ضرب المثل ، آيينه فرهنگ ملتها
نويسنده:
منبع:
منبع:
ضرب المثل ها و اصطلاحات رايج در ميان هر ملت يکي از عناصر مهم زبان و ادبيات آن مردم به شمار مي رود. در کتاب کاوشي در امثال فارسي آمده است که ضرب المثل ، جمله کوتاه به نظم يا به نثر گاهي دربردارنده پند و دستور اخلاقي و اجتماعي بزرگي است که با وجود کوتاهي لفظ و سادگي و رواني ، شنونده را در افکار عميق فرو مي برد و آن جمله را از گوش به اعماق قلب خود مي فرستد و انفعالات و هيجاني در نفس او به وجود مي آورد.
در لغتنامه دهخدا آمده: «ضرب المثل عبارت است از ذکر چيزي که ظاهر شود اثر آن در غير آن چيز».
ضرب المثل ها افکار و پند و اندرزهاي بزرگ را در جملات کوتاه و به ياد ماندني بيان مي کنند، بنابراين انسان ها مي توانند با به خاطر سپردن و به کار بردن عملي نصايح موجود در ضرب المثل ها، راه خود را در زندگي عادي به طرف صلاح هموار کنند.
مثلا:
تن آدمي شريف است به جان آدميت / نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدي) عالم بودن آسان است ، آدم بودن سخت است. (قرقيزي)
مشترک:
آدم به کيسه اش نگاه مي کند.
به اندازه دماغ خودت عطسه کن. (قرقيزي)
مطابق لباست پاها را دراز کن. (روسي)
ضرب المثل ها آيينه انديشه ها و تجربيات گذشتگان است و دانش ها و حکمت هاي آنها را به ما منتقل مي کند.
در پرتوي وصاياي خردمندانه اجدادمان که در حکمت هاي شفاهي بيان شده اند و داراي تاريخ و سابقه طولاني هستند مردم قرقيزي توانستند معنويات خود را حفظ کنند. تمدن معنوي قرقيزها که زندگي کوچ نشيني داشتند براي اخلاق به منزله گنجينه حکمت و مباني اخلاقي است ، چون بسياري از روايات ، افسانه ها و ضرب المثل ها به صورت شرح حال فلسفه و بيان نامه اخلاقي مردم قرقيزي جلوه مي کنند.
مثلا:
آنچه در آيينه جوان بيند، پير در خشت خام آن بيند.
اگر به پدر و مادر احترام بگذاري از بچه هاي خود خوبي ها را خواهي ديد. (قرقيزي)
هر ضرب المثل را مي توان به عنوان مرواريدي واقعي که از اعماق ذهنيت ملي به دست آمده است تلقي کرد. بيشتر مضمون فقط يک ضرب المثل را مي توان با داستان مربوط به يک رويداد قابل ملاحظه برابر شمرد.
وقتي که صحبت از شرايط وجود ضرب المثل ها به ميان مي آيد، نبايد حدود معين را برقرار کرد، اما بايد تذکر داد که ضرب المثل ها فقط در موارد معين به کار مي روند.
شاعران قرقيزي غالبا براي معناي اخلاقي ضرب المثل ها جايگاه شايسته اي قائل هستند و مفاهيم آنان را در آثار خود آشکار مي کنند.
نويسندگان بزرگ قرقيزستان از ضرب المثل ها براي روشن کردن دنياي روحي و دروني قهرمانان اصلي ، جهان بيني ، مبارزه و روابط آنها با جامعه و محيط پيرامون استفاده مي کنند.
به اين علت در ضرب المثل ها ما به وضوح عواقب رويدادها که در قلب مردم اثر فراموش نشدني به جا گذاشتند مي بينيم. منبع اساسي شکل گيري ضرب المثل ها خود زندگي است و ضرب المثل ها هميشه در شوون مختلف زندگي اجتماعي موجود بودند.
