آفرینش خیر، اصالت دارد و آفرینش شر، فرع آن است. این را می توان از روایات تقدم آفرینش خیر بر شر به دست آورد. برای نمونه، آفرینش انسان، خیر است؛ اما وی برای رسیدن به هدف آفرینش خود، باید دارای اراده و آزادی باشد. از آن سو، موجود بااراده و آزاد، می تواند از آزادی خود، سوء استفاده کند، شر بدی ایجاد نماید و جامعه را به فساد بکشاند.بنابراین، برای تحقق شادکامی باید حقیقت آن را که آفرینش الهی دارد  شناخت. این جاست که توحیدباوری در بعد آفرینش شادکامی، معنا می‌یابد. بدون شناخت حقیقت و واقعیت شادکامی، دستیابی به آن، غیر ممکن خواهد بود.
 
از دیگر شاخه های توحید افعالی، توحید ربوبی است و بر همین اساس، یکی از نام‌ها و صفات خداوند متعال نیز «رب» است. واژه «رب (پروردگار)»، صفت مشبهه از ماده «ربب» است و در لغت به معنای دارنده و سرور و آفریننده و اصلاح کننده به کار می‌رود. به گفته اهل لغت، «رب»، از «تربیت» برگرفته شده. هر گاه در لغت، رب، به غیر خدا اطلاق گردد، تنها برخی از معانی یاد شده، از آن اراده می‌شود. مثلا «رب القوم»، به معنای سرور قوم و «رب المال»، به معنای دارنده مال است؛ اما باید ببینیم که در باره خداوند، کدام معنای آن مقصود است.
 
رب، از نام های پربسامد در قرآن و احادیث است. در قرآن کریم، رب، پس از نام «الله»، پرکاربردترین نام در باره خداست و بیش از نهصد بار ذکر شده است. هر گاه در کاربردهای «رب» در قرآن و احادیث دقت کنیم، برای ما روشن خواهد شد که همه معانی‌ای که برای رب در لغت وجود دارد، از آن، ربوبیت خدای سبحان قصد می‌شود. بدین سان، ربوبیت خدا نسبت به موجودات جهان، به این معناست که او جهان را آفریده و مالک و سرور و مولای حقیقی آن است و اصلاح تکوینی و تشریعی جهان، تنها از آن اوست. این معنا از رب، به خدا اختصاص دارد و در باره موجودات دیگر، صادق نیست. از این رو در قرآن کریم، با تعبیرهای متفاوت، بر توحید ربوبی تأکید شده است؛ مانند: «رب کل شیء»، «رب العرش»، «رب المشرق و المغرب» و «رب العالمین». همین تعبیرها در احادیث نیز وارد شده اند. از آن جا که شادکامی، یکی از حقایق عالم است، زیر مجموعه توحید ربوبی نیز قرار می‌گیرد. ربوبیت توحیدی شادکامی به این معناست که صاحب اختیار و مولای شادکامی، خداوند متعال است و پروردگاری و اصلاح تکوینی و تشریعی آن به دست اوست. بر اساس توحید ربوبی، اختیار شادکامی به دست خداوند متعال است و هموست که با تنظیم قوانین تکوینی و تشریعی، پروردگاری آن را انجام میدهد. بنابراین، اگر شادکامی، تنها یک صاحب اختیار و پروردگار دارد، آیا می توان بدون در نظر گرفتن او و بدون آگاهی از قوانینش به شادکامی دست یافت؟ هر تغییری که بخواهد در جهان اتفاق افتد، در چارچوب قوانین او و با خواست و اراده او صورت خواهد گرفت و شادکامی از این اصل، مستثنا نیست.
 
از دیگر شاخه های توحید افعالی، توحید در تدبیر است. بر همین اساس، یکی از صفات الهی نیز «مدبر» است. صفت «مدبر (تدبیر کننده)»، ریشه «دبر»، به معنای انتهای چیزی و پشت آن است، در مقابل جلوی آن. تدبیر هم، یعنی این که انسان، کارش را ساماندهی و مدیریت کند، به این صورت که به فرجام و انتهای آن کار، یعنی آثاری که پشت سر آن کار رخ می‌دهد، توجه کند. تدبیر، در قرآن کریم به صورت فعلی «یدبر الأمر؛ کار را تدبیر می‌کند»، چهار بار به خدا نسبت داده شده است؛ اما صفت «مدبر»، در قرآن نیامده است.در قرآن و احادیث، تدبیر آسمان ها و زمین و دنیا و آخرت، و به طور کلی، همه چیز، با خداست. این مطلب، بیانگر آن است که خداوند، مصلحت و عاقبت همه چیز را در آفرینش و اداره آنها رعایت کرده است.در متون دینی تصریح شده است که تدبیر امور، به دست خداوند متعال است که شامل تدبیر در آفرینش و تدبیر امور دنیا و آخرت می‌شود. بی تردید، یکی از این امور، شادکامی است. تدبیرگری، هم امور عینی و هم امور غیر عینی را شامل می‌شود. بر همین اساس می توان گفت که تنها تدبیرگر شادکامی، خداوند متعال است. البته بشر، اختیار دارد که در قلمرو قوانین الهی به کنش و واکنش بپردازد. از این رو، جبر نیز پیش نخواهد آمد؛ زیرا آنچه جبری است، تنظیم نظام آفرینش و قوانین آن است، نه چگونگی رفتار و فعالیت انسان در این محدوده. بنابراین، تنها از راهی که او مشخص نموده می توان به شادکامی دست یافت، هر چند به آن مجبور نیستیم و امکان حرکت در مسیر دیگر را نیز داریم.
 
یکی از ابعاد توحید، عدالت خداوند متعال است. به همین جهت، یکی از صفات او را «عدل» بر شمرده اند. واژه «ظلم» در لغت به معنای: نهادن چیزی در غیر جای ویژه خود، تجاوز از حد، و انحراف از میانه روی آمده است. ابن منظور در این باره می‌گوید: ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خود است. ظلم، در اصطلاح، جور و تجاوز از حد است و ظلم، تمایل (انحراف) از مسیر است. راغب نیز در این باره می‌گوید: ظلم در میان لغت شناسان و بسیاری از دانشمندان، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه ویژه خود است، به کاستی و افزایش، یا به انحراف از زمان و یا مکانش. ظلم را در تجاوز از حق به کار می برند. به نظر می‌رسد که جامع ترین معنای ظلم، «نهادن چیزی در غیر جای ویژه خود» است و دیگر معانی، با تأمل، به این معنا باز می‌گردند.
 
عدل، نقطه مقابل «ظلم» است. بنابراین، جامع ترین معنای عدل، «نهادن هر چیز در جایگاه ویژه آن» است. هنگامی که هر چیزی در جایگاه ویژه خود قرار بگیرد، استوا و اعتدال پدید می‌آید و اعوجاع و انحراف، از بین می‌رود. از این رو، اهل لغت، «عدل» را به «استواء» تفسیر کرده‌اند.معانی دیگر نیز به این معنای جامع، باز می‌گردند. بررسی ها نشان میدهند که قرآن و احادیث، واژه «ظلم» و «عدل» را در معنای جامع آنها به کار برده‌اند. به تعبیر روشن تر، در نظام آفرینش، هر پدیده، جایگاه، حد و قانون ویژه‌ای دارد که اگر در جایگاه ویژه خود قرار گرفت، عدل، و اگر در آن جایگاه قرار نگرفت، ظلم تحقق یافته است. بنابراین، می توان گفت که عدل، رعایت قانون نظام هستی، و ظلم، تخلف از این قانون است.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص75-71، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394