شرایط سیاسی مطلوب در یونان دیری نپائید و رفته رفته هرچقدر به پایان قرن پنجم نزدیک شد، توافق و یکپارچگی میان سرزمین‌های یونان بر اثر رقابتها و مشاجره ها از میان رفت و به ویژه جنگ‌های طولانی پلوپونزی (Peloponesian) موجب ضعف و بی بنیگی آنها شد. مخصوصا آتن صدمات و ضایعات سنگینی را متحمل گشت که محاصرهها، طاعونها، تشدید و افزایش منازعات، آشوبها و اغتشاش های متعدد سیاسی، محدودیت‌های تحمیل شده بر نظام سیاسی، و تلاشهای بی ثمر آتنیها برای بازپس گیری حاکمیت نمونه‌هایی از آن بود. در این میان، قرن چهارم دوره برتری و تفوق مقدونی‌ها (Macedonian) و خایرونیها (Chaeronean) بود. به لحاظ سیاسی آتن دوره سستی و انحطاط را می گذراند. از نقطه نظر سیاسی، دلایلی برای محدود کردن دوره کلاسیک به قرن پنجم وجود دارد، اما این مرزبندی نمی تواند در مورد زندگی روشنفکری به کار گرفته شود. از این لحاظ، قرن چهارم هیچ تغییر و دگرگونی مهمی را با خود به همراه نداشت، و آتن پایتخت ادبیات، سخنوری، هنر و علم باقی ماند. دولت یونان رو به انحطاط بود، اما فرهنگشان به طور باشکوه چنان رشد کرد که توانست به یک فرهنگ همگانی حاکم بر جهان تبدیل شود. دستاوردهای سیاسی و اجتماعی یونانیان زودگذر بود، اما هنر و شناختشان از آن قرن‌ها باقی ماند.
 

کلاسیسیسم (Classicism)

 عبارت «کلاسیسیسم» برای دوره ای کوتاه اما مهم در فرهنگ یونان اطلاق می‌شود که در آن هنر و ادبیات را هنر «کلاسیک» (Classical) می نامند. * با این حال، این عبارت مبهم است.
 
الف. به یک معنا، از نظر ما کلاسیک به پخته ترین و عالی ترین اثر کی برآمده از یک فرهنگ اطلاق می‌شود. بنابراین، قرون پنجم و چهارم قبل از میلاد در یونان، و تا حدودی عصر پریکلس (Pericles) می تواند دوره کلاسیک نامیده شود، زیرا کامل ترین دوره و نقطه اوج آن می‌باشد. اما بایستی به یاد داشته باشیم که در این تلقی از واژه کلاسیک، ممکن است فرهنگهای دیگری که کاملا با یونان دوره پریلکس متفاوت هستند، کلاسیک شمرده شوند. برای مثال فرهنگ گوتیک (Gothic) مربوط به قرن سیزدهم با وجود عدم تشابه، از نقطه نظر فوق، دورهای کلاسیک می‌باشد، زیرا درست مثل دوره ای که بیانگر عصر باستان است، قرون میانه را به نمایش میگذارد. هنگامی که ما بدین طریق فرهنگی را به عنوان فرهنگی کلاسیک توصیف میکنیم، ارزش آن را تعریف و تعیین میکنیم اما ویژگی آن را نه. معمولا دوره های کلاسیک برای مدت زمانی بسیار کوتاه دوام می آورند. به محض اینکه فرهنگ، هنر و شعر، به نقطه اوج خود می رسد، ضعف و سستی اش آغاز میگردد، زیرا بقایش در اوج دشوار است. بیشک، دوره کلاسیک در یونان مربوط به دوره کوتاه پریکلس است و تنها در یک مفهوم مسامحه آمیز میتواند شامل دو قرن باشد.
 