مثلا به ضرب المثل هاي زير توجه کنيم که مربوطند به زحمت ، حرص ، نيروي وحدت:
يک دست صدا ندارد.
از يک اسب گرد پديد نمي آيد. (قرقيزي)
يک نفر در ميدان سپاهي نيست. (روسي)
آب از دستش نمي چکد. (فارسي)
حتي اگر بخيل را ببري خونش نمي آيد. (قرقيزي)
ببرد گنج هر که رنج برد. (فارسي)
اگر زحمت بکشي ، برکت خواهي داشت. (قرقيزي)
بدون زحمت حتي نمي تواني ماهي را بگيري. (روسي)
غير از اين فرهنگ قرقيزي سرشاز از ضرب المثل ها راجع به وطن ، حيات و مرگ ، عشق ، شغل ، اخلاق ، زندگي خانواده و نابرابري اجتماعي است.
انواع مختلف فولکلور نظير سرودهاي عبرت انگيز، لطايف ملي ، داستان ها، حماسه ها، معماها و افسانه هاي تاريخي در حکم منبع دوم ظهور ضرب المثل ها هستند.
يکي از اهداف اصلي اين کار بررسي خصايص ملي است چون نظرهاي يکسان بر سر بسياري از مسائل منجر به پيدايش تعداد هنگفت ضرب المثل ها مي شود که داراي مفاهيم مشابه هستند.
يک بز گر گله را گرگين مي کند. (فارسي)
يک ذره سرگين ظرف روغن را خراب مي کند. (قرقيزي)
کاري بکن بهر ثواب نه سيخ بسوزد نه کباب. (فارسي)
ارابه نشکند و گاو نرا خته نميرد. (قرقيزي)
هم گرگها سيرند، هم گوسفندها سالمند. (روسي)
: مثلا
در هميشه به يک پاشنه نمي گردد. (پارسي)
همه چيز مي آيد و مي رود. (قرقيزي)
همه چيز روان است و همه چيز تغيير مي کند. (روسي)
انسان جايزالخطاست. (پارسي)
آدمي که هيچ وقت اشتباه نمي کند، وجود ندارد. دريايي نيست که قورباغه نداشته باشد. (قرقيزي)
اشتباه کردن مخصوص هر آدمي است. (روسي)
رابطه زباني و فرهنگي ميان ايران و فارسي زبانان آسياي ميانه از زمان صفويان به علت دشمني ميان شيبانيان سني حاکم بر آسياي ميانه و صفويان شيعه حاکم بر ايران گم و از زمان تاسيس اتحاد جماهير شوروي در سال 1922 به کلي قطع شد.
يکي از خصوصيات مهم ضرب المثل هاي قرقيزي عبارت از آن است که در آنها حيوانات مختلف به کار مي روند و معمولا به صفات مثبت و منفي آدمها تشبيه مي کنند.
اسب در ذهن قرقيزها يکي از پاک ترين و شريف ترين حيوانات محسوب مي شود، چون براي عشاير کوچ نشين اسب نه فقط وسيله ضروري زندگي که معيار ثبات ، نعمت و ثروت تلقي مي شده است.
اسب بالهاي جوانمرد است. (قرقيزي)
کسي که اسب ندارد، پا ندارد.
زماني که صاحب اسب هستي ، سرزمين را ببين ، زماني که پدرت زنده است مردم را بشناس.
ضرب المثل هاي قرقيزي از لحاظ ساختار خود به 2 گروه بزرگ تقسيم مي شود:
1- ضرب المثل هايي که ساختار شعر دارند.
2- ضرب المثل هايي که منثور هستند.
همين تقسيمات ضرب المثل ها از منابع که مربوط به پيدايش آنان است ، برمي آيد. در مواردي که ضرب المثل ها از آثار منظومه سرچشمه مي گيرند آنها شکل سابق خود را به طول کامل حفظ نمي کنند و مطابق ويژگي هاي کاربرد آنان در سخنان منثور، تغيير پيدا مي کنند.ضرب المثل هاي قرقيزي بندرت از نظر ساخت ، واجد جمله هاي پرسشي و عاطفي هستند.
