تکامل‌گرایی برگسون
چکیده:
تحلیل برگسون از آگاهی، کمک ارزشمندی به نظریه ی تاریخ می کند، اگر چه او آن را به این طریق به کار نمی برد. عنصر جوهری در هر نظریه ای از این قبیل باید مفهوم حیات ذهنی باشد، به شکل روندی که در آن گذشته ی بالفعل در حال زندگی کند، نه آن که نسبت به حال مانند یک منظرهی صرف باشد.

تعداد کلمات: 1002 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان

خصوصیت جوهر سازنده ی ذهن برگسون با این واقعیت آشکار می شود که نخستین کتاب او بر جنبه ی مثبت مضمون دوگانه ای که من به عنوان شاخص فکر فرانسوی نوین وصف کرده ام، تأکید می ورزد. رساله دربارهی داده های بی واسطهی شعور (که ترجمه ی انگلیسی آن در ۱۹۱۳ تحت عنوان زمان و ارادهی آزاد انتشار یافت) شاخص های حیات ذهنی ما را آنگونه که در تجربه ی عملی ما حضور دارند، به نمایش می گذارد. این حیات توالی حالات ذهنی، ولی توالی به معنای بسیار خاص کلمه، است. یک حالت به دنبال حالت دیگر نمی آید، زیرا وجود یکی به هنگام شروع دیگری متوقف نمی شود؛ آنها در هم نفوذ می کنند، گذشته به زندگی در حال ادامه می دهد، با آن جوش خورده است و حضور به این معناست که کیفیت خاصی را که از این واقعیت جوش خوردن اخذ شده است، بر آن وارد می آورد. مثلا، در گوش دادن به یک نغمه، ما نتهای متفاوت را جدا از هم تجربه می کنیم؛ طریقه ای که ما هر انت را می شنویم (حالتی از ذهن که شنیدن آن نت است)، تحت تأثیر طریقهای که ما آخرین نت و، در واقع، تمام نت های قبلی را شنیده ایم قرار دارد. به این ترتیب، کل تجربه ی شنیدن نغمه، سلسلهی پیشرونده و غیر قابل برگشتی از تجارب است که در یکدیگر ادغام شده اند و بنابراین آن نغمه تجارب متعدد نیست، بلکه یک تجربه است، که به طریق خاص سازمان یافته است. طریقی که در آن سازمان یافته زمان است، و زمان در واقع یعنی همین: هزارتویی از بخشهای مختلف، که برخلاف مکان، در هم نفوذ می کنند، حال گذشته را در بر می گیرد. این سازمان زمانی خاص شعور و پایهی آزادی است، زیرا، به سبب آن که حال در خود حاوی گذشته است، گذشته حال را به سان چیزهای خارجی نسبت به خود تعیین نمی کند، گذشته علتی نیست که حال معلول آن باشد. حال فعالیت آزاد و زنده ای است که گذشته ی خود را با فعل خود در بر می گیرد و نگاه می دارد.

