اشاره

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسین بستان، پژوهشگر، استادیار و مدیر گروه جامعه شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است. تاکنون کتاب های «نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم»،«اسلام و جامعه شناسی خانواده» و «اسلام و تفاوت های جنسیتی در نهادهای اجتماعی» از ایشان منتشر شده است. این نوشتار متن گفت وگو با ایشان درباره تحولات مادری و عوامل آن.
 
آیا در چند دهه گذشته، تحولاتی در وضعیت مادری احساس می کنید و اگر تحولاتی رخ داده، از چه سنخی است؟
 ابتدا چند نکته کوتاه را به عنوان مقدمه عرض می کنم که بیشتر جنبه مفهومی دارد. او باید تصویر درستی از مفاهیم این بحث داشته باشیم تا در خلال گفت و گو دچار ابهام نشویم. باید بین مادر شدن» و «مادری کردن» تفکیک قائل شد. بعضی از مباحثی که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، بر «مادر شدن» و برخی دیگر بر «مادری کردن» تمرکز دارد. «مادر شدن» ناظر به بحث«فرزند آوری» است و «مادری کردن» چیزی غیر از آن است. فعلا به بحث های ارزشی و اینکه این خوب است یا بد، نمی پردازیم. فارغ از اینکه چه کسی - مادر یا پدر - مسئول آن است، صرفا می خواهیم بگوییم با «مادر شدن»، مسئله تمام نمی شود، بلکه بعد از آن، «مادری کردن» شروع می شود. نکته دیگر این است که برخی از این بحث ها مشترک است و ممکن است در برخی موارد، بحث های اختصاصی هم مطرح شود؛ یعنی بعضی از عواملی را که مطرح می کنیم، می تواند بر هر دو تأثیر بگذارد، ولی برخی از آنها ممکن است به یکی از این دو اختصاص داشته باشد. بنابراین، لازم است در موارد اختصاصی، آنها را با هم یکی ندانیم. در نقطه سلبی نیز باید بین «پرهیز از مادری» و «تحول جایگاه مادری» تفکیک قائل شد. مثلا گاه بحث بر سر این است که اقشار یا افرادی از جوان ها از مادری پرهیز می کنند که بیشتر بار مفهومی فردگرایانه دارد، اما در برخی موارد، مسئله این است که جایگاه مادری در جامعه تحول و مثلا افول پیدا کرده است.
 
اکنون در پاسخ به سؤال شما که آیا اصلا تحولی صورت گرفته است، باید اجمالا درک درستی نسبت به اصل وقوع این پدیده داشته باشیم و بعد ببینیم به طور کلی، چه تبیین و توضیحی درباره عوامل این پدیده می توان ارائه داد. به نظر می رسد در مورد اینکه تحولی در این زمینه اتفاق افتاده یا نه، چندان ابهامی وجود نداشته باشد؛ زیرا به وضوح، اصل تحول رخ داده است.
 
حال در مورد اینکه شاخص های این تحول چیست یا در چه محورهایی و از چه سنخی است، به طور کلی، می توان جنبه های مثبت و منفی آن را شناسایی کرد. البته کسانی که وارد بحث می شوند، بیشتر بر جنبه های منفی تأکید می کنند. در حقیقت، جنبه های منفی، است که اصل مسئله «مادری» را به صورت دغدغه ای برای ما در آورده و ما را به تحلیل آن واداشته است. با این حال، اگر بخواهیم نگاه جامعی داشته باشیم، نباید از جنبه های مثبت آن نیز غفلت کنیم و دچار یک سویه نگری شویم. به طور طبیعی، اگر بخواهیم جنبه های مثبت این مسئله را برجسته کنیم، برای مثال بر بحث «افزایش آگاهی ها و مهارت ها» می توان تأکید کرد. به عبارت دیگر، ممکن است مادران امروز را از جنبه هایی با مادران نسل های قبل مقایسه کنیم و به این نتیجه برسیم که با افزایش سطح علمی و فکری جامعه، تغییرات مثبتی هم در پدیده مادری اتفاق افتاده است. امروزه مادران با بصیرت بیشتری مادری می کنند؛ چون آگاهی ها و مهارت های آنان نسبت به قبل بیشتر شده است.
 
از سوی دیگر، مسائل علمی و پزشکی در این زمان پیشرفت کرده که آثار و تبعات مستقیمی بر بحث مادری داشته است. همچنین مراقبت ها و رسیدگی های مادران نسبت به سلامتی فرزندان، در مقایسه با گذشته، بسیار متحول شده است. به بیانی دیگر، مسائلی از جمله پیش گیری، بحث درمان، نوع تربیت و نظیر آن متحول شده است. برای مثال، قنداق کردن که در گذشته مرسوم بود، امروز منسوخ شده است.
 
این تحول، جنبه های منفی و سلبی هم دارد. به طور مشخص، بحث کاهش فرزندآوری به عنوان یکی از شاخص های مهم تحول در این زمینه قابل طرح است. کاملا واضح است که نسبت به سه دهه قبل، کاهش کاملا چشم گیری در این زمینه اتفاق افتاده است. در دهه چهل، متوسط تعداد فرزندان خانواده، حدود شش نفر بود، ولی امروز به کمی بیشتر از دو نفر رسیده است. البته این مسائل به این مورد هم منحصر نیست. مثلا شاهد افزایش مادران سرپرست خانوار هستیم که نسبت به گذشته رشد بسیاری داشته است؛ مادرانی که به دلیل فوت همسر یا طلاق اداره زندگی را بر عهده می گیرند. در نتیجه، این مورد را هم می توان به عنوان یکی از شاخص های تحول مادری تلقی کرد. بنابر این، در اصل وقوع تحول بحثی نیست و کاملا روشن است.