ضرب المثل ها براي ابراز عواطف مختلف استفاده نمي شوند و از شنونده پاسخ مستقيم را نمي طلبند، چون در اصل خود داراي خصلت مونولوگ هستند.
ضرب المثل هاي ساده بيشتر شکل جمله هاي امري مي گيرند چون آنان متضمن پند و نصيحت هستند.
مثلا:
از بخيل دوري کن.
اجزاي جمله در ضرب المثل ها داراي خصوصياتي هستند. مثلا اسامي خاص و ضماير شخصي تقريبا هيچ وقت به عنوان نهاد نمي آيند.
مثلا:
زبان از شمشير تيزتر است.
در ضرب المثل ها، غالبا افعال شخص دوم و سوم زمان (مستقبل) آينده ، وجوه امري و شرطي ، صفت مفعولي به »ca,g« اسم و صفت سوم شخص مفرد حالت فعالي و همچنين کلمات »bar« يعني «هست» و »jok« يعني «نيست» به عنوان گزاره به کار مي روند.
بدين ترتيب مسند وسيله ثمربخشي براي ابراز معناي همگاني ضرب المثل هاست که نه با اجراکننده عمل و نه با شمار و زمان مرتبط نيست.
مثلا:
خوراک زمستان را در تابستان تهيه کن.
عدد و ضمير در ضرب المثل ها به طور محدود نقش صفت را ايفا مي کنند.
در ضرب المثل ها همه اقسام اجزاي جمله ها مشاهده مي شوند. اجزاي جمله ها مي توانند ترتيب دستورمند و نادستورمند داشته باشند.
در صورت ترتيب دستورمند فعل در آخر جمله قراردارد.
ترتيب نادستورمند در ضرب المثل هاي منثور مقيد به اين است که بايد يکي از اجزاي جمله را با ضربه منطقي مشخص کرد. نهاد، گزاره و مفعول غيرصريح مورد ترتيب نادرست مند قرار مي گيرند. نهاد اغلب قبل از فعل قرار دارد و با صداي بلند تلفظ مي شود، يعني با ضربه منطق ، اهميت کلمه تاکيد مي شود.
مثلاآهنگر چيزي درست نمي کند که شکستني نباشد.اقسام جمله هاي جداگانه مختص ضرب المثل هاست. اين جمله ها داراي سخن مخصوص به خود هستند. اول يک کلمه تلفظ مي شود، بعدا توضيح مفهوم اين واژه ارائه مي شود. معمولا پس از اداي کلمه اول بايد مکث کرد و سپس با تکرار همين کلمه ولي درديگر حالات جمله ادامه داد. همين جمله ها از وجود عواطف و بيان موثر فکر برخوردار هستند.
مثلا:
بچه ، کار بچه تعريفي ندارد.
بايد گفت که در زبان قرقيزي ضرب المثل هايي که جمله هاي مرکب هستند به مراتب نسبت به ضرب المثل هايي که از نظر ساختار نحوي جمله هاي ساده هستند بيشتر هستند.
در شکل گيري هنري و ساختاري نحوي ضرب المثل ها قافيه داراي اهميت زيادي است چون خوش آهنگي و تاثير منظوم را افزايش مي دهد، به تاکيد کلمه که از نظر معنا مهم است مساعدت مي کند و در ساخت جمله هاي مرکب شرکت مي کند.
ضرب المثل هاي با خصلت مقابله ، مقدم بر همه از لحاظ ترکيب لغوي متمايز هستند. در هر کدام از عناصر مثل مرکب بيش از دو متضاد به کار مي رود. متضادها در ضرب المثل ها با خصلت مقابله اي مي توانند نقش هر جزئ جمله را ايفا کنند.
مثلا:
عاقل براي مردم تلاش مي کند، احمق براي قوم وخويشان.
