نگاهی به تاریخ‌نگاری کمبریج  
 
چکیده:
جان بری برای مورخان نمونه ای از تلاش در راه فکر کردن به مضامین فلسفی کارشان بود. در کمبریج دست کم مورخی از نسل بعد کار وی را دنبال کرد؛ مو رخی که در مطالعات فلسفی نسبت به بری آمادگی بسیار بیشتری داشت.
 
تعداد کلمات: 1049 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان

جان بری برای مورخان نمونه ای از تلاش در راه فکر کردن به مضامین فلسفی کارشان بود. در کمبریج دست کم مورخی از نسل بعد کار وی را دنبال کرد؛ مو رخی که در مطالعات فلسفی نسبت به بری آمادگی بسیار بیشتری داشت. اشاره‌ی من به نام مایکل ج. اوکشات عضو کالج کایوس است که کتابی تحت عنوان تجربه و وجوه آن (کمبریج، ۱۹۳۳) منتشر و در آن مسئلهی فلسفی تاریخ را به تفصیل و با مهارت بررسی کرد. مطلب کلی کتاب این است که تجربه عبارت است از یک «کل ملموس که تحلیل آن را به عمل تجربه و آنچه تجربه می شود تقسیم می کند و تجربه آگاهی بی واسطه، جریان محض حسیات و احساسات ( آنگونه که برای براذلی هست) نیست، بلکه همواره فکر، داوری و تأکید بر حقیقت هم هست. هیچ ادراک حسی نیست که فکر هم نباشد، هیچ شهودی نیست که داوری هم نباشد، هیچ خواستی نیست که شناخت هم نباشد. این تمایزات، مانند تمایز میان ذهن (سوژه) و شیء ( أبژه)، به هیچ وجه خودسرانه و غیر واقعی نیستند؛ آنها نشان دهنده ی تقطیع نادرست خود تجربه نیستند، عناصر جدایی ناپذیر آن هستند؛ اما آنها تمایزات هستند، نه تقسیمات و بالاتر از همه تمایزات درون تجربه هستند، نه تمایزات بین عناصر تجربه و چیزی بیگانه با آن. بنابراین، فکر به این عنوان، بر خلاف نظر براذلی، ابطال تجربه ای نیست که از هم پاشیدگی بی واسطگی آن را در بر می گیرد؛ فکر خود تجربه است و فکر به عنوان «تجربه ی بدون رادع و مانع، بدون فرض یا شرط، بدون حد یا فصل»، فلسفه است.

در این جا معضل برادلی فراتر برده می شود. برای این که مفهوم تجربه دیگر بی واسطه نیست، بلکه حاوی میانجیگری یا فکر در درون خویش است، امر واقع دیگر به آن که «میداند» ولی نمی تواند دانسته شود («میداند»، برای این که دانش در آنجا که داننده هرگز نتواند بگوید «میدانم»، اصلا دانش نیست) و آن که «دانسته» می شود اما نمی تواند بداند، تقسیم نشده است. حق ذهن به دانستنی خویش بار دیگر برقرار شده است.

