دولت‌هایی که می‌توانستند نیروهای زمینی و یا دریایی دائمی ‌را بسیج و نگهداری کنند، نسبت به دیگران نوعی مزیت جنگی به دست آوردند. به نوشته‌ی تیلی ... دولت‌هایی که به ترکیبی از جمعیت کثیر روستایی، سرمایه داران، و اقتصادهای نسبتا تجاری دسترسی داشتند در موقعیت برتر قرار گرفتند. آن‌ها شرایط جنگ را تعیین کردند و شکل دولت آن‌ها به شکل غالب در اروپا تبدیل شد. سرانجام دولت‌های اروپایی پس از طی نوعی فرایند همگرایی به شکل دولت ملی رسیدند».
 
بحث فوق بر رابطه‌ی میان جنگ، دولت سازی و دولت مدرن تمرکز یافته است. اما تبیین رابطه‌ی میان جنگ، دولت سازی و نمایندگی دموکراتیک به بررسی بیشتری نیاز دارد. هر چند در این عرصه نیز نقش و صورت تغییر یابندهی جنگ اهمیت داشت. شماری از پژوهشگران بر این عقیده‌اند که برتری نظامی‌دولت‌ها که به توانایی آن‌ها در بسیج سپاهیان بیشتر، به خصوص سربازان پیادهی سبک اسلحه وابسته بود، چشم اندازهای دولت نمایندگی یا مردمی‌ را افزایش می‌داد . رعیت - سرباز غالبا تلاش می‌کرد که به شهروند - سرباز تبدیل شود و این طور هم شد. به نوشته‌ی پژوهشگر علوم سیاسی رابرت دال: عضوی از یک ملت بودن امتیازی بود که انتظار می‌رفت شخص برای کسب آن فداکاری کند، در این امتیاز به نوبه‌ی خود دعاوی بیشتری را نیز توجیه می‌کرد که از جمله‌ی آن‌ها داشتن سهم منصفانه تر در حکومت یا حق رأی بود. کشورهایی که ارتش‌های بزرگ داشتند خود را در آستانه‌ی عصر انقلاب‌های دموکراتیک یافتند. در این شرایط تاریخی بود که سازماندهی و فن آوری نظامی، برخلاف قرن‌های پیشین، به نفع دموکراتیزه شدن بیشتر عمل کرد... و نهادهای دولت نمایندگی» در کشورهای مختلف یکی پس از دیگری شکل گرفت .
 
هرچه جنگ پرهزینه تر و توانفرساتر می‌شد، فرمانروایان بیشتر ناگزیر از چانه زدن و جلب حمایت اتباع خود می‌شدند. و هر چه شمار بیشتری از مردم وارد تدارکات جنگی می‌شدند، بر عضویت خود در یک جامعه‌ی سیاسی و حقوق و تکالیف مترتب بر این عضویت آگاهی بیشتری می‌یافتند. گرچه در آغاز ماهیت این هویت تازه غالبا مبهم بود، اما به مرور زمان قطعی تر و دقیق تر شد. البته شرایط تکوین شهروندی در کشورها و مناطق مختلف فرق می‌کرد .
 

[گسترش شهروندی]

اما گسترش شهروندی یا عضویت در یک جامعه‌ی سیاسی فراگیر، بی تردید با ضرورت‌های نظامی‌ و اداری دولت مدرن و سیاسی شدن» مناسبات اجتماعی و در پی آن فعالیت‌های روزمره، پیوند داشت . درواقع گفته می‌شود که دموکراتیزه شد دولت به ملت مدرن تا حدود زیادی نوعی «دستاورد مادی» بود . خواه این گفته کاملا درست باشد یا نه، تأثیری را که نهادهای نمایندگی و دموکراسی از شرایط بسیج توده‌ای و تقاضاهای سیاسی دولت مدرن پذیرفته است به نحو بارزی نشان می‌دهد. اما تأکید بر این نکته مهم است که گرچه بعضی دموکراسی‌ها از فرایند بسیج توده ای تأثیر پذیرفتند، (بریتانیا، کانادا)، شماری دیگر از دولت‌ها بر اثر شکست به دموکراسی تبدیل شدند (اتریش، آلمان، ایتالیا و ژاپن؛ نک به تربورن، ۱۹۷۷). درست نیست که بگوییم جنگ تنها الگوی منحصر به فرد و علی ساختمان نهادهای دموکراتیک بوده است.
 
در این جا مجال آن نیست که پدیده‌ی ملی گرایی را مورد تأکید قرار دهیم، اما سودمند است به این نکته اشاره کنیم که در فرایند تکامل دولت ملت دموکراتیک، ملی گرایی عامل مهمی‌ بوده است. شرایط شکل گیری دولت مدرن نیز غالبا همان شرایط نشو و نمای ملی گرایی بوده است. ملی گرایی با یکپارچگی اداری دولت پیوندی تنگاتنگ داشته است. زیرا فرایند تکوین هویت‌های ملی غالبأ حاصل مبارزه برای عضویت در اجتماعات سیاسی جدید، و تلاش نخبگان و دولت‌ها برای ایجاد هویت جدیدی بوده است که به اعمال دولت مشروعیت ببخشد. به بیان دیگر، ساختن هویت ملی بخشی از تلاش به منظور کنار هم نگاه داشتن مردم در چارچوب قلمرویی مشخص، به منظور کسب قدرت توسط دولت یا ارتقای آن بوده است. الزام‌های کنش سیاسی ایجاب کرده است که هویت ملی به مثابه ابزاری در خدمت هماهنگی سیاست‌ها، بسیج و مشروعیت مورد استفاده قرار گیرد (بریویلی، ۱۹۸۲: ۳۶۵ به بعد). اما شرایط «دولت سازی» و «ملت سازی» هیچگاه به طور کامل هم پوشانی نداشته اند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، خو ملی گرایی نیز غالبا به نیرویی تبدیل شد که مرزهای دولت به ملت موجود را به چالش می‌کشید (به عنوان مثال می‌توان از ایرلند شمالی نام برد).
 
یکی از نتایج متناقض جنگ، ایجاد انگیزه برای شکل گیری نهادهای نمایندگی و دموکراتیک بود. اما توجه به این نکته معادل با این دعوی نیست که دموکراسی را می‌توان کاملا با دنبال کردن جنگ توضیح داد. شرایط تاریخی حول و حوش شکل گیری دموکراسی پیچیده و متنوع بوده است . به عنوان مثال، سخن گفتن از رابطه‌ی مستقیم میان گسترش حق رأی همگانی و شکل گیری ارتش‌های پیاده نظام در بعضی کشورها، با تبیین کامل دموکراسی از این رهگذر کاملا فرق می‌کند. به علاوه، اگر جنگ در پاره ای دولت ملت‌ها انگیزهی تکوین دموکراسی ایجاد کرده است، دولت - ملت‌های قدرتمند غالبأ و به طور آشکار اصول و حقوق دموکراسی را از مغلوبان، استعمارشدگان و سرکوب شدگان دریغ کرده اند. در حالی که گسترش اروپا به مبنای نوعی وحدت سیاسی جهانی در قالب نظام دولت به ملت منجر شده است، هدف اصلی این گسترش توسعهی بازرگانی و تجارت اروپایی بوده است؛ حقوق اتباع مستعمرات، اگر هم مورد توجه بوده، در درجه‌ی دوم اهمیت قرار داشته است.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص 147-145، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397