 
در عصر حاضر، چه زمینه ها و عواملی می توانند تحول در وضعیت مادری را توضیح دهند؟
 دسته اول، عوامل فرهنگی - هویتی هستند؛ یعنی عواملی که به ارزش ها و باورهای جامعه و دانش ها باز می گردند؛ چون هم دانش ها و آگاهی ها و هم ارزش های ما تغییر کرده است. دسته دوم، عوامل ساختاری هستند؛ یعنی در ساختارهای جامعه مانند ساختارهای اقتصادی و حقوقی، تغییراتی را شاهد هستیم. عامل مهمی که با هر دو دسته ارتباط دارد، سیاست گذاری است. در واقع، سیاست گذاری جامعه یا social policy هم بر عوامل فرهنگی تأثیر می گذارد و هم بر عوامل ساختاری. فکر می کنم تمام مباحث آینده را بتوان، در این سه دسته درج کرد.
 
اگر می خواهیم مادری را در کنار عوامل مختلف بررسی کنیم، باید آن را در کنار پدری ببینیم و به این مسئله هم توجه کنیم؛ یعنی در بحث مادری فقط بر مادران، انگیزه های مادران، وضعیت اقتصادی و اشتغال مادران متمرکز نشویم؛ چرا که این مسئله با پدری، جایگاه و انگیزه پدری نیز ارتباط تنگاتنگی دارد.
 
 پدران واقعا در تسهیل ایفای نقش مادری چه نقشی دارند؟ آیا بدون در نظر گرفتن نقش پدر می توان درباره نقش مادر سخن گفت؟ به عبارت دیگر، از نگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند بر عهده کیست و مادر در این مسئولیت چه سهمی دارد؟
 
باید به این مسئله به صورت دوجانبه نگاه کرد. اگر عامل پدری را در تحلیل خود در نظر نگیریم، تحلیل، ناقص خواهد شد و نتیجه گیری های دقیقی نخواهیم داشت. همچنین اگر بخواهیم از جنبه متون دینی به این بحث نگاه کنیم، جایگاه و مسئولیت های پدر اگر مهم تر نباشد، هم عرض مسئولیت او نقش مادر است. در حقیقت، اگر فقط مسئولیت های مادر را پررنگ کنیم، از الگوی آرمانی و دینی هم فاصله می گیریم. اصل فرمایش شما درست است، ولی اگر وارد ریز بحث ها شویم، تفاوت های جنسیتی که در اسلام مطرح شده است، نمایان می شود. در این صورت، ممکن است هر مسئولیتی که برای مادر تعریف می شود، لزوما مشابه آن را برای پدر تعریف نکنیم یا از نظر زمان بندی بین سنین فرق قائل شویم. مثلا در هر مقطع سنی، مسئولیت متفاوتی متوجه والدین است و این مسئولیت تعیین می کند که نقش پدر پررنگ تر است یا نقش مادر. این مسئولیت ها لزوما در تربیت هم خلاصه نمی شود و ممکن است جنبه های دیگری هم داشته باشد. از سوی دیگر، خود تربیت هم اقسام مختلفی دارد؛ تربیت جسمی و بدنی، تربیت روحی، تربیت عاطفی و .... علاوه بر این، حمایت اقتصادی و کنترل فرزندان هم مطرح است که همه آنها را باید با هم در نظر بگیریم. اگر بتوان همه این مجموعه را در کنار مقاطع سنی در نظر گرفت، بهتر می توان معین کرد که هر کدام از والدین چه نقشی دارند. پس کلیت این مطلب درست است که در مسئله مادری باید به نقش پدر هم توجه شود که جزئیات آن را در خلال بحث بیان خواهم کرد.
 
 با توجه به اهمیت عامل سیاست گذاری و تأثیر آن بر عوامل فرهنگی و اقتصادی، تأثیر این عامل را بر تغییرات حوزه مادری چگونه ارزیابی می کنید؟
 
سیاست گذاری در دو، سه دهه اخیر در جامعه ایران مهم بوده است و اگر این عامل نبود، جریان به شکل دیگری اتفاق می افتاد. بنابر این، سیاست گذاری عامل بسیار مهمی است که توانسته این مقدار تحول ایجاد کند. اگر عامل سیاست گذاری را کنار بگذاریم، صرفا با استناد به عواملی مثل تغییرات فرهنگی و ساختاری و تأثیر پذیری از غرب نمی توان این تحولات گسترده را تبیین کرد. همین اواخر که مقام معظم رهبری بحث جمعیت را مطرح کردند، اهمیت این مسئله کاملا روشن شد. در واقع، سیاست «تنظیم خانواده» و «کنترل جمعیت» که از دهه 60 در کشور شروع شد، تأثیر بسیار عمیقی روی این مسئله گذاشته است. سیاست گذاران در برنامه ریزی های کلان خود تنها بر وضعیت اقتصادی مردم تأثیر نگذاشتند، بلکه از عناصر فرهنگی و ارزشی نیز استفاده کردند. مثلا در زمینه اقتصادی اعلام کردند اگر تعداد فرزندان یک خانواده زیاد شد، کوپن به آنها تعلق نمی گیرد یا مثلا آموزش و خدمات آنها دچار مشکل می شود. سیاست گذاران از اهرم ارزشی نیز بهره بردند. مثلا بحث آسایش و راحتی خانواده و تربیت بهتر بچه ها را مطرح کردند. همچنین استفاده از مباحث دینی و مثلا استناد به فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر «قلة العیال احد الیسارین»(1)، تبلیغ عباراتی مثل «فرزند کمتر، زندگی بهتر» و مواردی از این دست، جنبه های فرهنگی این جریان بود.

