گذشته از مؤلفه‌ها (عناصر تشکیل دهنده)، شادکامی عواملی نیز دارد که آن را ایجاد می‌کنند. عوامل، چیزهایی هستند که در مقام عمل باید رعایت شوند تا به تحقق ابعاد شش گانه و در آخر، به تحقق شادکامی کمک کنند. میان این دو (ابعاد و عوامل)، مبانی قرار دارد که تأثیر تمامی عوامل بر شادکامی را در مؤلفه‌ها تبیین می‌کنند و توضیح می‌دهند. بنابراین مسئله اساسی، آن است که پایه نظری شادکامی در اسلام چیست و چه نظریه ای می تواند تأثیر عوامل شادکامی را تبیین نماید؟
 
پیش از بیان مبانی باید گفت که شادکامی، همانند هر امر دیگری، یک حقیقت وجودی دارد و از یک منظر، دارای دو بعد تکوینی و تشریعی است. بر همین اساس باید به دو اصل اساسی توجه کرد، اصل اول: مربوط به بعد تکوینی شادکامی است و رویکرد هستی شناختی دارد. هستی به طور کلی و از جمله انسان و زندگی او، تابع یک سری سنن و قوانین خاص است که از آن به «واقعیت‌های هستی شناختی» یاد می‌کنیم. آنچه به بحث ما مربوط می‌شود، واقعیت‌های خداشناختی، انسان شناختی، دنیا شناختی و دین شناختی است. قوانین و سنن حاکم بر هستی، فقط شامل امور تکوینی و سخت افزاری (طبیعت) نمی‌شود. امور نرم افزاری نیز قوانین و سنن خاص خود را دارند. هدف این قوانین نیز تأمین سعادت واقعی و شادکامی پایدار آدمی است. آنچه مهم است، این که واقعیت ها ثابت و تغییرناپذیرند. لذا انسان موفق، کسی است که با شناخت و پذیرش این واقعیت های خود را با آنها هماهنگ سازد.
 
از زاویه ای دیگر می توان گفت که شادکامی انسان، یک «حقیقت موجود» است که هر چند جرم مادی و رؤیت ندارد، اما دارای ماهیتی است که آفریده شده و وجود دارد. از این رو، همانند دیگر آفریده‌ها، حقیقتی است که قوانین خاص خود را دارد. بی تردید، شادکامی، ماهیتی دارد که اندازه گیری می‌شود و از برنامه ای مشخص پیروی می‌کند. همچنین برخی امور هستی، مانند ماهیت انسان، دنیا و آخرت و اموری از این دست نیز هستند که با شادکامی ارتباط پیدا می‌کنند و قوانین خاص خود را دارند. همه این مجموعه بر شادکامی مؤثر است و مراد از قوانین حاکم بر شادکامی، کل این مجموعه است.
 
اصل دوم: مربوط به بعد تشریعی شادکامی است و رویکرد قانون‌شناسانه دارد. مبتنی بر «هست و نیست»های شادکامی - که از آن به واقعیت ها یاد کردیم - ، «باید و نباید»های آن به وجود می‌آیند. بر اساس واقعیت های حاکم بر ماهیت شادکامی، اموری را باید انجام داد تا شادکامی تحقق یابد و اموری را باید ترک کرد تا شادکامی آسیب نبیند. این، بعد تشریعی شادکامی را تشکیل می‌دهد. در این جا مراد از تشریع، صرفا احکام فقهی نیست؛ بلکه شامل کلیه توصیه ها (بایدها و نبایدها) می‌گردد که به تحقق شادکامی کمک می‌کنند. این امور، می توانند به احکام، اخلاق و یا عقاید مربوط باشند. مهم این است که این قوانین، در حقیقت، نقشه راه شادکامی را ترسیم می‌کنند و کسی که بخواهد به آن هدف دست یابد، باید از این مسیر حرکت کند. این، در همه امور صدق می‌کند. هر مسئله‌ای، ماهیتی دارد و بر اساس آن، بایدها و نبایدها شکل می گیرند که راه تحقق آن را ترسیم می‌کنند. شادکامی نیز تابع همین قاعده است.  
 
از آنچه گذشت، روشن شد که شادکامی، همانند هر موضوع دیگری، ماهیتی دارد (بعد تکوین) که برای تحقق آن باید اموری را رعایت نمود (بعد تشریع). این بحث، رویکردی پدیدارشناسانه دارد. مسئله بعدی این است که این مجموعه (تکوین و تشریع)، به دست چه کسی تنظیم می‌شود؟ این بحث، رویکردی واقعیت‌شناسانه دارد. بر اساس آنچه از متون دینی به دست می‌آید و به تفصیل بیان خواهیم کرد، شادکامی، پایه نظری بنیادینی دارد و آن، توحید است. اساسا بنیادی ترین مسئله معرفتی در اسلام و همه ادیان الهی - که پایه همه معارف و مسائل بعدی است -، توحید یا یگانگی خداست. بر اساس این اصل، اولا همه هستی، آفریدگار و پروردگاری به نام خدا دارد؛ ثانیة یکتا و یگانه است. به همین جهت، خدا را با صفت «واحد» و «أحد» می خوانیم.
 
صفت «أحد (یگانه)»، صفت مشبهه است و صفت «واحد(یکتا)»، اسم فاعل و هر دو برگرفته از ماده «وحد» هستند که بر یگانگی، دلالت دارند. از آن جا که دلالت صفت مشبهه بر ماده، بیشتر و قوی تر از دلالت اسم فاعل است، دلالت «احد» بر یگانگی، بیشتر از دلالت «واحد» است. طبیعی است که این دو صفت، در کاربرد، با هم تفاوت دارند، به گونه ای که در برخی موارد، تنها یکی از دو صفت به کار می‌رود. برای مثال، واژه «احد»، در مقام وصف غیر خداوند متعال به کار نرفته است؛ اما در عدد «أحد عشر (یازده)» به کار می‌رود، به خلاف واژه «واحد» که برای عدد یازده به صورت «واحد عشره» به کار نمی‌رود. ابو اسحاق نحوی نیز این مطلب را گفته و افزوده که «احد» در سخن منفی به کار می‌رود و «واحد» در سخن مثبت. یعنی می گویند: «ما أتان منهم أحد؛ هیچ یک از آنها نزد من نیامد»؛ ولی برای رساندن همین معنا نمی گویند: «ما أتان منهم واحد».با چشم پوشی از این نکات، «احد» به معنای «واحد» است. از همین رو، جوهری (واژه شناس مشهور عرب) نیز بر این مطلب، تصریح کرده و فیومی گفته: «واحد»، همان «احد» است.
 
در قرآن کریم، توصیف خداوند متعال به صفت «احد»، یک بار (در سوره توحید) و توصیف به صفت «واحد»، ۲۱ بار آمده است. نیز در احادیث، تفاوتی میان «احد» و «واحد» مشاهده نمی‌شود. وحدت و یگانگی خدا (آن هم با صفاتی که خواهد آمد) از امور مؤثر در شادکامی است. راغب می‌گوید: کلمه «شکس» به معنای شخص بداخلاق است، و در قرآن، عبارت «شرکاء متشاکسون» معنایش شرکایی است که از بدخلقی، همیشه با هم مشاجره داشته باشند و کلمه «سلم» را به چیزی تفسیر کرده‌اند که از آن یک نفر و ملک خالص او باشد، نه این که جمع کثیری در آن شریک باشند.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص64-58، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394