تباين در جمله مرکب همپايه همچنين با روشن لغوي دستوري کشف مي شود. بدين ترتيب که در ترکيب ضرب المثل هاي مرکب يک دو متضاد مي توانند حضور داشته باشند که با هم مقايسه مي شوند، اختلاف بين پديده ها از طرف فعل مشخص مي شود. يک کلمه که در اين جمله به صورت مثبت و نهي مي آيد.
مثلا:
نواقص ديگران فورا ديده مي شود، نواقص خود تا دم مرگ ديده نمي شود.
ضرب المثل ها که داراي ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت مقايسه اي است به 2 گروه تقسيم مي شوند:
گروه اول: ضرب المثل از دو جمله مرکب تشکيل مي شود که به واسطه مقابله با هم ارتباط پيدا مي کند.
مثلا:
من مي خواهم از پسر خودم صرف نظر کنم از مرگش مي ترسم ، دل برنگيرم از شايعات مي ترسم.
گروه دوم: ضرب المثل از جمله مرکب و جمله ساده تشکيل مي شود. در واقع چنين ضرب المثل ها در ترکيب خود داري 3 جمله ساده هستند. جملات اول و دوم از نظر معنا نزديک به هم هستند، جمله سوم به کار مقابله مي رود.
مثلا:
از آدم بد اجتناب کن ، از سگ دوري کن ، مردم خودت را دوست داشته باش.
در ضرب المثل هايي که از لحاظ ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت همگوني هستند، درباره پديده ها وقايع و نشانه هاي همنوع سخن مي رود، که به يک مورد مربوط است.
کسي که به دشمن امان داد، با زخم مي ماند و همسرش عزاداراست.
جمله هاي مرکب همپايه که عناصر آن با مفهوم جدايي (ولي ، ليک ، وليکن) به هم مي پيوندد کاربرد محدودي دارند. در اين نوع جمله ها راجع به 2 عمل ابراز عقيده مي شود که يکي از آنان ممکن است تحقق يابد.
مثلا:
طلا را کسي که کشف کرد، مي گيرد يا کسي که اطلاع داشت.
در زبان قرقيزي بندرت ضرب المثل هايي ديده مي شود که از نظر ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت علت باشند.
بيشتر کلمات مربوط به دين و تجارت از کلمات فارسي اخذ شده است. برخي زبان شناسان تعداد آن را بالغ بر 1200 کلمه مي پندارند که به نظر مي رسد بسيار بيشتر از اين تعداد باشد.
بسياري از ضرب المثل هاي فارسي داراي معادل خود نزد ملل آسياي مرکزي هستند و بعضي اوقات اين تشابه ها خصلت تحت اللفظي دارند:
حساب حساب است کاکا برادر.
در سود دوستي وجود ندارد. (قرقيزي)
دشمن دانا به از نادان دوست. (پارسي)
دشمن دانا بهتر از دوست نادان.
دشمن دانا به از دوست نادان.
در هر زبان ميزان زيادي ضرب المثل هست که در ديگر زبانها معادل ندارد و جاي تعجب نيست چون هر ملتي داراي ويژگي فرهنگي و نژادي خاص خود است.
هر ملت از ضرب المثل ها که مربوط به آداب و رسوم ، وقايع تاريخي و اجتماعي است برخوردار است و البته اين مثلها به شکل بارز، ويژگي ملي را ابراز مي کنند و مختص اين مردم است. مثلا آب براي ايراني منبع اصلي حيات محسوب مي شود، احتياج دائمي به آب منجر به پديد آمدن تعداد زيادي ضرب المثل ها در اين زمينه شد.
آب پارسال نان پيرارسال (راجع به فقر)
آب در جگر ندارد.