 
مؤلفه های اصلی فرهنگی اثرگذار در این مسئله چیست؟
در بخش فرهنگی و تحول فرهنگی بر سه مؤلفه اصلی می توان تأکید کرد. یکی، فردگرایی» است که از ارمغان های فرهنگ غربی است. البته به شدت ایدئولوژی فردگرایی در غرب نیست، ولی وقتی این نگاه در جامعه ای حاکم شود، به طور طبیعی، موانع خود را دفع می کند. مثلا مادر می گوید: بچه مانع آزادی های فردی و پیشرفت من می شود یا نمی گذارد تحصیلاتم را ادامه دهم و در شغلم موفق باشم و برای من مایه دردسر است. بحث « آسایش طلبی» و «رفاه طلبی» که در جامعه شاهد آن هستیم و نمونه های مختلفی دارد، از همین دست است.
 
مؤلفه بعدی، «لذت گرایی» است که در برخی موارد، خود را نشان می دهد و نمونه های آن را بعد بیان می کنم. وقتی در جامعه «لذت» اصالت پیدا کند و این تفکر حاکم شود که باید از زندگی لذت برد، به طور طبیعی، موانع و مزاحم های خود را دفع می کند. اگر این مفاهیم را بر موضوع «مادری» تطبیق دهیم، در مواردی، مادری با این مفاهیم در تعارض است. نمونه های جزئی تر آن را نیز می توان مطرح کرد مثل بحث «تصور از بدن».
 
این تصویر زنان نسبت به بدن خود، چه تأثیری در وضعیت مادری داشته است؟
 از منظر فردگرایی، تصوری که یک خانم از بدن خود دارد با برداشتی که از هویت خود به این طریق کسب می کند، ممکن است بر مادری او تأثیر بگذارد. زایمان های متعدد بر پیر به نظر آمدن یک خانم و جنبه های ذهنی او اثر می گذارد. در سطحی کلان تر، همین بحث را می توان به عوامل اجتماعی مربوط کرد و از آنجا به بحث لذت گرایی رسید؛ یعنی وقتی جامعه به سمت لذت گرایی پیش می رود و معیارهای شهوانی در آن خیلی پررنگ می شود، ممکن است در جنبه فردی و خانوادگی نیز تأثیر بگذارد. در حقیقت، در چنین جامعه ای، لذت ها اولویت پیدا می کند و اختلاط جنسی زیاد می شود. این امر این امر به صورت قهری بر مرد خانواده اثر می گذارد. چون او در فضایی قرار می گیرد که به دلیل اختلاط، نامناسب است و جذابیت های مختلفی دارد. این امر به طور طبیعی، واکنش هایی را اعم از آگاهانه یا ناخودآگاهانه، در زنان جامعه بر می انگیز اند، مبنی بر اینکه چگونه بتوانند با این پدیده مقابله کنند و به تعبیر عامیانه تر، مرد خودشان را نگه دارند. پی آمد این امر جایی ظاهر می شود که فرزندآوری بر قیافه و شادابی زن اثر منفی بگذارد و به این ترتیب، می توان گفت لذت گرایی بر کاهش فرزندآوری تأثیر گذار است.
 
شما بر نقش ساختارها در تحول وضعیت مادری تأکید کردند. حال با توجه به اهمیت و جایگاه نظام تربیت رسمی، این نظام چه دلالت ها و آثاری در تضعیف یا تقویت مادری داشته است؟
 
بحث تربیت و آموزش منحصر به آموزش و تربیت رسمی نیست، بنابراین لازم است که به نقش آموزش و تربیت غیر رسمی و خانواده هم توجه کرد؛ مثل جامعه پذیری که به وسیله خانواده به فرزندان آموزش داده می شود یا فرهنگی که مادران به دختران خود منتقل می کنند. به طور کلی، تربیت رسمی در سه محور تأثیر گذار است: جنبه ساختاری، محتوایی و ارزشی.
 
 از جنبه ارزشی می توان گفت بحث آموزش به این شکل در گذشته مطرح نبوده است که همه افراد اعم از خانم ها و آقایان، تحصیلات بالا داشته باشند. این وضعیت امروزه به ارزش تبدیل شده و بر سبک زندگی، بالا رفتن سن ازدواج و در نتیجه، بر میانگین سن باروری تأثیر گذاشته است. علت آن هم روشن است؛ زیرا دیرتر ازدواج می کنند و دیرتر هم صاحب فرزند می شوند. این یکی از تأثیرات نهاد آموزش بر خانواده و مادری است.
 
در جنبه ساختاری، نظام آموزش و طول مدت تحصیل، به همین سبک فعلی، شاید برای بیشتر افراد قابل جمع نباشد؛ اگر چه ممکن است خانمی تشکیل خانواده بدهد و هم زمان به تحصیلات خود نیز بپردازد و در مقام سخن این کار را شدنی بداند، ولی در عمل، کار ساده ای نیست و بیشتر افراد مشکل دارند.
 
جنبه محتوایی آموزش به این معناست که نظام آموزشی چه نوع دانش، آگاهی و مهارتی را به متربیان و معلمان منتقل می کند. در اینجا نیز تأثیر مهم نظام آموزشی کشور را بر حوزه های مختلف و به طور خاص در حوزه پزشکی و بهداشت می بینیم که چه نوع تفکری را منتقل کرده است و می کند. برای نمونه، بیان شده است که بارداری باید در چه وضعیت و سنی باشد؛ اگر در کمتر از ۲۰ سالگی یا بیشتر از 40 سالگی باشد، خطرناک است. به این ترتیب، از هر دو طرف، این بازه زمانی کوچک شد و حتی در همان سن محدودهم توصیه می شود حتما باید بین دو زایمان، چند سال فاصله باشد، وگرنه مادر را خطرهایی تهدید می کند و مسائلی از این قبیل. نمی گویم این مطالب، صددرصد نادرست است، ولی به نظر می رسد در این موارد، خیلی اغراق شده است. به هر حال، این مسائل بر مقوله «مادری» تأثیر گذاشته است.
 
از اینجا به تصویری می رسیم که از یک زن خوب و موفق و به طور کلی، یک مادر خوب ترسیم می شود که مسئولیت های مادری را به درستی ایفا می کند. بی شک، بزرگنمایی این موضوع سبب نوعی «مادر هراسی» خواهد شد.
 