   بیشتر بخوانید:  سرشت تاریخ‌نگاری یونانی ـ رومی

تا این جا تحلیل برگسون از آگاهی، کمک ارزشمندی به نظریه ی تاریخ می کند، اگر چه او آن را به این طریق به کار نمی برد. عنصر جوهری در هر نظریه ای از این قبیل باید مفهوم حیات ذهنی باشد، به شکل روندی که در آن گذشته ی بالفعل در حال زندگی کند، نه آن که نسبت به حال مانند یک منظرهی صرف باشد. اما فرایندی که برگسون شرح می دهد، با این که ذهنی است، فرایندی عقلانی نیست. توالی افکار نیست، توالی صرف احساسات و انفعالات بی واسطه است. این احساسات و انفعالات معرفت نیستند؛ اطلاع ما از آنها ذهنی محض است، نه مادی. در تجربه کردن آنها ما به دانستن هیچ چیزی که از تجربه مستقل باشد، نایل نمی آییم. برای کسب دانش ما باید به بیرون خودمان بنگریم و هنگامی که چنین میکنیم خود را ناظر بر عالمی از اشیا می یابیم که در مکان از هم جدا شده اند، نه این که حتی از لحاظ زمانی در یکدیگر نفوذ کرده باشند، زیرا زمانی که آنها در آن تحول می یابند با زمان شعور درونی که در هم نفوذ می کند کاملا فرق دارد؛ زمانی ساعتی جهان خارج است، زمان مکانی سازی شده است که در آن زمان های مختلف درست مانند قطعات مکان یکدیگر را کنار می زنند. به این سان، علمی که معرفت ما از این جهان خارجی به شمار می آید (کار قومی تعقل)، با تجربه ی درونی ما تضاد کامل پیدا میکند. قوهی تعقل قوه ای است که چیزها را به بسته های جداگانه و قائم به ذات برش می دهد. چرا ما باید قوه ای داشته باشیم که کاری چنین عجیب انجام دهد؟ جوابی که بوگسون می دهد این است که برای عمل کردن به آن نیاز داریم. به این ترتیب، علم طبیعی طریق دانستنی عالم واقعی نیست، ارزش آن در مفید بودن آن است نه حقیقت آن؛ با فکر علمی ما طبیعت را نمی شناسیم، شقه اش میکنیم تا آقای آن بشویم.
 کل تجربه ی شنیدن نغمه، سلسلهی پیشرونده و غیر قابل برگشتی از تجارب است که در یکدیگر ادغام شده اند و بنابراین آن نغمه تجارب متعدد نیست، بلکه یک تجربه است، که به طریق خاص سازمان یافته است. طریقی که در آن سازمان یافته زمان است، و زمان در واقع یعنی همین: هزارتویی از بخشهای مختلف، که برخلاف مکان، در هم نفوذ می کنند، حال گذشته را در بر می گیرد. این سازمان زمانی خاص شعور و پایهی آزادی است، زیرا، به سبب آن که حال در خود حاوی گذشته است، گذشته حال را به سان چیزهای خارجی نسبت به خود تعیین نمی کند، گذشته علتی نیست که حال معلول آن باشد. حال فعالیت آزاد و زنده ای است که گذشته ی خود را با فعل خود در بر می گیرد و نگاه می دارد.
بوگسون در سراسر کارهای بعدی خود هیچگاه از این ثنویت اصیل فراتر نمی رود، اگرچه این ثنویت دائما صورتهای تازه به خود می گیرد. حیات شعور همیشه نزد او حیات تجربه ی بی واسطه، عاری از هرگونه فکر، هرگونه تأمل، هرگونه عقلانیت باقی می ماند. شعور آن فقط شهود حالات خودش است. در نتیجه ی فرایند آن، با این که از این لحاظ که گذشته اش را در حالش حفظ می کند به فرایند تاریخی شبیه است، از فرایند تاریخی اصیل بسیار کم دارد، زیرا گذشته ای که در حال حفظ شده است گذشته ی شناخته شده نیست؛ فقط گذشته ای است که بازتابهایش در حال بی واسطه تجربه می شود، همان طور که خود حال بی واسطه تجربه می شود. این بازتاب ها سرانجام از بین می روند و هنگامی که چنین شدند، نمی توان آنها را احیا کرد؛ به این سبب که دیگر بی واسطه تجربه نمی شوند و طور دیگری نمی توان آنها را تجربه کرد و از این رو هیچ تاریخی نمی توان داشت، زیرا تاریخ حظ نفس بی واسطه نیست، بازنگری است، تأمل است، تفکر است. کار هوشمندانه ای است که مقصود از آن تفکر حیات ذهن به جای بهره وری صرف از آن است. ولی بر طبق فلسفهی برگسون این امر ناممکن است. آنچه درونی است، فقط می تواند مورد بهره برداری قرار گیرد، نه مورد تفکر. آنچه مورد تفکر قرار میگیرد همیشه بیرونی است و بیرونی همیشه غیر واقعی است، آن است که برای مقاصد فعل ساخته شده است.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  تاریخ‌نگاری رومی
  تاریخ‌نگاری رومی و پولوبیوس
  تاریخ‌نگاری هلنیستیکی