آبشان از يک جو نمي رود (راجع به دعوا يا اختلاف بين آدمها)
آب و گاوشان يکي است (راجع به دوستي نزديک و استوار)
ضرب المثل «آب دست يزيد افتاده» بر اثر حادثه تاريخي به وجود آمد و در مواردي به کار مي رود که موضوعي حياتي ، در اختيار آدمهاي ناخوشايند است. طبعا همين وضع نمي توانست نزد مردم ديگر پيش بيايد
در لغتنامه دهخدا آمده: «ضرب المثل عبارت است از ذکر چيزي که ظاهر شود اثر آن در غير آن چيز».
ضرب المثل ها افکار و پند و اندرزهاي بزرگ را در جملات کوتاه و به ياد ماندني بيان مي کنند، بنابراين انسان ها مي توانند با به خاطر سپردن و به کار بردن عملي نصايح موجود در ضرب المثل ها، راه خود را در زندگي عادي به طرف صلاح هموار کنند.
مثلا:
تن آدمي شريف است به جان آدميت / نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدي) عالم بودن آسان است ، آدم بودن سخت است. (قرقيزي)
مشترک:
آدم به کيسه اش نگاه مي کند.
به اندازه دماغ خودت عطسه کن. (قرقيزي)
مطابق لباست پاها را دراز کن. (روسي)
ضرب المثل ها آيينه انديشه ها و تجربيات گذشتگان است و دانش ها و حکمت هاي آنها را به ما منتقل مي کند.
در پرتوي وصاياي خردمندانه اجدادمان که در حکمت هاي شفاهي بيان شده اند و داراي تاريخ و سابقه طولاني هستند مردم قرقيزي توانستند معنويات خود را حفظ کنند. تمدن معنوي قرقيزها که زندگي کوچ نشيني داشتند براي اخلاق به منزله گنجينه حکمت و مباني اخلاقي است ، چون بسياري از روايات ، افسانه ها و ضرب المثل ها به صورت شرح حال فلسفه و بيان نامه اخلاقي مردم قرقيزي جلوه مي کنند.
مثلا:
آنچه در آيينه جوان بيند، پير در خشت خام آن بيند.
اگر به پدر و مادر احترام بگذاري از بچه هاي خود خوبي ها را خواهي ديد. (قرقيزي)
هر ضرب المثل را مي توان به عنوان مرواريدي واقعي که از اعماق ذهنيت ملي به دست آمده است تلقي کرد. بيشتر مضمون فقط يک ضرب المثل را مي توان با داستان مربوط به يک رويداد قابل ملاحظه برابر شمرد.
وقتي که صحبت از شرايط وجود ضرب المثل ها به ميان مي آيد، نبايد حدود معين را برقرار کرد، اما بايد تذکر داد که ضرب المثل ها فقط در موارد معين به کار مي روند.
شاعران قرقيزي غالبا براي معناي اخلاقي ضرب المثل ها جايگاه شايسته اي قائل هستند و مفاهيم آنان را در آثار خود آشکار مي کنند.
نويسندگان بزرگ قرقيزستان از ضرب المثل ها براي روشن کردن دنياي روحي و دروني قهرمانان اصلي ، جهان بيني ، مبارزه و روابط آنها با جامعه و محيط پيرامون استفاده مي کنند.
به اين علت در ضرب المثل ها ما به وضوح عواقب رويدادها که در قلب مردم اثر فراموش نشدني به جا گذاشتند مي بينيم. منبع اساسي شکل گيري ضرب المثل ها خود زندگي است و ضرب المثل ها هميشه در شوون مختلف زندگي اجتماعي موجود بودند.
مثلا به ضرب المثل هاي زير توجه کنيم که مربوطند به زحمت ، حرص ، نيروي وحدت:
يک دست صدا ندارد.
از يک اسب گرد پديد نمي آيد. (قرقيزي)
يک نفر در ميدان سپاهي نيست. (روسي)
آب از دستش نمي چکد. (فارسي)
حتي اگر بخيل را ببري خونش نمي آيد. (قرقيزي)
ببرد گنج هر که رنج برد. (فارسي)
اگر زحمت بکشي ، برکت خواهي داشت. (قرقيزي)
بدون زحمت حتي نمي تواني ماهي را بگيري. (روسي)
غير از اين فرهنگ قرقيزي سرشاز از ضرب المثل ها راجع به وطن ، حيات و مرگ ، عشق ، شغل ، اخلاق ، زندگي خانواده و نابرابري اجتماعي است.
