از زمانی که انسان احساس را در خود کشف کرد، از وقتی که انسان دانست چیزی غیر از عقل و منطق نمی تواند بر او حکم کند و در او تاثیر بگذارد، از وقتی که بشر دانست که می تواند با احساس خود هر اتفاق غیر ممکنی را ممکن کند، شعر به وجود آمد.
موارد بیشتر برای شما
نمی توانیم دقیقا بگوییم که شعر از کی و از کجا شروع شد. نمی دانیم انسان از چه زمانی فهمید که چیزی فراتر از عقل دارد؛ و حتی نمی دانیم که آیا اول دانستیم که عقل داریم بعد احساس و یا برعکس؛ اما چیزی که کاملا مشخص است این است که شعر، زبان احساس است. این سخن به این معنی نیست که شعر عاری از هرگونه منطقی است و در آن نمی توان حرف ها و مفاهیم منطقی پیدا کرد. بلکه برعکس، از آن جهت که شعر آیینه ای احساسی از دنیای اطراف می باشد و دنیای اطراف ناگزیر دنیایی منطقی و پر از قوانین منطقی و عقلی است. در شعر نیز خواسته یا ناخواسته این منطق راه دارد. با این حال هنوز شعر نماد اصلی احساس انسانی محسوب می شود. احساس هایی چون عشق، تنفر، دوست داشتن، غم و ناراحتی و شادی و... احساس هایی که در حالت کلی آن تمامی انسان ها به نوعی آن ها را درک کرده اند. گرچه شاید نتوانند آن را بیان کنند. از این رو به راحتی می توانیم بگوییم که شعر، یک زبان جهانی و مشترک بین تمام انسان ها می باشد. چرا که بیان کننده احساس است و این احساس چیزی است که تمام انسان ها آن را درک کرده اند. شاید تصور کنید که ممکن است تفاوت زبانی بین شعرهای ملت های مختلف، این یکی بودن زبان شعر را زیر سوال ببرد. گرچه باید قبول کرد که ترجمه پرده ای از عقل، میان احساس شاعر و مخاطب ایجاد می کند؛ اما زبان احساس آنقدر قوی است که این پرده جز تاثیر بر زیبایی های ادبی، کار دیگری نتواند بکند.
شعر یک نگهبان ادبی
شعر یک نگهبان ادبی
فارغ از این که شعر یک زبان احساس و زبانی مشترک بین تمام انسان ها است، یک نگهبان مهم ادبی نیز محسوب می شود. یکی از ویژگی ها و شاید جالب ترین محدودیت های شعر، کوتاهی و موجزی آن است. در حقیقت بین دو شعر یکسان که سخنی برابر می زنند، آن شعری بالاتر است که کوتاه تر باشد. حال این محدودیت که در دید اول برای شاعر و نگارنده، یک عذاب و شاید یک عیب بزرگ محسوب می شود باعث شده است که خلاقیت ها در نگارش به اوج خود برسد. برای درک این موضوع کافی است یک تمرین ساده را انجام دهید. یک جمله خبری را در نظر بگیرید و سعی کنید آن را در تعداد محدود کلمات جای دهید. با این تمرین متوجه خواهید شد که ناخودآگاه تغییراتی در دستور زبان معیار خواهید داد و این تغییرات در حقیقت همان خلاقیت در زبان می باشد. این خلاقیت در شعر به اوج خود رسید و باعث ایجاد انواع صنایع ادبی شده است. دقیقا سخن اینجاست که هرچه این خلاقیت ها و این صنایع ادبی گسترش پیدا کند، ادبیاتی که شعر به آن زبان سروده شده است، گسترش پیدا می کند. اگر زبانی روی به انحطاط گذاشته باشد و یا در حال نابودی یا تغییر باشد، باید علت را در شعر و شاعری که آن را می سراید پیدا کرد. در حقیقت، می گویند زمانی یک زبان می میرد که آخرین شاعر آن زبان بمیرد. شعر برعکس تمام لطافت و ظرافتی که در خود دارد، به نوعی بار اصلی ادبیات را بر دوش خود می کشد. شعر به هر نحوی که سروده شود، در هر قالبی که باشد، احساس را در آن زبان بیان می کند. این بیان احساس به هر نحوی که باشد، در کنار موجزی و صنایع ادبی شعر، معجزه ای بزرگ در دنیای ادبیات محسوب می شود. معجزه ای که فرق نمی کند در کدام نوع شعر و در کجای جهان باشد. در هر شعری، چون شعر فارسی یا شعر ترکی و حتی فراتر از این ها می توان این معجزه را دید، حس کرد و از آن لذت برد.
فراتر از عقل، بالاتر یک درک ساده
فراتر از عقل، بالاتر یک درک ساده
شما وقتی کتاب علمی، منطقی و حتی فلسفی و یا رمان بخوانید، ایده ای چندان متفاوت و دور از انسان دیگری نخواهید داشت. همان چیزی را برداشت می کنید که کم و بیش منظور نویسنده بوده است. این نه چیز چندان خوبی است و نه چیز چندان بد و وحشتناک. حتی برای یک نویسنده، ایده آل ترین حالت ممکن این است که تمام منظور خود را به مخاطبان ارائه دهد؛ اما شعر دقیقا چیزی برعکس این اتفاق را به دنیای ادبیات ارائه داد. شعر از آن جایی که زبان احساس است، با احساس نیز درک می شود؛ اما یک ویژگی اصلی احساسات انسانی این است که متغیر است و این تغیر می توان تلورانس بالایی داشته باشد. پس یک بیت شعر بر اساس یک احساس نگارش شده، بر اساس یک نوع حس نیز برداشت می شود، علاوه بر این که احساس های مخاطبان، با یکدیگر متفاوت می باشد و درک از آن شعر کاملا با یک دیگر فرق می کند، این احتمال نیز وجود دارد که درک خود مخاطب در خوانش های مختلف و در زمان های مختلف نیز فرق کند. این چیزی است که شاعر به خوبی آن را می داند و آن را درک می کند. از این رو خود را در تکلف فهماندن سخنان خود نمی گذارد. این مختص تنها شعر فارسی و یا عربی و... نیست. در بهترین اشعار کوتاه جهان و حتی دیگر انواع شعرها این یک ویژگی مشترک محسوب می شود؛ اما هیچگاه یک نکته اساسی را یادتان نرود. شعری که خوانده نشود، شاعری هم نخواهد داشت. همین است که در دوران مشروطه و بعد از آن شاعرانی به قدرت میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، شهریار و ... ظهور می کنند؛ زیرا جامعه آن دوران مشتاق و پذیرای آن ها بود. اگر امروز کمی دچار فقدان شعر و شاعری شده ایم، باید بیشتر به خود نگاه کنیم تا این که منتظر ظهور یک شاعر باشیم. هیچ بهانه ای نیز بر این مسیر وجود ندارد چرا که در فضای مجازی وب سایتهایی همچون سایت کتابچین وجود دارد تا کمی بر مسیر ادبیات و شعر برگردیم و از لطافت و احساس و نرمی آن لذت ببریم و احساس فراموش شده خود را از نهان خانه دل بیرون بکشیم و آن را در جریان زندگی خود قرار دهیم.