   بیشتر بخوانید:  اسطوره و تاریخ یزدان‌سالار

حال این پرسش پیش می آید: فرق میان صورت های مختلف فکر، چون تاریخ و علم، چیست؟ در هر یک از آنها تلاش می شود تا واقعیت (یعنی تجربه) از دیدگاهی خاص، بر حسب مقولهای خاص، به تصور درآید. تاریخ طریق مفهوم ساختن عالم است به صورت گذشته و صفت ممیز آن تلاش برای سازمان دادن کل عالم تجربه در قالب حوادث گذشته است. علم طریق مفهوم ساختن عالم است به صورت کمیت: صفت ممیز آن تلاش برای سازمان دادن عالم تجربه است به سان یک دستگاه مقیاسات. این گونه تلاش ها با تلاش فلسفه تفاوت اساسی دارد، زیرا در فلسفه این گونه فرض های اولی و غیر قابل نقض وجود ندارد. اگر جویای فرمولی موازی شویم که بر فلسفه هم صدق کند و بپرسیم «پس فلسفه بر حسب چه می خواهد عالم تجربه را مفهوم سازد؟»، پاسخی برای این پرسش وجود ندارد. فلسفه تلاش میکند تا واقعیت را مفهوم کند، اما نه به طریقی خاص، بلکه فقط می خواهد آن را مفهوم کند.
جان بری برای مورخان نمونه ای از تلاش در راه فکر کردن به مضامین فلسفی کارشان بود. در کمبریج دست کم مورخی از نسل بعد کار وی را دنبال کرد؛ مو رخی که در مطالعات فلسفی نسبت به بری آمادگی بسیار بیشتری داشت. اشاره‌ی من به نام مایکل ج. اوکشات عضو کالج کایوس است که کتابی تحت عنوان تجربه و وجوه آن (کمبریج، ۱۹۳۳) منتشر و در آن مسئلهی فلسفی تاریخ را به تفصیل و با مهارت بررسی کرد. مطلب کلی کتاب این است که تجربه عبارت است از یک «کل ملموس که تحلیل آن را به عمل تجربه و آنچه تجربه می شود تقسیم می کند و تجربه آگاهی بی واسطه، جریان محض حسیات و احساسات ( آنگونه که برای براذلی هست) نیست، بلکه همواره فکر، داوری و تأکید بر حقیقت هم هست.
اوکات این اندیشه را چنین بیان می کند که در حالی که فلسفه خود تجربه است، تاریخ و علم و امثال آنها «وجوه» تجربه اند. تجربه با متوقف کردن آن در نقطه ای معین و آنگاه با استفاده از نقطه ی توقف به عنوان فرض یا مقوله ای ثابت یا ساختن «عالم اندیشه ها » بر حسب آن فرض، تعدیل می یابد» ( البته، این مفهوم از کارت و اسپینوزا گرفته شده است. چنین عالم اندیشه هایی عنصر تشکیل دهنده ی خود تجربه نیست. به عبارت دیگر، راسته ای از رود آن نیست، بلکه آبگیر و بی راههای از جریان نامحدود آن است. اما «عالم اندیشه های محض» هم نیست. نه فقط فی نفسه منسجم است، بلکه طریقهای برای بازنمایی تجربه به سان یک کل است. حیطهای جدا از تجربه نیست که در آن نوعی خاص از چیزها به طریقی خاص دانسته شده باشند، بلکه عالم است، آن سان که از آن نقطهی ثابت در تجربه دیده می شود و بنابراین به تبع آن شرط، درست دیده می شود.

پس، تاریخ تجربه ای است به طور کل، که به عنوان نظام حوادث گذشته مفهوم شده است. او کشات از این دیدگاه، شرح درخشان و نافذی را از هدفهای فکر تاریخی و مشخصات موضوع آن بسط می دهد. او نخست نشان می دهد که تاریخ یک کل یا یک عالم است. از حوادث پراکنده تشکیل نشده است. همین امر او را در حمله ای پر توان و پیروزمند به نظریه ی اثبات گرایانه ی تاریخ به عنوان یک سلسله حوادث بیرونی نسبت به یکدیگر که باید هر یک را به تنهایی و جدا از دیگران درک کرد ( اگر واقعا بتوان از این طریق چیزی را درک کرد)، درگیر کرد. او از بحث خود نتیجه گرفت ( اثر پیش گفته، ص ۹۲) که «زنجیرهای تاریخی یک لولوست». تاریخ یک زنجیره نیست، بلکه یک عالم است؛ یعنی بخش های گوناگون آن به یکدیگر متکی اند، یکدیگر را نقد میکنند، یکدیگر را قابل فهم می سازند. بعد نشان می دهد که این نه تنها یک عالم است، بلکه عالمی از اندیشه هاست. عالمی از حوادث عینی نیست که مورخ به طرزی از گذشته بیرون میکشد و آن را موضوع شناخت فعلی می سازد. عالم اندیشه های مورخ است. «تمایز میان تاریخ آن طور که اتفاق افتاده (سیر حوادث و تاریخ آن طور که فکر می شود، تمایز بین خود تاریخ و تاریخ صرفا تجربه شده، باید بر قرار باشد. چنان تمایزی نه فقط نادرست، بلکه بی معنی هم است». (ص ۹۳) کار مورخ هنگامی که گمان می کند دارد حوادث گذشته را صرفا همان طور که اتفاق افتاده اند می شناسد، در واقع این است که آگاهی کنونی خود را سازمان می دهد که می توانیم نظیر آن را هنگام تأمل در عدم امکان جدا کردن «آنچه بر سر ما آمده است» از «تعبیر مان از آن» حس کنیم. (ص ۹۴) این به آن معنا نیست که آن عالم اندیشه های محض است. اندیشه های محض مجردات هستند که در هیچ جای تجربه یافت نمی شوند. ایده های مورخ مانند همه ی ایده های واقعی، ایده های انتقادی، ایده‌های حقیقی و اندیشه هایند.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  مفهوم یونانی تاریخ
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی
  تاریخ نگاری سومریان