انواع مختلف فولکلور نظير سرودهاي عبرت انگيز، لطايف ملي ، داستان ها، حماسه ها، معماها و افسانه هاي تاريخي در حکم منبع دوم ظهور ضرب المثل ها هستند.
يکي از اهداف اصلي اين کار بررسي خصايص ملي است چون نظرهاي يکسان بر سر بسياري از مسائل منجر به پيدايش تعداد هنگفت ضرب المثل ها مي شود که داراي مفاهيم مشابه هستند.
يک بز گر گله را گرگين مي کند. (فارسي)
يک ذره سرگين ظرف روغن را خراب مي کند. (قرقيزي)
کاري بکن بهر ثواب نه سيخ بسوزد نه کباب. (فارسي)
ارابه نشکند و گاو نرا خته نميرد. (قرقيزي)
هم گرگها سيرند، هم گوسفندها سالمند. (روسي)
: مثلا
در هميشه به يک پاشنه نمي گردد. (پارسي)
همه چيز مي آيد و مي رود. (قرقيزي)
همه چيز روان است و همه چيز تغيير مي کند. (روسي)
انسان جايزالخطاست. (پارسي)
آدمي که هيچ وقت اشتباه نمي کند، وجود ندارد. دريايي نيست که قورباغه نداشته باشد. (قرقيزي)
اشتباه کردن مخصوص هر آدمي است. (روسي)
رابطه زباني و فرهنگي ميان ايران و فارسي زبانان آسياي ميانه از زمان صفويان به علت دشمني ميان شيبانيان سني حاکم بر آسياي ميانه و صفويان شيعه حاکم بر ايران گم و از زمان تاسيس اتحاد جماهير شوروي در سال 1922 به کلي قطع شد.
يکي از خصوصيات مهم ضرب المثل هاي قرقيزي عبارت از آن است که در آنها حيوانات مختلف به کار مي روند و معمولا به صفات مثبت و منفي آدمها تشبيه مي کنند.
اسب در ذهن قرقيزها يکي از پاک ترين و شريف ترين حيوانات محسوب مي شود، چون براي عشاير کوچ نشين اسب نه فقط وسيله ضروري زندگي که معيار ثبات ، نعمت و ثروت تلقي مي شده است.
اسب بالهاي جوانمرد است. (قرقيزي)
کسي که اسب ندارد، پا ندارد.
زماني که صاحب اسب هستي ، سرزمين را ببين ، زماني که پدرت زنده است مردم را بشناس.
ضرب المثل هاي قرقيزي از لحاظ ساختار خود به 2 گروه بزرگ تقسيم مي شود:
1- ضرب المثل هايي که ساختار شعر دارند.
2- ضرب المثل هايي که منثور هستند.
همين تقسيمات ضرب المثل ها از منابع که مربوط به پيدايش آنان است ، برمي آيد. در مواردي که ضرب المثل ها از آثار منظومه سرچشمه مي گيرند آنها شکل سابق خود را به طول کامل حفظ نمي کنند و مطابق ويژگي هاي کاربرد آنان در سخنان منثور، تغيير پيدا مي کنند.ضرب المثل هاي قرقيزي بندرت از نظر ساخت ، واجد جمله هاي پرسشي و عاطفي هستند.
ضرب المثل ها براي ابراز عواطف مختلف استفاده نمي شوند و از شنونده پاسخ مستقيم را نمي طلبند، چون در اصل خود داراي خصلت مونولوگ هستند.
ضرب المثل هاي ساده بيشتر شکل جمله هاي امري مي گيرند چون آنان متضمن پند و نصيحت هستند.