این اتفاق در غرب هم افتاد و مادری افول کرد؛ چون مادری، سخت و انگیزه مادری کردن کم شد. در حقیقت، تلقی نادرستی به جامعه القا شد مبنی بر اینکه مادر، مسئول هر اتفاقی است که برای فرزند می افتد و هر نتیجه ای حاصل شود، چیزی است که عمدتا مادر آن را کاشته است و اکنون درو می کند. همچنین القا شد که مادر باید مجموعه ای از مسائل را رعایت کند؛ برای فرزندش چنین و چنان باشد و از نظر آموزش و تربیت و تغذیه و سلامتی، انسانی کامل به جامعه تحویل بدهد. متأسفانه ما هم تا حدودی به همان مسیر غربی ها رفته ایم که اصل این نگاه جای تأمل دارد. البته این مسئله مخصوص اصل تربیت نیست و در حوزه رسانه و موارد دیگر هم می توان این بحث را مطرح کرد که این نگاه اشکال دارد. از سویی دیگر، شاهد افول نگاه های دینی مثل توکل هستیم. در واقع، اگر جنبه های دینی و عرفانی و معنوی در دیدگاه های ما پررنگ باشد، شاهد این گونه مسائل نخواهیم بود. مثلا اگر باور داشته باشیم که ربوبیت خداوند همه چیز را تربیت می کند و اصلا تربیت فرزندان ما و مراقبت از آنها جلوه ای از ربوبیت الهی است، وضعیت فرق می کند. در واقع، اگر کسی در منابع دینی غور کند، بیشتر چنین فضایی برای او ایجاد می شود. البته این دیدگاه به معنای سلب مسئولیت نیست، بلکه مهم این است که مسئولیت را چگونه تعریف کنیم. اگر تصور کنیم که همه چیز به اختیار ماست و ما هستیم که بچه ها را درست یا نادرست تربیت می کنیم، در اشتباهیم. انسان به بعضی از کلیدواژه ها در روایات بر می خورد که مثلا مسئولیت پدر و مادر این است که هفت سال با بچه این گونه رفتار کنند؛ هفت سال بعد به گونه ای دیگر؛ هفت سال بعد هم همین طور تا وقتی به ۲۱ سالگی رسید، اگر خوب شد، خدا را شکر و اگر خوب نشد، به خدا واگذار کنند؛ یعنی والدین مسئولیت خود را انجام داده اند. این موارد به بحث های ارزشی مربوط می شود، در حالی که هنوز تصویر واقع بینانه ای از مسئولیت های مادری ترسیم نشده است.

 
ساختارهای اقتصادی چگونه مادری را متحول کرده است؟
بر اساس تحقیقات، در جوامع مختلف، ارتباط و همبستگی مشخصی بین نابسامانی اقتصادی و کاهش باروری و فرزندآوری وجود دارد. برعکس، وقتی وضعیت اقتصادی یک جامعه به سمت بهینه شدن حرکت می کند، میزان این موارد بالا می رود. تجارب ملموس هم این امر را نشان می دهد؛ مثلا وقتی از افراد سؤال می کنید که چرا بچه ندارید با یکی، دو تا دارید، جواب می دهند آنها را چطور اداره کنیم. قطعا یکی از مسائل مهم در این بحث، مسئله اقتصادی است.
 
البته منظور از بحث اقتصادی فقط شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده نیست، بلکه اشتغال بانوان هم مطرح است.
بله، یک بعد قضیه همین است. پدری و مادری را باید با هم دید. به طور طبیعی، وقتی پدر نتواند هزینه ها را تأمین کند، خانواده توانایی فرزند آوری نخواهد داشت مخصوصا وقتی این قضیه را به بحث های فرهنگی و بالا رفتن انتظارات ضمیمه کنیم. امروزه دیگر زندگی متوسط برای خیلی از افراد قانع کننده نیست. در نتیجه، آمار باروری پایین می آید. از طرف دیگر، اشتغال زنان نیز عامل مهمی در این زمینه است و وقتی آمار اشتغال زنان بالا برود، میزان فرزندآوری کاهش می یابد.
 
البته در مسائل جمعیتی این بحث مطرح می شود که با رونق اقتصادی در کشورهای میزان زادآوری پایین آمده است. با این حساب، آنچه فرمودید، چگونه توجیه می شود؟
 
رونق اقتصادی به خودی خود موجب کاهش فرزندآوری نمی شود و اگر در جایی (مثلا در جوامع صنعتی) بین این دو هم بستگی دیده می شود، صرفا همبستگی بوده، نه ارتباط على و این به معنای آن است که علت کاهش آمار فرزندآوری چیز دیگری بوده است. مثلا علت آن ممکن است تغییرات فرهنگی باشد که همراه با رونق اقتصادی در جوامع صنعتی اتفاق افتاده است. اگر در جامعه ای، تغییرات فرهنگی نباشد و پس از یک دوره نابسامانی اقتصادی، اوضاع اقتصادی رونق یابد، شاهد افزایش فرزندآوری خواهیم بود.
 
 آیا تحول در ساختار خانواده با کار کرد و موقعیت مادری رابطه ای داشته است؟
ساختار خانواده دارای چند مؤلفه مختلف است. «اندازه خانواده» یکی از این مؤلفه هاست. اندازه خانواده یعنی همین موضوع مورد بحث ما. این مؤلفه، معلول است نه علت. مثلا کاهش فرزندآوری، خود به معنی کوچک شدن خانواده است. پس این مؤلفه را نمی توان علت نامید. بنابراین، مؤلفه های دیگری در ساختار خانواده باید مورد نظر باشد که از تأثیر آنها بر مادری سؤال می کنید. یکی از مؤلفه ها، هسته ای با گسترده بودن خانواده است. ممکن است ادعا شود این عامل، مؤثر بوده، ولی آن را باید با آمار بتوان نشان داد. من چنین ادعایی نمی کنم: یعنی بعید است بتوان نشان داد که وقتی خانواده ها گسترده بودند، مادران از حمایت خویشاوندان، بیشتر بهره می بردند، اما امروز به دلیل هسته ای شدن خانواده ها، مادری خیلی سخت تر شده است. این استدلال به لحاظ تحلیلی غلط نیست، اما از نظر تأثیرگذاری بر عمل شاید بتوان گفت جزء عوامل مهم تر نبوده است. به عوامل مهم تر در ابتدای بحث اشاره کردم که اگر این عوامل تغییر کند، حتی در خانواده هسته ای هم میزان فرزندآوری بالا می رود.
 
