ظهور اشکال اولیه‌ی علوم اجتماعی حاصل شیفتگی فیلوزوف‌ها (philosophe) به علوم طبیعی، و کاریست روش‌های آن علوم در پزشکی، کشاورزی و صنعت بود. فیلوزوف‌ها (philosophe) در گرایش مشترک شان بر مبارزه با سخت گیری مذهبی و بی عدالتی سیاسی، به علم به چشم یک پشتیبان می نگریستند، و نوشته‌هاشان سرشار بود از بحث هایی در مورد شیوه ی مقابلهی علم با توصیفاتی که از منظر الاهیات دربارهی تاریخ زمین، سرشت انسان، و حقوق الاهی صورت می گرفت.
 
أما روشنگری فقط مجموعه‌ای از اندیشه‌ها نبود. روشنگری به پیدایش روشنفکران جدید سکولار یاری رساند، و کمک کرد تا نقش روشنفکر شالوده ی اجتماعی و فرهنگی ای مستقل از نهادهای سنتی نظیر کلیسا پیدا کند. هم چنین، روشنگری معرف تغییر عظیم فرهنگی و اجتماعی در شیوه ی خلق و انتشار اندیشه‌ها نیز بود؛ روشنگری یک جنبش فکری حقیقتأ مدرن برد؛ به این معنا که ترویج آن منوط بود به پیدایش اشکال سکولار و فرافردی ارتباط. روشنگری شرایط فکریای را مهیا کرد که به واسطه‌ی آن کاربست عقل در مسائل عملی رونق می گرفت اساسا از طریق تأسیس نهادهای مدرنی مانند فرهنگستان علوم، مجله‌های علمی، و کنفرانسها. روشنگری هم چنین به پیدایش نوعی «مخاطب» مدرن برای اندیشه‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی، و علمی کمک کرد، و در نتیجه، وضعیتی را به وجود آورد که در آن طبقه ای از روشنفکران می توانستند زندگی شان را از طریق نوشتن برای آن مخاطبان بگذرانند.
 
فرانسه که مرکز زندگی فرهنگی و روشنفکری اروپا بود گواه بسیار خوبی بر این انفجار» آشکال نوین ارتباط بود. در طی سده‌ی هجدهم، مجله های فراوانی در مورد مسائل ادبی، اخبار، هنر، علم، فن، فلسفه، حقوق و سایر مسائل زمان منتشر و به سراسر اروپا ارسال می شدند. بین سالهای ۱۷۱۵ و ۱۷۸۵ تعداد مجله هایی که به صورت منظم منتشر می شدند از بیست و دو عنوان به هفتاد و به عنوان رسید .بی پرواترین مجله ها که اندیشه‌های افراطی و «خطرناک» داشتند، خارج از فرانسه منتشر می شدند. بعضی از آنها مانند مکاتبات ادبی بارون گریم ، که در سراسر اروپا منتشر شد، آنقدر گران بودند که فقط به دست کسانی مثل فرمانروایان و اشرافی می رسید که می خواستند از زندگی سرخوشانه ی سالن های پاریس آگاه شوند و از دانش های جدید باخبر باشند. با اینکه انتشار کتاب و مجله به شدت تحت کنترل دستگاه سانسور بود، راه های زیادی برای انتشار غیر رسمی کتاب ها و مجلات مخالف دولت، اخلاقیات و مذهب وجود داشت و فقط تعداد بسیار اندکی از آنها توقیف می شدند. از دهه‌ی ۱۷۷۰، انتشار کتاب و مجلات شتابی فراوان گرفت و به تدریج روزنامه ها هم منتشر شدند.
 
شمار مخاطبان این حجم انبوه مواد چاپی به طور بالقوه بسیار زیاد بود. اما، دسترسی آنان به این مواد به دو دلیل محدود بود: یکی قیمت آنها (زمانی که دستمزد هفتگی یک پیشه ور ماهر ۳۰ لیور بیشتر نبود و اغلب مردم نصف این مبلغ یا حتی کمتر دستمزد می گرفتند، حق اشتراک سالانه ی یک مجله بیست تا پنجاه لیزر بود)، و دیگری دسترسی محدود به معلومات مورد نیاز برای فهم بحث های مربوط به اندیشه‌های نو و مشارکت در آنها از نیمهی سده‌ی هجدهم به بعد، به واسطهی افزایش میزان عضویت در کتاب خانه ها و سالن های مطالعه، که حق عضویت در آنها برابر بود با بهای یک شمارهی مجله، دسترسی به کتاب ها و مجلات برای افراد فقیر نیز ممکن شد. بعضی از این کتاب خانه ها اطاق گفتگو هم داشتند، اما بحث اصلی در نهاد دیگری در می گرفت که به همان اندازه مورد توجه بود: انجمن های ادبی. این انجمن‌ها نیز کتاب خانه‌هایی داشتند که در آنها می شد روزنامه خواند، اما علاوه بر این، جلسات عمومی ای هم داشتند که در آنها اعضا آثار خود را می خواندند و دربارهی مسائل روز بحث می کردند. این انجمن ها مسابقه های مقاله نویسی، سخنرانی و فعالیتهای فرهنگی دیگر هم ترتیب می داند، و در همه‌ی شهرهای فرانسه مورد توجه افراد تحصیل کرده بودند: در سال ۱۷۸۷ روزنامه ای در دیژون نوشت: «مجامعی از این دست را در تمام شهرهای کشور می توان دید ...... منبعی مطلوب برای قشر برگزیده ای از شهروندان که از هر طبقه ای در آن حضور دارند».
 