مثلا:
از بخيل دوري کن.
اجزاي جمله در ضرب المثل ها داراي خصوصياتي هستند. مثلا اسامي خاص و ضماير شخصي تقريبا هيچ وقت به عنوان نهاد نمي آيند.
مثلا:
زبان از شمشير تيزتر است.
در ضرب المثل ها، غالبا افعال شخص دوم و سوم زمان (مستقبل) آينده ، وجوه امري و شرطي ، صفت مفعولي به »ca,g« اسم و صفت سوم شخص مفرد حالت فعالي و همچنين کلمات »bar« يعني «هست» و »jok« يعني «نيست» به عنوان گزاره به کار مي روند.
بدين ترتيب مسند وسيله ثمربخشي براي ابراز معناي همگاني ضرب المثل هاست که نه با اجراکننده عمل و نه با شمار و زمان مرتبط نيست.
مثلا:
خوراک زمستان را در تابستان تهيه کن.
عدد و ضمير در ضرب المثل ها به طور محدود نقش صفت را ايفا مي کنند.
در ضرب المثل ها همه اقسام اجزاي جمله ها مشاهده مي شوند. اجزاي جمله ها مي توانند ترتيب دستورمند و نادستورمند داشته باشند.
در صورت ترتيب دستورمند فعل در آخر جمله قراردارد.
ترتيب نادستورمند در ضرب المثل هاي منثور مقيد به اين است که بايد يکي از اجزاي جمله را با ضربه منطقي مشخص کرد. نهاد، گزاره و مفعول غيرصريح مورد ترتيب نادرست مند قرار مي گيرند. نهاد اغلب قبل از فعل قرار دارد و با صداي بلند تلفظ مي شود، يعني با ضربه منطق ، اهميت کلمه تاکيد مي شود.
مثلاآهنگر چيزي درست نمي کند که شکستني نباشد.اقسام جمله هاي جداگانه مختص ضرب المثل هاست. اين جمله ها داراي سخن مخصوص به خود هستند. اول يک کلمه تلفظ مي شود، بعدا توضيح مفهوم اين واژه ارائه مي شود. معمولا پس از اداي کلمه اول بايد مکث کرد و سپس با تکرار همين کلمه ولي درديگر حالات جمله ادامه داد. همين جمله ها از وجود عواطف و بيان موثر فکر برخوردار هستند.
مثلا:
بچه ، کار بچه تعريفي ندارد.
بايد گفت که در زبان قرقيزي ضرب المثل هايي که جمله هاي مرکب هستند به مراتب نسبت به ضرب المثل هايي که از نظر ساختار نحوي جمله هاي ساده هستند بيشتر هستند.
در شکل گيري هنري و ساختاري نحوي ضرب المثل ها قافيه داراي اهميت زيادي است چون خوش آهنگي و تاثير منظوم را افزايش مي دهد، به تاکيد کلمه که از نظر معنا مهم است مساعدت مي کند و در ساخت جمله هاي مرکب شرکت مي کند.
ضرب المثل هاي با خصلت مقابله ، مقدم بر همه از لحاظ ترکيب لغوي متمايز هستند. در هر کدام از عناصر مثل مرکب بيش از دو متضاد به کار مي رود. متضادها در ضرب المثل ها با خصلت مقابله اي مي توانند نقش هر جزئ جمله را ايفا کنند.
مثلا:
عاقل براي مردم تلاش مي کند، احمق براي قوم وخويشان.
تباين در جمله مرکب همپايه همچنين با روشن لغوي دستوري کشف مي شود. بدين ترتيب که در ترکيب ضرب المثل هاي مرکب يک دو متضاد مي توانند حضور داشته باشند که با هم مقايسه مي شوند، اختلاف بين پديده ها از طرف فعل مشخص مي شود. يک کلمه که در اين جمله به صورت مثبت و نهي مي آيد.
مثلا:
نواقص ديگران فورا ديده مي شود، نواقص خود تا دم مرگ ديده نمي شود.
