چگونه به دوران طلایی شعر برگردیم؟
از زمانی که انسان احساس را در خود کشف کرد، از وقتی که انسان دانست چیزی غیر از عقل و منطق نمی تواند بر او حکم کند و در او تاثیر بگذارد، از وقتی که بشر دانست که می تواند با احساس خود هر اتفاق غیر ممکنی را ممکن کند، شعر به وجود آمد.
شعر یک نگهبان ادبی
شعر یک نگهبان ادبی
فارغ از این که شعر یک زبان احساس و زبانی مشترک بین تمام انسان ها است، یک نگهبان مهم ادبی نیز محسوب می شود. یکی از ویژگی ها و شاید جالب ترین محدودیت های شعر، کوتاهی و موجزی آن است. در حقیقت بین دو شعر یکسان که سخنی برابر می زنند، آن شعری بالاتر است که کوتاه تر باشد. حال این محدودیت که در دید اول برای شاعر و نگارنده، یک عذاب و شاید یک عیب بزرگ محسوب می شود باعث شده است که خلاقیت ها در نگارش به اوج خود برسد. برای درک این موضوع کافی است یک تمرین ساده را انجام دهید. یک جمله خبری را در نظر بگیرید و سعی کنید آن را در تعداد محدود کلمات جای دهید. با این تمرین متوجه خواهید شد که ناخودآگاه تغییراتی در دستور زبان معیار خواهید داد و این تغییرات در حقیقت همان خلاقیت در زبان می باشد. این خلاقیت در شعر به اوج خود رسید و باعث ایجاد انواع صنایع ادبی شده است. دقیقا سخن اینجاست که هرچه این خلاقیت ها و این صنایع ادبی گسترش پیدا کند، ادبیاتی که شعر به آن زبان سروده شده است، گسترش پیدا می کند. اگر زبانی روی به انحطاط گذاشته باشد و یا در حال نابودی یا تغییر باشد، باید علت را در شعر و شاعری که آن را می سراید پیدا کرد. در حقیقت، می گویند زمانی یک زبان می میرد که آخرین شاعر آن زبان بمیرد. شعر برعکس تمام لطافت و ظرافتی که در خود دارد، به نوعی بار اصلی ادبیات را بر دوش خود می کشد. شعر به هر نحوی که سروده شود، در هر قالبی که باشد، احساس را در آن زبان بیان می کند. این بیان احساس به هر نحوی که باشد، در کنار موجزی و صنایع ادبی شعر، معجزه ای بزرگ در دنیای ادبیات محسوب می شود. معجزه ای که فرق نمی کند در کدام نوع شعر و در کجای جهان باشد. در هر شعری، چون شعر فارسی یا شعر ترکی و حتی فراتر از این ها می توان این معجزه را دید، حس کرد و از آن لذت برد.فراتر از عقل، بالاتر یک درک ساده
فراتر از عقل، بالاتر یک درک ساده
شما وقتی کتاب علمی، منطقی و حتی فلسفی و یا رمان بخوانید، ایده ای چندان متفاوت و دور از انسان دیگری نخواهید داشت. همان چیزی را برداشت می کنید که کم و بیش منظور نویسنده بوده است. این نه چیز چندان خوبی است و نه چیز چندان بد و وحشتناک. حتی برای یک نویسنده، ایده آل ترین حالت ممکن این است که تمام منظور خود را به مخاطبان ارائه دهد؛ اما شعر دقیقا چیزی برعکس این اتفاق را به دنیای ادبیات ارائه داد. شعر از آن جایی که زبان احساس است، با احساس نیز درک می شود؛ اما یک ویژگی اصلی احساسات انسانی این است که متغیر است و این تغیر می توان تلورانس بالایی داشته باشد. پس یک بیت شعر بر اساس یک احساس نگارش شده، بر اساس یک نوع حس نیز برداشت می شود، علاوه بر این که احساس های مخاطبان، با یکدیگر متفاوت می باشد و درک از آن شعر کاملا با یک دیگر فرق می کند، این احتمال نیز وجود دارد که درک خود مخاطب در خوانش های مختلف و در زمان های مختلف نیز فرق کند. این چیزی است که شاعر به خوبی آن را می داند و آن را درک می کند. از این رو خود را در تکلف فهماندن سخنان خود نمی گذارد. این مختص تنها شعر فارسی و یا عربی و... نیست. در بهترین اشعار کوتاه جهان و حتی دیگر انواع شعرها این یک ویژگی مشترک محسوب می شود؛ اما هیچگاه یک نکته اساسی را یادتان نرود. شعری که خوانده نشود، شاعری هم نخواهد داشت. همین است که در دوران مشروطه و بعد از آن شاعرانی به قدرت میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، شهریار و ... ظهور می کنند؛ زیرا جامعه آن دوران مشتاق و پذیرای آن ها بود. اگر امروز کمی دچار فقدان شعر و شاعری شده ایم، باید بیشتر به خود نگاه کنیم تا این که منتظر ظهور یک شاعر باشیم. هیچ بهانه ای نیز بر این مسیر وجود ندارد چرا که در فضای مجازی وب سایتهایی همچون سایت کتابچین وجود دارد تا کمی بر مسیر ادبیات و شعر برگردیم و از لطافت و احساس و نرمی آن لذت ببریم و احساس فراموش شده خود را از نهان خانه دل بیرون بکشیم و آن را در جریان زندگی خود قرار دهیم. مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}