فرهنگستان‌ها از این هم دست چین شده تر بودند. اعضای فرهنگستان ها انتخاب می شدند، اما عضویت در آنها به شدت کنترل شده و تحت نظارت بود، و اساسنامه ی آنها باید به تأیید پادشاه می رسید. در سال ۱۷۰۰، غیر از سه فرهنگستان اصلی پاریس که در سده‌ی هفدهم بنیان گذارده شده بودند، فقط هفت فرهنگستان محلی وجود داشت. این تعداد در دهه ی ۱۷۸۰ به سی و پنج رسید، که البته شمار اعضای آن در کل این دوره به زحمت به ۶۰۰۰ نفر می رسید، که ۳۷ درصد آنها از اشراف بودند. فرهنگستان ها مجموعه ای بین المللی، و به لحاظ فرهنگی بسیار شاخص بودند؛ به این معنا که اعضا و وابستگان خارجی برجسته ای در میان آنها وجود داشتند (مثلا آدام اسمیت وابسته ی فرهنگستان تولوز بود). موفقیت در مسابقهی مقاله نویسی می توانست فرصت های شغلی خوبی برای فرد به ارمغان بیاورد - به عنوان یک نمونه ی شاخص می توان به موفقیت روسو در مسابقه ی فرهنگستان دیژون در سال ۱۷۵۰ اشاره کرد.
 
مصرف کنندگان این فرهنگ فکری عمدتا اشراف، روحانیان، و بورژوازی صاحب حرف - اعضای رسته های سنتی اجتماع - بودند. آنها اغلب در شهرها سکونت داشتند، به خصوص در شهرهایی که کمتر تحت تأثیر دنیای کار و تجارت بودند. ظاهرة بازرگانان و صاحبان کارگاه های تولیدی که طبقه های متوسط «مدرن» را تشکیل می دادند، توجهی به عالم فکر و اندیشه نداشتند. کتاب فروشی در شهر باراردوک، شهری واقع در شرق فرانسه و دارای صنایع نساجی، به ناشرانی که چاپ تازهی دائرة المعارف را تبلیغ می کردند می نویسد: «فکر نمیکنم در این جا بتوانید چیزی بفروشید. این کتاب ها را به خیلی ها در این جا نشان دادم، اما هیچ طالبی برای شان پیدا نشد. در اینجا بیشتر مشتاق تجارت اند تا مشتاق مطالعه. آنها درس خواندن را کاملا کنار گذاشته اند.... تاجران بیشتر ترجیح می دهند به بچه هاشان یاد بدهند که مثلا ۵ به علاوهی ۴ می شود ۹، و منهای دو می شود هفت، تا اینکه به آنها بگویند افکارشان را تعالی ببخشند» .
 
 در این بستر اجتماعی، شاید چندان عجیب نباشد که هم فیلوزوف‌ها (philosophe) وهم مصرف کنندگان آثارشان معتقد بودند که نمی توان با قرار دادن خط فاصلی بین رشته‌هایی که جهان طبیعی را مطالعه می کنند و رشته‌هایی که جهان اجتماعی را مطالعه می کنند، قلمرو اندیشه‌ی روشنی یافته را به گروه های فرعی تر تقسیم کرد: تبعات این امر برای جامعه شناسی و سایر علومی که در حال تکوین بودند اهمیتی اساسی دارد. فقط در اواخر سده‌ی نوزدهم و اوایل سده‌ی بیستم بود که شکافی بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی پدیدار شد، که به ویژه نمونه ی آن را می توان در بحث های روش شناختی ای مشاهده کرد که از دهه‌ی ۱۸۸۰ ناگهان در آلمان پا گرفتند و این پرسش را مطرح می کردند که آیا علومی که به بررسی تاریخ، جامعه و فرهنگ می پردازند وجه مشترکی با علومی که به مطالعهی ماده می نشینند دارند.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص70-67، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397