ساختار خانواده، مؤلفه های دیگری هم دارد، مثل مدیریت مرد که در خلال بحث تا حدودی به آن اشاره شد. در اینجا هم ممکن است نتوان تأثیری قطعی نشان داد؛ یعنی هرچند اقتدار مردها نسبت به قبل کاهش پیدا کرده و سطح اثرگذاری تصمیمات زن و مرد در خانواده به هم نزدیک شده است، در عمل نمی توان نشان داد که چون خانم ها بیشتر تأثیر گذارند، پس فرزندآوری کم شده است. این تحلیل به این معناست که خانم ها مقصرند، ولی در تحلیلی که به آن اشاره کردم، عوامل جدی تر و کلانتری مؤثر است و نمی توان یکی از دو طرف را مقصر دانست.
 
شاید این بحث را از جنبه رابطه ی همسران بتوان پیش برد. به عبارت دیگر، آیا چگونگی تعامل و رابطه همسران تأثیری بر مادری و تربیت فرزند دارد؟ مثلا اگر زنی به زندگی خود بی اعتماد باشد. آیا در رابطه خانوادگی او تأثیر گذار است یا نه؟
 
ممکن است این گونه باشد. آن را نفی نمی کنم، ولی جزء عوامل اصلی نیست. چون الگوی اقتدار و اثر گذاری در خانواده عوض شده، اختلافات افزایش یافته است. به عبارت دیگر، وقتی یکی از دو طرف، مقتدر باشد، تصمیم می گیرد و بقیه هم تابع او هستند، اما وقتی این الگو به هم می خورد، اختلاف زیاد می شود. تأثیر این اختلاف ها آن است که در صد اطمینان نسبت به آینده کاهش می یابد؛ یعنی وقتی حجم اختلاف در مسائل گوناگون بالا می رود، اطمینان نسبت به آینده زندگی از بین می رود. این در حالی است که زنان نسل های قبل نسبت به آینده زندگی خود، بیشتر اطمینان داشتند و می دانستند زندگی آنها به احتمال خیلی زیاد ادامه پیدا می کند. به عبارت دیگر، احتمال به هم خوردن زندگی خیلی کم بود. برعکس، امروزه چنین اطمینانی وجود ندارد؛ چون احتمال گسست رابطه بالا رفته است. وقتی این احتمال زیاد شود، به طور طبیعی منجر به نگرانی می شود و با دو، سه واسطه باعث می شود مادر یا پدر به این نتیجه برسند که وقتی آینده زندگی خود آنها مشخص نیست، چرا باید زیاد بچه بیاورند. پس عامل تأثیرگذار در این فرض همان اختلاف است. در واقع، اختلاف باعث نگرانی نسبت به آینده می شود و بر بحث مادری تأثیر می گذارد. البته همان طور که ذکر شد، این از عوامل اصلی نیست؛ چون در بیشتر خانواده ها از این نوع اختلافات شدید دیده نمی شود.

 
از طرف دیگر، فرزند آوری می تواند راهکاری برای استحکام روابط خانوادگی و سازگاری زن باشد. به عبارتی، زنی که مادر نبوده است، با مادر شدن، سازگاری بیشتری نسبت به همسرش خواهد داشت. پس این امر می تواند راهکاری برای کاهش چالش های خانوادگی باشد.
 
بله، درست است. البته اگر سطحی نگاه کنیم، دور لازم می آید؛ چون از یک طرف در پی این هستیم که چگونه اختلافات زناشویی، کم و در نتیجه، زنان به مادر شدن تشویق شوند، ولی از طرف دیگر، به زنان می گوییم با مادر شدن، اختلافات. شما کم می شود. در واقع، این طور نیست و این دو تأثیر متقابل دارند. بیشتر عواملی را که بر می شماریم، تأثیر دو طرفه دارند. مثلا فقط اشتغال بر کاهش فرزندآوری تأثیر ندارد، بلکه فرزندآوری هم بر اشتغال تأثیر می گذارد. بنابر این، کلیت این سخن که فرزند تأثیر ثبات بخشی دارد و باعث کاهش اختلاف می شود، درست است.
 
آیا خود نقش مادری، جدای از مادر شدن می تواند در رابطه زن و شوهری و نقش همسری زن تأثیر بگذارد؟ آیا نقش همسری باید برجسته تر باشد و در اولویت قرار بگیرد یا نقش مادری؟ تعامل این دو نقش چگونه است؟
 
 درست است که بر مادری تأکید می شود، ولی نقش یک زن در مادری منحصر نیست و نقش خیلی مهم دیگری به نام همسری برای او تعریف شده است. رابطه مطلوب این دو نقش مسئله ای دیگر است. اگر قرار باشد نقش همسری بر نقش مادری تاثیر داشته باشد، به طور طبیعی، در بحث ما نیز اثرگذار است. بنا بر تأکید متخصصان، از میان این دو نظر که همسری بر مادری تأثیر می گذارد یا برعکس و اینکه کدام اولویت دارد، همسری از جهاتی بر مادری اولویت دارد. به عبارت دیگر، اگر الگوی مطلوب همسری تحقق یابد، بستر مناسبی برای مادری ایجاد می کند؛ یعنی به لحاظ ترتیب منطقی، همسری بر مادری مقدم است و اگر اختلالی پیدا کند، مادری هم دچار مشکل می شود. از این حیث، اثر گذاری آن کاملا روشن است. بر اساس همین تحلیل ساده، یکی از راهکارهایی که باید در بحث مادری مطرح شود. توجه به همسری و تلقی آن به عنوان یک محور مهم در بحث مادری است.
 