براساس این تلقی از مفهوم کلاسیک، مفهوم مخالف آن عبارتست از هنر و شعری که کمال و پختگی اندکی را داراست. به عبارت دقیق تر، از طرفی، مفهوم مخالف کلاسیسیسم، زمانی که هنر به بلوغ و پختگی نرسیده است، «باستان گرائی» (archaism) یا «بدوی گرائی» (primitivism) است، و از طرف دیگر به هنری اطلاق می‌شود که به انحطاط رفته است. در گذشته، هنر به انحطاط رفته عادتأ «باروک» (baroque) نامیده می شد، اما امروزه مایلیم که باروک را نوعی از هنر بدانیم که دارای دوره کلاسیک و انحطاط مخصوص به خود می‌باشد.
 
ب. اصطلاح «کلاسیک» حالا معنای دیگری نیز دارد. یعنی به فرهنگ، هنر و شعری دلالت دارد با ویژگیهای مشخص یعنی تعادل، هارمونی و تناسب در میان اجزاء. همچنین هنر و شعر قرن‌های پنجم و چهارم پیش از میلاد به این مفهوم نیز کلاسیک می باشند که حتی الگویی برای تمام ادوار بعدی شدند و در آنها تعادل، هارمونی و تناسب مورد توجه قرار گرفت.
 
در این مفهوم، دیگر نمی توان از «کلاسیسیسم قرن سیزدهم» یا «گوتیک کلاسیک» صحبت کرد، زیرا هنر گوتیک هیچ ادعایی درباره تعادل ندارد. بنابراین هنر باروک و رومانتیک نیز هنر کلاسیک نیستند، زیرا آنها اهدافی غیر از تعادل را دنبال میکنند. در حالی که در تلقی نخستین «کلاسیک» به معنای ارزیابی است (و کلاسیسیسم را براساس کمال و پختگی اش متمایز میسازد)، در تلقی دوم مفهومی توصیفی است.
 
هنر، ادبیات و فرهنگ عصر پریکلس (و حتی هنر تمام قرن‌های پنجم و چهارم پیش از میلاد) به هر دو معنا کلاسیک بودند. اصطلاح «کلاسیک» گاهی حتی برای توصیف تمام دوره باستان به کار می رود، اما استفاده از این اصطلاح با هیچ یک از دو معنای آن تطابق ندارد. دوره باستان از آغاز تا پایان دارای ویژگی تعادل و تناسب نبود بلکه درون خود، دوره باروک و رومانتیک نیز داشت و عصر کلاسیکش تنها شامل قرن‌های پنجم و چهارم میشد.
 
با اینکه این نمونه اصلی دوره کلاسیک بود، اما این تنها دوره کلاسیک در تاریخ نبود. در دوره باستان پسین، قرون میانه و مدرن، دوره هایی از کمال و تعادل را می یابیم. دوره رومیهای تحت سلطه آگوستوس (Augustus) فرانسه تحت نفوذ شارلمانی (Charlemagne) و فلورانس زیر سلطه مدیچیها (Medicis) نیز همین گونه بود. در پاریس تحت حکمرانی لوئی چهاردهم و ناپلئون، نه تنها تلاش هایی برای رسیدن به هنر کلاسیک، بلکه برای رسیدن به هنری انجام گرفت که با هنر یونانیان یکی بود. به جای جستجوی فرم‌های کلاسیک اصیل، فرم‌های کهن تقلید میشد.
 
 در قرن نوزدهم چنین هنری (هنر کلاسیک تقلیدی) را، هنر «شبه کلاسیک» ( Pseudo - Classical ) می نامیدند و امروزه «کلاسیست» یا «نئوکلاسیک». تئاتر سوفوکلس کلاسیک، تئاتر راسین (Racine) نئوکلاسیک: مجسمه سازی فیدیاس کلاسیک و مجسمه سازی کانوا (Canova) نئوکلاسیک است. عصر حکمرانی پریکلس نه تنها یک دوره کلاسیک شاخص و برجسته (Kat exochen) بود، بلکه نمونهای اصلی برای دوره های دیگر کلاسیک و الگویی برای دوره نئوکلاسیک به شمار می آمد.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص107-103، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392