ضرب المثل ها که داراي ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت مقايسه اي است به 2 گروه تقسيم مي شوند:
گروه اول: ضرب المثل از دو جمله مرکب تشکيل مي شود که به واسطه مقابله با هم ارتباط پيدا مي کند.
مثلا:
من مي خواهم از پسر خودم صرف نظر کنم از مرگش مي ترسم ، دل برنگيرم از شايعات مي ترسم.
گروه دوم: ضرب المثل از جمله مرکب و جمله ساده تشکيل مي شود. در واقع چنين ضرب المثل ها در ترکيب خود داري 3 جمله ساده هستند. جملات اول و دوم از نظر معنا نزديک به هم هستند، جمله سوم به کار مقابله مي رود.
مثلا:
از آدم بد اجتناب کن ، از سگ دوري کن ، مردم خودت را دوست داشته باش.
در ضرب المثل هايي که از لحاظ ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت همگوني هستند، درباره پديده ها وقايع و نشانه هاي همنوع سخن مي رود، که به يک مورد مربوط است.
کسي که به دشمن امان داد، با زخم مي ماند و همسرش عزاداراست.
جمله هاي مرکب همپايه که عناصر آن با مفهوم جدايي (ولي ، ليک ، وليکن) به هم مي پيوندد کاربرد محدودي دارند. در اين نوع جمله ها راجع به 2 عمل ابراز عقيده مي شود که يکي از آنان ممکن است تحقق يابد.
مثلا:
طلا را کسي که کشف کرد، مي گيرد يا کسي که اطلاع داشت.
در زبان قرقيزي بندرت ضرب المثل هايي ديده مي شود که از نظر ساخت جمله مرکب همپايه با خصلت علت باشند.
نفوذ زبان فارسي در قرقيزستان
امروزه با فروپاشي اتحاد شوروي رابطه فرهنگي ميان ايرانيان و مردم آسياي ميانه بخصوص فارسي زبانان از نو برقرار شده است.بيشتر کلمات مربوط به دين و تجارت از کلمات فارسي اخذ شده است. برخي زبان شناسان تعداد آن را بالغ بر 1200 کلمه مي پندارند که به نظر مي رسد بسيار بيشتر از اين تعداد باشد.
بسياري از ضرب المثل هاي فارسي داراي معادل خود نزد ملل آسياي مرکزي هستند و بعضي اوقات اين تشابه ها خصلت تحت اللفظي دارند:
حساب حساب است کاکا برادر.
در سود دوستي وجود ندارد. (قرقيزي)
دشمن دانا به از نادان دوست. (پارسي)
دشمن دانا بهتر از دوست نادان.
دشمن دانا به از دوست نادان.
در هر زبان ميزان زيادي ضرب المثل هست که در ديگر زبانها معادل ندارد و جاي تعجب نيست چون هر ملتي داراي ويژگي فرهنگي و نژادي خاص خود است.
هر ملت از ضرب المثل ها که مربوط به آداب و رسوم ، وقايع تاريخي و اجتماعي است برخوردار است و البته اين مثلها به شکل بارز، ويژگي ملي را ابراز مي کنند و مختص اين مردم است. مثلا آب براي ايراني منبع اصلي حيات محسوب مي شود، احتياج دائمي به آب منجر به پديد آمدن تعداد زيادي ضرب المثل ها در اين زمينه شد.
آب پارسال نان پيرارسال (راجع به فقر)
آب در جگر ندارد.
آبشان از يک جو نمي رود (راجع به دعوا يا اختلاف بين آدمها)
آب و گاوشان يکي است (راجع به دوستي نزديک و استوار)
ضرب المثل «آب دست يزيد افتاده» بر اثر حادثه تاريخي به وجود آمد و در مواردي به کار مي رود که موضوعي حياتي ، در اختيار آدمهاي ناخوشايند است. طبعا همين وضع نمي توانست نزد مردم ديگر پيش بيايد