این بحث، ابعاد مختلفی دارد. یکی از آنها این است که تنها زن، همسر نیست، بلکه مرد هم همسر است. پس به نقش پدری هم باید توجه شود. اگر مرد هم نقش همسری را خوب ایفا کند، الگوی همسری به وضعیت مطلوب نزدیک تر می شود و بستر مناسبی برای تحقق مادری ایجاد می کند.
 
این موضوع را از جنبه های مختلف دیگری نیز می توان بررسی کرد. مثلا اینکه مادر شدن و تعداد زیاد فرزندان بر کیفیت رابطه با همسر تأثیر گذار است یا اینکه تعادل و توازن در این موارد چگونه به دست می آید. این مسائل به بحث قبل مربوط است و با نوع نگاه ما نسبت به مسئله مادری و انتظارات آن ارتباط دارد، مثل بحث لذت گرایی، آسایش طلبی و ... که همگی بر این بحث تأثیر می گذارند. بنابراین، نگاه های غلطی که در این فرهنگ و فضای فرهنگی تأثیرات منفی بر جای می گذارد، باید با آسیب شناسی برطرف شود. مثلا گفته می شود اگر تعداد فرزندان زیاد شد، کیفیت زندگی پایین می آید. تفسیری ارزشی پشت این قضیه وجود دارد که بر اساس آن ادعا می شود زندگی بی کیفیت شود و مثلا مرد دیگر از زندگی راضی نیست. بنابر این، باید بررسی کرد کدام عوامل فرهنگی موجب می شود زندگی را بی کیفیت بدانیم.
 
یعنی نگاه باید درست شود؟
بله، دوباره برمی گردیم به بحث های ارزشی و فرهنگی که در واقع، ریشه مشکل آنجاست. اگر آنها اصلاح شوند، تعارض بین همسری و مادری نیز کم می شود. یکی از مشکلات غرب همین است که آنجا این دو را به عنوان دو امر متضاد حساب می کنند. اصطلاح آنها نیز تضاد عشق و تربیت است؛ یعنی این دو با هم جمع نمی شوند که زن و مرد بخواهند هم زندگی عاشقانه داشته باشند و هم بچه تربیت کنند. این امر به دلیل آن است که عشق به صورتی تعریف می شود که تربیت، معارض آن است. با تعدیل این تعریف، این تعارض هم از بین می رود.


رسانه ها در ایجاد تمایل به مادری، تحول در موقعیت مادری و نقش های مادرانه چه سهمی دارند؟
رسانه ها، ابزارهایی در خدمت سیاست ها هستند و معلوم است که سیاست رسانه ملی در تقابل با سیاست رسانه های بیگانه قرار دارد و تأثیرات آنها یکسان نیست. بی شک، رسانه های بیگانه که سیاست های ضد خانواده گرایی را دنبال می کنند، پی آمدهای منفی برای مادری داشته اند، اما سیاست کلی رسانه ملی در جهت تضعیف مادری نبوده، هر چند سیاست های مقطعی رسانه گاهی در جهت کاهش موالید بوده است. به علاوه، گاهی سیاست مطرح نیست، بلکه بحث پی آمد، مهم است؛ یعنی گاهی برنامه های رسانه بدون سیاست با هدف از پیش مشخص شده ای به تضعیف مادری منجر می شوند که به بعضی نمونه های آن در تولیدات رسانه ای می توان اشاره کرد.
 
موقعیت ها و نقش های مادری را چگونه می توان تقویت کرد؟ دولت، نهادهای اجتماعی و خانواده در این زمینه چه مسئولیت هایی دارند؟
 
آن تحلیل و تبیینی که ارائه دادیم، در درون خود، راهکارهایی را معرفی می کند. خلاصه بحث این شد که تحول مادری، پدیده ای چندعلتی است. برای این پدیده، عوامل مختلفی را شناسایی کردیم و اجمالا توضیح دادیم. حال اگر بخواهیم بدانیم راهکار آن چیست و چه کسی در این زمینه مسئولیت دارد، با توجه به آن تحلیل باید یک نظام نامه تدوین کرد. در این نظام نامه، مسئولیت هر بخش، نهاد و سازمان حکومتی و غیر حکومتی که به نوعی با این مسئله در گیر هستند، باید مشخص شود. بنابر این، اگر می خواهیم به نتیجه مطلوب برسیم، همه این موارد باید با هم هماهنگ باشند، نه اینکه فقط یک نهاد وارد قضیه شود و برخی دیگر کوتاهی کنند.
 
