متکاملش موجودی اجتماعی است در حالی که بنا به دیدگاه زیمل، فرد همواره سرشتی فراجتماعی دارد. دورکهایم میگفت که دیری نخواهد گذشت که ما به عنوان فرد در چیزی جز بشریت اشتراک نخواهیم داشت. در واقع ظاهرة دورکهایم چنین می اندیشد که فرایند تفرد با روند کلی رشد جوامع مدرن ارتباط مستقیم دارد (نظری که به روشنی به مهاجرت ها و به آنچه که بالیبار (1991) به درستی «فضای جهانی» می خواند بی اعتناست). نتیجه درازمدت فرایند تفرد جذب آن چیزی از جانب فرد است که می توان آن را اجتماعی شدن جوهری انسان نامید. در این جا در واقع افراد به شیوهای کثرت گرایانه حامل اجتماعی بودن ژرف» می شوند. این نظر مسلمة یادآور تفکر اگوست کنت است از این جهت که اگوست کنت هنگامی که کوشید برنامه ای برای نهادینه کردن تجلیل از جامعه درست کند، نام «مذهب بشریه» را برای آن برگزید. ظاهرا در سنت جامعه شناسی فرانسوی در آغاز رشدش گرایشی وجود داشت که آنچه را که در جوهر خود اجتماعی است، با مفهوم انسانیت یکسان بگیرد. در مقایسه بین اصول گزیده ای که به ترتیب از کانت و دورکهایم گرفته شده است، این نظر به روشنی دیده میشود. کانت میگوید اگرچه فرد انسان کافر باشد، اما بشریت در وجود او مقدس است. در حالی که دورکهایم (34 :1976) میگوید اگر فرد روحانی است «جامعه» فراروحانی است این واقعیت که زیمل و دورکهایم هریک از اصل کانتی برای نقطه نظرهای متفاوتی استفاده می کنند، در بحث ما نکته جالبی است.

جهانی شدن به عنوان یک موضوع ده از جانب دیگر می بینیم که دورکهایم در اشاره به آنچه که «زندگی بین المللی» می خواند، از تعالی جوامع ملی سخن میگوید، چنان که به تلویح بیانگر آن است که در قرن بیستم مقوله ای از مسائل مطرح خواهد شد که به سطوح فراملی و تمدنی، نه جوامع ملی به مفهوم دقیق کلمه، تعلق خواهد داشت (1971 ,Durkheim and Mauss). دورکهایم در جای دیگری می گوید که در دنیای مدرن مقوله های تفکر هر روز بیشتر از پیش خود را از لنگرگاه ملی رها میکنند و به سوی حیات خاص خود به پیش می روند. ما در این قسمت از نوشته های دورکهایم با نگاهی کلی به رابطه خاص گرایی و عام گرایی روبرو می شویم. یکی از وجود مهم این قضیه به رابطه بین نسبی گرایی اخلاقی دورکهایم (اخلاق به مثابه امر مرتبط با جامعه و واقعیات اجتماعی) و انسانگرایی عام گرایانه او مربوط می شود. عام گرایی دورکهایم در واقع نسبی گرایی او را نسبی میکند.
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   جستاری نظری پیرامون جهانی شدن
   جهانی شدن از منظر تهدیدها و فرصت ها
   اقتصادهای پندارینِ جهانی شدن