مثلا وقتی قرار است با بدحجابی برخورد شود، همه نهادهایی که اذعان دارند به نحوی مسئولند، در عمل فقط نظاره می کنند و تنها پلیس با بدحجابی برخورد می کند. این شیوه، نتیجه بخش نیست. این مسئله نیز همین گونه است و باید همه با هم هماهنگ باشند. در حقیقت، عوامل ساختاری و عوامل فرهنگی باید با هم در نظر گرفته شوند. همچنین به سیاست گذاری هایی که این ها را تقویت یا تضعیف می کند، توجه شود. ساز و کارها و ابزارهای لازم مثل صدا و سیما، آموزش و پرورش و ... نیز باید دیده و پیش بینی شود. ابتدا این نظام نامه باید به صورت هماهنگ تدوین شود و سپس راهکارهای مختلفی ارائه داد. چه بسا برای مخاطبان مختلف هم راهکارهای گوناگونی باشد. اصلا اگر برای همه اقشار جامعه یک دستورالعمل تدوین کنیم، نتیجه بخش نیست. اساسا مشکلات اقشار مختلف فرق می کند؛ برخی اقشار مشکل اقتصادی دارند، ولی به لحاظ ارزشی و فرهنگی مشکلی ندارند. در عوض، اقشاری هستند که باور آنها دچار مشکل شده است؛ یعنی به لحاظ اقتصادی با داشتن فرزند بیشتر مشکلی ندارند، ولی این قضیه را از نظر فکری و ارزشی نمی پذیرند. بنابر این، در این نظام نامه باید نحوه تعامل باهر قشر و گروهی معلوم شود و اگر بخواهیم راهکار ارائه دهیم، به نظام نامه ای نیاز است که به این شکل تدوین شده باشد. همچنین باید حمایت های اقتصادی که اجمالا صورت گرفته است، جدی تر شود؛ مثل بحث اشتغال که بسیار مهم است و بسیاری از جوانان به دلیل بی کاری نمی توانند خانواده را اداره کنند. در بخش فرهنگ سازی هم راهکارهایی مثل ارائه تعریف درست از مادری، نقش مادری و تشویق مادری را می توان در دستور کار قرار داد، مثل معرفی مادر نمونه نظیر جشنواره هایی که در آن، استاد نمونه، کارگر نمونه و ... معرفی می شوند. به یاد ندارم که معرفی مادر نمونه به این شکل وجود داشته باشد.
 
 به نظر می آید تصویر زنان از مادری تغییر کرده و راهکارهای دولتی و تشویقی در این زمینه چندان تأثیر گذار نبوده است. اگر در بخش فرهنگی برای تغییر نگاه، سرمایه گذاری شود، قطعا بازدهی بیشتری دارد تا اینکه دولت اعلام کند اگر شما چهار فرزند بیاورید، چنین تسهیلاتی به شما خواهیم داد. به نظر شما بهتر نیست به جای ارائه راهکارهای تشویقی روی نگاه فرهنگی سیاست گذاری شود؟
 
معتقدید که این امر چندان تأثیری ندارد، ولی من در تحلیل خود نشان دادم که بحث سیاست گذاری جزء عوامل بسیار مهمی است؛ یعنی مردم در این سیر نزولی که تا کنون داشتیم، از سیاست مداران خیلی تأثیر پذیرفته اند. دو نکته درباره فرمایش شما وجود دارد؛ یکی، جنبه سیاست گذاری که به تأثیرگذاری آن اشاره کردم و در عین حال، نفی نمی کنم که عوامل فرهنگی هم تأثیر گذارند. بنابر این، همین سیاست گذاری ها مثل مسکن مهر و به طور کلی، تأمین افراد به ساختار اقتصادی و امور دولتی مربوط است که بسیار اهمیت دارد و نباید نادیده گرفته شود. نکته دوم این است که اتفاقا مثالی که درباره تشویق ذکر کردم، جزء کارهای فرهنگی است نه کارهای ساختاری. این ابزارهایی که در تشویق افراد استفاده می شود، جنبه فرهنگی دارند. نکته اینجاست که نباید بر نگاه مادری صرفا از نظر مادری تأکید کرد. مثلا چه بسازن موفقی را که تشویق می کنیم، مادری هم کرده باشد، ولی او به دلیل کارآفرینی اش تشویق می شود. این موارد، خوب است، ولی اینکه خود مادری به خودی خود، ارزشمند است، مسئله مهمی است. مثلا قدردانی از مادری که چند انسان برجسته تربیت کرده، به نوعی احیای این نقش و قدردانی از آن است.
 
یکی از سازوکارهای سیاست گذاری، تلاش های فرهنگی است، مثل تصویر خانواده آرمانی که در تلویزیون و سینما پخش می شود. همچنین یکی از ابعاد تصویر خانواده آرمانی که رسانه ترویج می کرد، کوچک بودن خانواده بود. امروز یکی از راهکارهای مهم این است که این مسیر و جهت گیری به سمت کاهش باروری برعکس شود.
 
 
اگر بخواهیم مادری را فرهنگ سازی کنیم، شما مادری را چگونه تعریف می کنید به گونه ای که با جامعه امروزی متناسب باشد؟
 
 ابتدا اصولی کلی را بیان می کنم که در مرحله بعد، مبنای ترسیم اجزای این مسئله می شود. بعضی از نکاتی هم که در این بحث مطرح شد، تا حدودی با این بحث ارتباط داشت. می توان گفت مادری یکی از شاخص های اصلی هویت زن از دیدگاه اسلام است. یعنی اگر بنا باشد. زنانگی را بر اساس فرهنگ دینی و اسلامی تعریف کنیم، مادری یکی از شاخصه های اصلی زنانگی است. این جمله، ساده است، ولی حاوی مطالب بسیاری است و اصلا مسیر ما را از همین ابتدا از مسیر کسی که تفکر غربی یا فمینیستی را قبول دارد و زنانگی زن را بر اساس فردیت زن تعریف می کند، جدا می کند. این تفکر در همه موارد تأثیر می گذارد؛ از سقط جنین گرفته تا ازدواج و اشتغال و حتی می تواند زندگی فرد را کلا عوض کند. این قضیه را باید به عنوان محور اصلی در نظر گرفت.
 
شاخص دوم که قبلا نیز مطرح شد، همسری است که باید نسبت آن با مادری معلوم شود و آن را باید در طول همسری ببینیم. البته شاید این تعبیر دقیقی نباشد که بگوییم وزن و سهم همسری بیشتر است و اگر تأکید می کنیم که همسری اولویت دارد، از این باب است که همسری، ما را به مادری می رساند و در حکم پایه ای است که باید درست بنا شود؛ یعنی اهمیت آن از جهت پایه ای بودن آن است، نه از جهت بازدهی با ارزشی که بگوییم مثلا خدا به همسری، بیشتر از مادری ثواب می دهد.
 
شاخص بعدی در الگوی مطلوب مادری به نحوه ارتباط مادری با نقش های دیگر زن مربوط می شود که ممکن است نقش مادری تضادها و تزاحم هایی با نقش های دیگر پیدا کند؛ مثل امروزه که نقش اجتماعی زن با نقش مادری معمولا تزاحم دارد. وقتی مادری جزء اصلی هویت زن تعریف شود و شغل جزء هویت اصلی او نباشد، در عین اینکه نمی خواهیم مانع او شویم و بگوییم که خانم ها باید به خانه برگردند، قهرا مادری اولویت می یابد و شغل در عین اینکه نفی نشده است، جنبه ثانوی پیدا می کند و در امتداد مادری قرار می گیرد. به این ترتیب، مادری به آن جهت می دهد و با تغییر مادری آن هم تغییر می کند نه بر عکس. بنابراین، این الگوی مطلوب در سیاست گذاری ها و برنامه های دیگر نیز تأثیر می گذارد. مثلا وقتی دولت می خواهد در حوزه اشتغال سیاست گذاری یا قانون گذاری کند، این شاخص قطعا تأثیر گذار است. به هر حال، سه محور کلی در این بحث مطرح است، ولی برای جزئیات این الگو لازم است وقت بیشتری صرف شود تا جنبه کاربردی یابد. بنابراین، فعلا فقط می توان به کلیات اکتفا کرد، ولی برای آنکه در عمل اجرا شود و در زندگی عینی ما نمود پیدا کند، لازم است مسائل، ریز تر شوند و کار علمی روی آنها انجام گیرد.
 
در عصر حاضر، مادری با چه چالش هایی مواجه است؟
دو نکته به نظرم می آید. یکی آنکه در خیلی از مسائل که ابعاد آنها بررسی می شود، به مشکل دارای درجات و سطوح مختلف می رسیم. در واقع، علاوه بر عوامل مختلف، سطوح مختلفی را در مشکلات تشخیص می دهیم. مثلا شاید در یک سطح، عوامل خاصی مطرح شود، ولی در سطح بالاتر آن، عوامل بنیادین تری وجود داشته باشد. ممکن است تا چند مرحله یا چند سطح پیش برویم که به مشکلات پایه ای و بنیادین برسیم. این مسئله نیز همین طور است. اگر بخواهیم مجموعه عوامل را با نگاه عمقی بررسی و ریشه یابی کنیم، آنچه امروز به عنوان «عرفی شدن»، «سکولار شدن»، «دین گریزی» و... مطرح است، یکی از ریشه ای ترین عوامل است که عوامل دیگر از آنها ریشه می گیرند. در حقیقت، وقتی تحول فرهنگی اتفاق می افتد، باورها و ارزش های دینی کم رنگ می شود. این امر موجب تغییر تفکر و مواضع ما در این مسئله می شود. بنابر این، جنبه های ساختاری هم متناسب با آن تغییر می کند و در سیاست هم متناسب با این تغییرات سیاست گذاری می شود.
 
«عرفی شدن» یا «دین گریزی»، بحثی بنیادی است که مطلب جدیدی نیست، بلکه همان عوامل هستند که از منظری دیگر به آنها نگاه می کنیم. در واقع، تغییرات ارزشی اتفاق افتاده است و چالش مهم این است. فرض کنید ما فرزندان خود را این طور جامعه پذیر کنیم که زندگی با لذت و بی دردسر و بدون زحمت، ارزشمند است. وقتی از ارزش های دینی فاصله بگیریم، به این نتیجه می رسیم؛ چون نگاه ارزشی دین این نیست که در زندگی سختی نداشته باشیم. زندگی اسوه ها و الگوهای ما با زحمت و سختی همراه بوده است؛ چون مشکلاتی از بیرون بر آنها تحمیل می شد و آنها را محدود می کرد. علاوه بر این، خود نیز به دنبال زندگی راحت نمی رفتند. مثلا امیر المؤمنین حضرت علی (علیه السلام) یا برخی امامان دیگر کشاورزی می کردند. فقط به دلیل ناداری کار نمی کردند، بلکه حتی اگر دارا هم بودند، برای ترویج فرهنگ کار و زحمت این طور عمل می کردند. اگر این مسائل در جامعه ای حاکم باشد، آن جامعه مسیر دیگری را در پیش خواهد گرفت.
 
به نقش رسانه ها هم باید جدی تر توجه کرد: چون رسانه ها در جامعه ما ابزاری هستند که عوامل مختلف از طریق آنها بر جامعه تأثیر می گذارند. هم سیاست ها از طریق ابزار رسانه اجرا می شود و هم تغییر فرهنگ به وسیله رسانه صورت می گیرد. دست کم در این دو بخش که این گونه بوده است. حال بحث ساختار شاید چندان به رسانه مربوط نباشد.
 
آیا در مقیاس اجتماعی، راه حلی برای افزایش تمایل به مادری و فرزندآوری پیشنهاد می کنید؟
فکر می کنم همان نظام نامه جامع، پاسخ این سؤال را در بر داشت. بر اساس آن نظام نامه باید چند دسته از راهکارها را به طور موازی دنبال کنیم که در اینجا سه دسته را یادآوری می کنم:
 
۱) راهکارهای اقتصادی برای تأمین معیشت و رفاه نسبی خانواده ها..
۲) راهکارهای فرهنگی که ابعاد مختلفی را شامل می شود، مثل: تغییر سبک زندگی از الگوی تجملی به ساده زیستی، تبلیغ دیدگاه دین درباره ارزش مادری و تبلیغ آن با تأکید بر آثار روان شناختی که در این زمینه لازم است از ظرفیت رسانه ها و آموزش و پرورش استفاده شود.
۳) راهکارهای حقوقی مانند وضع قوانین حمایت گرانه از تولید مثل و مادری.
 
پی‌نوشت‌:
1- بحارالانوار، ج74، ص ۱۲۱.
 
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 216-199